«کنترل-زِد» مجموعهای از گفتوگوهای زنده و گزارشهایی درباره موارد متعدد جنسیتزدگی در نظام آموزشی رسمی و غیررسمی در ایران است. در این مجموعه، از منظر جنبش زنان و جنبشهای دیگر مدنی در پیوند با مبارزات برای برقراری برابری جنسی و جنسیتی، به بررسی روشهای مختلف مبارزه برای لغو این نظام جنسیتزده میپردازیم.
این مجموعه، پروژه «ضمیمه» را به عنوان آلترناتیوی در برابر نظام آموزشی و منابع درسی آموزشی مدارس به آموزگاران، والدین، کنشگران و دغدغهمندان پیشنهاد میکند.
برای دستیابی به منابع آموزشی آلترناتیو و پژوهشها در این زمینه، به وبگاه ضمیمه مراجعه کنید.
مجموعه گفتوگوهای کنترل-زد جمعه هر هفته ساعت هشت شب به وقت ایران در لایو اینستاگرام «ایرانوایر» برگزار میشود.
«شهرزاد ارشدی»، عکاس، مستندساز و فعال حقوق زنان یکی از میهمانان این برنامه بود. با او درباره تاریخ زنان مبارز در ایران و خاورمیانه که از کتابهای تاریخ حذف شدهاند و تاثیر حذف آنها از آموزش در راستای پاک کردن حافظه تاریخی نسل نو و تحکیم نقشهای جنسیتزده در نظام آموزشی به گفتوگو پرداختیم.
***
«قبل از این که قیام (انقلاب ۱۳۵۷) شروع شود، من معلم بودم؛ در یکی از مناطق فقیرنشین دروازه غار. معلم راهنمایی بودم؛ قبل از قیام، یک سری مسایل برایم مطرح بودند. برمیگردد به دو سه سال قبل از قیام. از آنجا خیلی این انگیزه در من تقویت شده بود که به عنوان یک معلم، فقر را به طور واقعی در محل کارم لمس کردم. اکثر بچههایی که من معلمشان بودم، خیلی وقتها از گرسنگی سر کلاس غش میکردند. آنجا دیگر متوجه شدم که نمیشود ساکت نشست. به هر حال، از آنجا شروع کردم تا دوران قیام که من به سنندج، شهر محل زندگیام برگشتم. در شورای معلمان، سعی کردم کارم را به عنوان کار متشکل شروع کنم.»
زنی میانسال در ابتدای مستند «رقصیدن برای تغییر»، رو به دوربین نشسته است و با صراحت و قدرت این جملات را میگوید. «شهین حیدری» یکی از هزاران زن مبارزی است که نامش در هیچکجا نیامده، گرچه عمر و جوانی خود را بیوقفه صرف مبارزه کرده است.
چهرههای زنانی قدرتمند، بیتکلف و پر از تجربه مبارزه یکی پس از دیگری تاریخی را جلوی چشمان باز دوربین شهرزاد ارشدی روایت میکنند که نه جایی نوشته شده و نه مجالی یافته که شنیده شوند.
«رخشنده بلوری» موهای سفیدش را از پشت بسته است. جدی اما مهربان، ساده و بیپیرایه به کارگردان که پشت دوربین است، به زبان کردی سورانی میگوید: «اوایل انقلاب، مثل هر کسی، برای سرنگونی رژیم شاه در تظاهرات، تحصنها و میتینگها، در آنها شرکت میکردیم. خمینی که آمد، متاسفانه سهم ما دوباره همان بود که به خیابان بیاییم و تظاهرات کنیم.»
این مبارزان برای دنیایی آزاد و برابر قیام کرده بودند تا رفاه و آزادی نه در اختیار عدهای بلکه برای همه باشد. اما آنچه به آنها از نوفللوشاتو هدیه شد، رهبری مذهبی و اقتدارطلب بود که نه تنها رفاه را عمومی نکرد بلکه آزادی را از ریشه زد. زنان اولین گروهی بودند که قربانی سرکوب اسلامگرایانی شدند که در چشم بر هم زدنی، انقلاب را به نام خود زدند و زین این اسب سرکش را به دست گرفتند.
تاریخ ایران پر است از نامهای بینشانی از زنانی که برای برابری و حق انسانی زنان، عمر و جان خود را هزینه کردهاند. شمار بیشمار این زنان همواره مسیر رهایی آنها را در مبارزه همهجانبه با انواع ستم، بیعدالتی و نابرابری انتخاب کردهاند.
