close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

عشق‌نامه‌: زنان آموزگاران عشق شوند

۲۳ اسفند ۱۴۰۱
شادیار عمرانی
خواندن در ۹ دقیقه
عشق‌نامه‌: زنان آموزگاران عشق شوند
دکتر «فاطمه شمس»، شاعر، ادیب، پژوهش‌گر و استاد «دانشگاه پنسیلوانیا» که تمرکز ویژه‌ای بر پدیده جنسیت‌زدگی عشق داشته است، به مناسبت «روز عشاق» (ولنتاین)، میهمان مجموعه گفت‌وگوهای کنترل-زد بود.
دکتر «فاطمه شمس»، شاعر، ادیب، پژوهش‌گر و استاد «دانشگاه پنسیلوانیا» که تمرکز ویژه‌ای بر پدیده جنسیت‌زدگی عشق داشته است، به مناسبت «روز عشاق» (ولنتاین)، میهمان مجموعه گفت‌وگوهای کنترل-زد بود.

«کنترل-زِد» مجموعه‌ای از گفت‌وگوهای زنده و گزارش‌هایی درباره موارد متعدد جنسیت‌زدگی در نظام آموزشی رسمی و غیررسمی در ایران است. در این مجموعه، از منظر جنبش زنان و جنبش‌های دیگر مدنی در پیوند با مبارزات برای برقراری برابری جنسی و جنسیتی، به بررسی روش‌های مختلف مبارزه برای لغو این نظام جنسیت‌زده می‌پردازیم. 

این مجموعه، «پروژه ضمیمه» را به‌عنوان آلترناتیوی در برابر نظام آموزشی و منابع درسی آموزشی مدارس به آموزگاران، والدین، کنش‌گران و دغدغه‌مندان پیشنهاد می‌کند. برای دست‌یابی به منابع آموزشی آلترناتیو و پژوهش‌ها در این زمینه، به وبگاه ضمیمه مراجعه کنید. 

مجموعه گفت‌وگوهای کنترل-زد جمعه هر هفته ساعت هشت شب به وقت ایران در لایو اینستاگرام «ایران‌وایر» برگزار می‌شود. 

دکتر «فاطمه شمس»، شاعر، نویسنده، پژوهش‌گر ادبیات و استادیار ادبیات فارسی، زبان‌ها و تمدن‌های خاور نزدیک در «دانشگاه پنسیلوانیا»، یکی از میهمانان این برنامه بود. با او که از اعضای هیات دبیران «مجموعه شاعران زن ایرانیکا» است، درباره جنسیت‌زدگی در مقوله عشق و عشق‌ورزی و نمود آن در ادبیات فارسی و هم‌چنین رویکرد سکسیستی مواد درسی آموزش رسمی جمهوری اسلامی به عشق و زن گفت‌وگو کرده‌ایم.

 

«مردان عشق را تئوریزه می‌کنند اما زنان غالباً اجرا کنندگان عشق‌ هستند. اکثر مردان احساس می‌کنند که عشق را دریافت می‌کنند، از این رو می‌دانند که معشوق بودن چه حسی دارد. ما زنان عموماً احساس می‌کنیم که در حسرتی دایمی هستیم؛ عشق می‌خواهیم اما آن را دریافت نمی‌کنیم.» 

این جمله‌های «بل هوکس»، نویسنده و اندیشمند شهیر فمینیست در کتابی است که مشخصا به مقوله عشق می‌پردازد. کتاب «همه چیز درباره عشق»، یکی از اولین کتاب‌هایی است که یک فمینیست با استناد بر فاکتورهای ملموس اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، تاریخی و سیاسی و هم‌چنین به کارگیری فلسفه و روش ماتریالیسم تاریخی، به بررسی عشق‌ورزی و نقش برساخت‌های اجتماعی در شکل‌های عشق‌ورزی پرداخته است. 

چنین کتاب معتبری بار دیگر بل هوکس را که با کتاب «فمینیسم برای همه: از حاشیه به مرکز» به عنوان اندیشمند معیار معرفی کرده بود، در مقوله‌ای صاحب‌نظر ساخت که کمتر اندیشمندی میل به ورود جدی به آن داشته و آن مقوله، «عشق» است.

جمله‌های بالا به شدت یادآور مبحثی هستند که بیش از یک قرن پیش از بل هوکس، از سوی یکی از مردان اندیشمند مطرح شده بود. در سال ۱۸۴۴، «کارل مارکس» در کتاب «دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی»، بار دیگر به سراغ موضوع مورد علاقه‌اش، یعنی عشق رفت. او که خود نگاهی رمانتیک به مقوله عشق داشت و در دوران خود به فیلسوف عاشق‌مسلک که همسرش مستقیما در نوشته‌ها و نظریاتش نقش ایفا می‌کند معروف شده بود، مقوله عشق را در رابطه‌ای اجتماعی تعریف می‌کرد. 

برای مارکس که زن را برخلاف فلاسفه عصر خود، «بخشی از مرد» نمی‌دانست بلکه در جایگاه مجرد و مستقل قرار می‌داد، عشق تنها حسی عاطفی یا جنسی نبود. او در بسیاری از آثار فلسفی، اقتصادی و اجتماعی خود، بارها به سراغ مقوله عشق رفت و معتقد بود که عشق نیاز انسان برای اثبات «بودن» خویش است و معشوق، چهره عاشق است در آینه؛ به عبارتی آسان‌تر، هر انسانی برای درک هستی خود، تصویری از خویش را می‌بیند و معشوق همان تصویر است. 

مارکس اثبات می‌کند که انسان برای درک کردن وجود خویش نیاز دارد که به مفعولیت برسد؛ یعنی از بیرون به خویش بنگرد یا تصویری از خویش را ببیند و عشق مسیری است که معشوق را تصویری می‌سازد از عاشق. 

