close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مرگ در آزادی بهتر از زندگی در بند

۱۱ بهمن ۱۴۰۱
خواندن در ۳ دقیقه
مرگ در آزادی بهتر از زندگی در بند

 این یادداشت را هومن جوکار فعال محیط زیست محبوس در زندان اوین برای روزنامه هم‌میهن نوشته است. 

 

در سلول انفرادی نشسته بودم و به عکس کوشکی فکر می‌کردم. به عکس توله‌یوز طفلی، در شبی که از توران به تهران رسیده بود. به حیوان زبان‌بسته به خاطر مسیر طولانی دوز کمی از ماده بیهوشی تزریق کرده بودیم. چند روز سخت را گذرانده بود و وقتی درست و درمان به هوش آمد به خاطر عوارض جانبی دارو قطره اشکی گوشه چشمش نشسته بود. شب بود و همه رفته بودند و غربت سنگینی فضای اتاق را گرفته بود کوشکی به‌خاطر آن همه بلایی که سرش آمده بود و در منگی ناشی از دارو و سختی راه و دوری از مادر غم همه عالم را روی دوشش می‌کشید.

در انفرادی نشسته بودم و به عکس کوشکی فکر می‌کردم. به روزی که کوشکی را از مادر و قل‌اش جدا کرده بودند. مردی توله یوز را در خورجین موتورش گذاشته بود تا برای بچه‌هایش بازیچه ببرد، مدتی می‌گذرد و متوجه می‌شود توله قیمت دارد و به فکر فروشش می‌افتد. با چند نفر متمولی که می‌شناخته تماس می‌گیرد. یکی از آنها رضا کوشکی بود که مرد را متوجه کار خلافش می‌کند و با چند واسطه، موفق به گرفتن توله یوز از دست مرد می‌شود. رضا کوشکی با اداره محیط زیست تماس می‌گیرد و اداره محیط زیست استان به مایی که در بافق یزد در حال تله جمع کردن بودیم تماس می‌گیرند. شبانه خودمان را به مزینان می‌رسانیم. هوا سرد است. بیست درجه زیر صفر. در خانه رضا کوشکی جمعیت زیادی جمع شده‌اند. در میهمان‌خانه جمعی از اهالی روستا و مسئولان محیط زیست جمع شده‌اند و میوه می‌خورند و تخمه می‌شکانند. سلامی و علیکی و جویای احوال توله یوز می‌شویم. یک نفر به شوفاژ اشاره می‌کند. جمعیت را کنار می‌زنم و می‌بینم زنجیری گردن توله یوز انداخته و به شوفاژ قفلش زده‌اند. گفتم بین جمعیت و این گرمای اتاق از استرس سکته می‌کند و می‌میرد. حرفم را زمین نینداختند و اتاقی را برایش مهیا کردند. اول تصمیم گرفتیم به طبیعت برش گردانیم یکبار این اتفاق افتاده بود که توله‌ای را بعد از چهار روز به مادرش برگردانده بودند. رفتیم موقعیتی که توله از مادرش دزدیده شد بود را چک کنیم، شاید اثری از مادر پیدا کنیم. بالای کوه دوشاخ جایی بین پاسگاه عباس‌آباد و پاسگاه دلبر. منطقه آنقدر شلوغ بود و سگ و گله و آدمیزاد در رفت و آمد بودند که اثری از مادر نبود. هر چه فکر کردیم دیدیم راه ندارد و اگر آنجا ولش کنیم شب نرسیده سگ‌ها تکه و پاره‌اش می‌کنند. به آقای ابراهیمی‌کارنامی مدیرکل محیط زیست سمنان گفتیم نمی‌شود رهایش کنیم، تحویل شما. آقای ابراهیمی‌کارنامی گفت من تحویل نمی‌گیرم. گفتیم چه کنیم؟ گفت ببریدش تهران. با تهران تماس گرفتیم آقای هوشنگ ضیایی، مدیر پروژه یوز و دلاور نجفی، معاون محیط طبیعی، قبول کردند که به تهران بیاید. اطراف کلینیک یک جایی را درست کردند و به تهران منتقلش کردیم. توله یوز یک سالی در تهران ماند و بعد چهار سالی به میان دشت رفت و دوباره به تهران آمد و به دلبر رسید و ...

در انفرادی نشسته‌ام و به عکس کوشکی فکر می‌کنم. رسم بود برای توله‌‌یوزهای اسیر، اسم گذاشته شود. با آقای میرصادقی که سال‌ها در حال ساخت فیلم از یوز بود و ذوق هنری داشت، تماس گرفتیم، ایشان آمدند و پیشنهاد دادند که اسم کسی که او را نجات داده روی توله بگذاریم، اینطور بود که نام خانوادگی رضا کوشکی را روی توله‌یوزگذاشتیم و از آن به بعد اسمش کوشکی شد.

در انفرادی نشسته‌ام و به عکسی که آخرین لحظه قبل از بیرون آمدن از اتاق از او گرفتم فکر می‌کنم. به گوشه چشم ترش فکر می‌کنم. به این فکر می‌کنم که زنده ماندن در اسارت فایده ندارد. می‌‌دانستم که اشک زبان بسته از روی غم نیست اما به خودم می‌گویم حکما آن همه غم روی شانه نحیفش سنگینی کرده است و خلاف آمد عادت گوشه چشمی تر کرده است. به این فکر می‌کنم که برای سرنوشت محتومش در اسارت اشک می‌ریخته است.

در انفرادی نشسته‌ام و با کوشکی همذات‌پنداری می‌کنم. گوشه چشمم تر می‌شود و به این فکر می‌کنم که مرگ در آزادی بهتر از زندگی در بند است.

 

منبع: روزنامه هم‌میهن

ثبت نظر

بلاگ

آیا کارفرما می‌تواند در زمستان کار را تعطیل کند و حقوق کارگر...

۱۱ بهمن ۱۴۰۱
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۱ دقیقه
آیا کارفرما می‌تواند در زمستان کار را تعطیل کند و حقوق کارگر را ندهد؟