جنبش زنان در ایران جزو معدود جنبشهای زنان در جهان است. از ابتدا، مطالبه زنان محدود به حق شهروندی، آموزش و پوشش نبوده بلکه راهبری و اداره سیاسی بخش لاینفک مبارزات آنها را تشکیل داده است. علت این امر، شکلگیری سازماندهیهای زنان، همزمان با آغاز روند گذار از عصر ارباب-دهقانی و ورود به عصر سرمایهداری با رشد شهرنشینی است. انقلاب مشروطه که حاصل این روند تحول اقتصادی و سیاسی در ایران بود، در بطنی اجتماعی شکل گرفت که پادشاهی قاجار بعد از دههها و بلکه به اعتقاد برخی مورخان، سدهها پهنه جغرافیایی ایران را از ملوکالطوایفی و حکمرانی همزمان دستکم سه سلسله پادشاهی در مناطق مختلف که باعث جنگهای بیپایان بین آنها شده بود، به یکپارچگی برساند. این یکپارچگی اما با زیربنای طوایفی و عشیرهای و استیلای تولید زراعی همچنان شکلی ارباب-رعیتی داشت و با روبنای اصلاحاتی که با واردات از غرب در ذهن شیفته «ناصرالدین شاه» و «مظفرالدین شاه» میگذشت، همخوان نبود.
انقلاب مشروطه با تجمیع این نیروهای عصر ارباب-رعیتی و تکنوکراتهای درسخوانده در غرب به پیروزی رسید و به سوی تشکیل دولت-ملت ایرانی، گذار از «پادشاهی» قاجار و تشکیل «کشور» ایران به عنوان شکل مدرن مملکت در جهان نوپای سرمایهداری رفت. بدینسان، روند شهریسازی و شهرنشینی به سرعت شدت گرفت و زنانی همچون «زینب پاشا» یا سردار «مریم بختیاری» که در نظامهای ارباب-رعیتی نقش اجتماعی وزنداری را برعهده داشتند، به یکباره در مجلس دوم از نه تنها از ساز و کار سیاسی حذف شدند بلکه جایگاه شهروندی خود را از کف دادند. روحانیونی که حالا در مجلس مشروطه کرسیهای محکمی یافته و رسماً در سیاست دخیل بودند، از عوامل اصلی عقب راندن زنان از ساحت شهروندی دنیای مدرنی شدند که در پایینترین سطح برایش آماده نبودند.
از این رو بود که اولین زنان مبارز در ایران که آغاز به سازماندهی کردند، باید در دو جبهه همزمان به نبرد میرفتند؛ هم برای آزادیهای فردی و خلاصی از نظام مردسالاری که حالا حافظان آن تنها شاهان و درباریان نبودند بلکه از روحانیون گرفته تا برادران کوچکترشان، از پدران کشاورزشان گرفته تا برادران فرنگ رفتهشان، عاملان قسمخوردهاش بودند و هم برای حفظ و ارتقای نقش راهبری و سازماندهی اجتماعی و سیاسیشان که حالا در پروسهای انقلابی، از آنها سلب شده بود.
اینگونه، جنبش زنان در ایران از ابتدا جنبشی مبارزاتی علیه در هم تنیدگی انواع ستم و نابرابری در سطوح مختلف فردی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بوده است.
«اتحادیه غیبی نسوان» که از اولین سازمانهای فمینیستی شناخته شده در ایران است، سندی درخشان از خود به جای گذاشته که نشان میدهد مبارزه زنان ایران از ابتدا مبارزهای همهجانبه بوده است.
آنها در شماره ۷۰ مجله «ندای وطن» در سال ۱۲۸۶ خورشیدی بیانیهای منتشر کردند که در کنار مطالبه حق رای، انتقادات تندی از مجلس شورای ملی کرده بودند.
این زنان از مردان مجلسنشین چیزی را درخواست نکرده بلکه با انتقاداتی جدی، آنها را فاقد صلاحیت مملکتگردانی خوانده و گفته بودند مجلس باید کرسیها را به زنان واگذار کند تا در کمترین زمان مشکلات مملکت حل شود.
در بخشی از این بیانیه آمده بود: «امروز بر احدی پوشیده نیست كه هر بیوه زنی به مجلس دارالشورای ملی حق دارد و ما امروز حقوق خودمان را میخواهیم... واِلا اگر در خود چنين پيشرفتی نمیبينيد و میخواهيد باز هم به ترتيب سابق پيش بروید، ما به توسط همين عريضه خبر میدهيم كه همه استعفا از كار خود بدهند و رسماً به توسط روزنامه وطن به ما خبر داده، چهل روزی هم كارها را به دست ما زنها واگذارند و به شرط آن كه عار نداشته باشند زيرا كه وجود ما بسته به وجود يكديگر است. اگر ما نباشيم، شما نيستيد.»
این زنان مبارزه فقط تهدید نمیکردند و شعار نمیدادند، زنانی مانند زینب پاشا و سازمان زنانش عمل هم میکردند.
با پیشروی ایران به سوی توسعهیافتگی، شمار این زنان و سازمانهایشان روز به روز بیشتر شد و در دورههای پهلوی اول و دوم که سازماندهان زنان محدود به طبقه اربابان و اشراف نمیشدند، توانستند بخشی از مطالبات خود را به حکومت تحمیل کنند؛ از «مظفرالدینشاه» تا «رضاشاه» و «محمدرضاشاه» که امضاکنندگان اندکی از حقوقی بودند که زنان بیوقفه برای آن مبارزه کرده بودند.
اما مطالبات زنان هرگز به چند حق خلاصه نشده بود. روی کار آمدن «روحالله خمینی» و تشکیل حکومت اسلامی، بازگشت سریع، خشونتبار و خونریزی به قرنها بلکه هزار سال پیش بود. این بار روبنایی سیاسی، عقیدتی و فرهنگی بر جامعهای تحمیل میشد که هیچ انطباقی با زیربنای اقتصادی و اجتماعی ایران نداشت؛ زیربنایی که با رشد سرمایهداری در ایران، در تضاد با روابط اجتماعی بود که روبنای شریعتمحور سعی بر احیای آن از عصر «ناب محمدی» داشت.
این تضاد بار دیگر مبارزه زنان برای آزادی و برابری را با مبارزه با دیگر اشکال ستم گره زد. زنان بیشماری کمر به رزمی بیامان بستند؛ زنانی که نام، نشان، تن، اثر، حضور و وجودشان در نظام جدید حذف شد.
نظام آموزشی و کتابهای درسی اولین نقطه حذف زنان و حقوقشان و سرکوب اجتماعی آنها در روندی با هدف مغزشویی نسل پس از انقلاب شد. پروژه ضمیمه در پژوهشی که پیرامون کتابهای آموزشی دوره دبستان انجام داده است، از حذف سیستماتیک زنان نامآور حکایت میکند. در این پژوهش، واقعیت تلخی از حذف کامل زنان مبارز و انقلابی دیده میشود. این سرکوب سیستماتیک که بخشی از جنسیتزدگی آموزش در مدارس جمهوری اسلامی است، تا جایی پیشروی کرده است که زنان مبارز و انقلابی، تروریست، خشن، ضد مرد، کریه و مجرم انگاشته میشوند.
امروزه حتی واژه «فمینیست» جرمانگاری شده است و یورش بیامانی به فعالان زنان و فمینیستها در سطوح مختلف نظام انجام میشود.
شهرزاد ارشدی، عکاس، نویسنده، کارگردان و مستندسازی که آثارش در تصویرگری زنان مبارز ایران و خاورمیانه جوایز گوناگون بینالمللی را به خود اختصاص دادهاند، معتقد است زنان ایران و خاورمیانه حذفشدنی نیستند.
او میگوید: «در مستندهایم میخواستم بگویم ما زنان خاورمیانه هستیم و سرکوب نمیشویم.»
ارشدی برای ثبت تاریخ زنان مبارز سفرها کرده، با این زنان همسفره و همسفر شده و دوربینش را رو به چهره زنانی گرفته است که در این سرکوب گسترده چهل و اندی ساله، حذف شدگان بودهاند.
«رقصیدن برای تغییر» و «فرزندان آتش» دو اثر شاخص این مستندساز هستند که تحسینهای جهانی را برانگیختهاند.
خودش میگوید آرزو دارد پس از برچیده شدن انقلابی نظام جمهوری اسلامی، به ایران بازگردد و در روستاهای گیلان، زادگاهش، مدرسه بسازد و زنانی را که زیر ستم و سرکوب مجال آموزش دادن مفاهیم دنیایی آزاد، برابر و عاری از ستمهای جنسی و جنسیتی را نداشتهاند، برای نسل جوان ایران به مدرسهاش دعوت کند.
او از تجربهاش در ثبت تاریخ شفاهی زنان انقلابی و مبارز میگوید و به روشهایی آموزشی اشاره میکند که هر معلم یا پدر و مادری میتواند در برابر آموزههای جنسیتزده رسمی در آموزش و تربیت فرزندانشان به کار گیرد.
ثبت نظر