او در کتاب «خانواده مقدس» می‌نویسد: «عشق ابتدا واقعاً به انسان می‌آموزد که به دنیای عینی بیرون از خود ایمان داشته باشد؛ نه تنها انسان را شی می‌کند بلکه شی‌ را انسان می‌سازد. عشق، معشوق را به یک شی بیرونی تبدیل می‌کند؛ جسمی حسی که درونی و پنهان در مغز باقی نمی‌ماند.»

مارکس پیش‌تر در دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی خود، جمله‌ای نوشته بود که پایه تعبیر بل هوکس از عشق به شدت به آن نزدیک است: «اگر عشق بورزی بدون آن که در مقابل عشقی را برانگیزی- اگر با ابراز احساسات حیاتی خود به عنوان عاشق نتوانی به معشوق بدل شوی- آن‌گاه عشقت عاجز خواهد بود و این فلاکت است.»

رابطه دو طرفه در عشق قرن‌ها است که موضوع متفکران، شاعران و فلاسفه شرق بوده است. ادبیات تمدن‌های گوناگون، گنجینه‌ای از میراث فرهنگی را به ما رسانده‌اند و عشق‌ورزی از جمله مفاهیمی است که در صفحات آن مدام نقش بسته است. 

پژوهش‌ها نشان می‌دهند که با وجود وزنه سنگین موضوع عشق در گنجینه‌های فرهنگی، تصویر روشن و یک‌دستی از آن یافت نمی‌شود. عشق هم‌چنان هزار و صد تعبیر و معنی دارد، گرچه کمتر کسی پیدا می‌شود که ادعا کند هرگز آن را درک نکرده است. 

استشراقیون گرایش شدیدی به ذهنی تصویر کردن عشق دارند و آن را یک حس، نه یک عمل، یک دریافت ذهنی و نه در پیوند با روابط اجتماعی تعریف کرده‌اند؛ واژه‌ای جهان‌شمول، بی‌شکل، درونی و مجرد از زیست بشر. 

علم‌گرایان پوزیتیویست غربی طی دو قرن گذشته سعی کرده‌اند عشق را بیولوژیک تلقی کرده و آن را نتیجه فعل و انفعالات شیمیایی و هورمونی برشمرند و آن‌جا که افرادی با عشقی ماندگار جامعه آماری این پژوهش‌ها را بر هم زده‌، به مطب روان‌شناسان هدایت شده‌اند، شاید که دچار عارضه‌هایی «توهم‌زا» و یا «شخصیت وابسته» باشند.

از دیدگاه مارکس که در این مقوله به شدت تحت تاثیر فلسفه افلاطون بود، عشق به دیگری جدای از عشق به خود معنا ندارد و هر حالت دیگری که نام عشق می‌گیرد، اطلاقی مغلطه شده است. 

او نخستین بار در پایان‌نامه دکتری خود نوشته بود: «ردای عشق تنها یک سایه است؛ ایگو (نفس) بی‌پیرایه تجربی، عشق به خویشتن، قدیمی‌ترین عشق که در هسته باقی می‌ماند.» 

بعدها او مجال کافی یافت که این «خویشتن» و «ایگو» را تفسیر کند و در این مسیر بود که به این نتیجه رسید عشق در ذات خود پدیده‌ای اجتماعی است، درست مانند رابطه‌ دوگانه زن و مرد که برساختی اجتماعی است و در سروری مرد، زن به عنوان یک شی که بازتاب مرد است، خود را نمایان می‌سازد. 

در واقع، از این دیدگاه، مقوله عشق فارغ از رابطه جنسی است و بر همان پاشنه‌ای استوار شده که جنسیت و دوگانه‌سازی از آن در روندی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شکل گرفته است. 

بل هوکس نیز مانند بسیاری از فمینیست‌های پیش از خود، این واقعیت موجود گرچه تلخ و تبعیض‌آمیز را رصد کرده و از این رو است که به تعریف عشق در این جدال عاملیت مردسالاری و مقاومت و مبارزه زنان می‌پردازد. در حقیقت، نه بل هوکس و نه مارکسیست فمینیست‌های پیش از او، عشق را مقوله‌ای مفرد و خالی از برساخت‌های دوگانه‌ساز اجتماعی نمی‌شناسند و از این دیدگاه است که عشق را بین دو هم‌جنس، فی‌المثل، مورد نقد و بررسی قرار نمی‌دهند. 

از منظر این اندیشمندان، تضاد دیالکتیک بین دو هم‌جنس و یا افراد با روابطی غیر دگرجنس‌خواه موجود نیست، از این رو برابری در عشق بین آن‌ها فرض گرفته می‌شود؛ مگر آن که هر یک از طرفین علی‌رغم گرایش جنسی غیردگرجنس‌خواه در جایگاهی اجتماعی قرار بگیرد که لاجرم یکی از نقش‌های اجتماعی دوگانه زن یا مرد را بپذیرد.

واژگان بعضا ثقیلی که در چند پاراگراف بالا آمد، امروزه واژگانی کلیدی در بسیاری از علوم طبیعی، انسانی و جامعه‌شناختی هستند، زیرا این دیدگاه پایه انبوهی از پژوهش‌های انسان‌شناسی، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، فمینیسم و مطالعات جنسیت‌ شده است. 

اندیشمندان، محققان و کنش‌گران زیادی در یک قرن گذشته پیرامون این پایه نظری بحث و بررسی کرده‌، در جاهایی از آن وام گرفته‌، در جاهایی آن را به چالش کشیده‌ و در دیگر جاها بر آن افزوده‌اند. با این حال آن‌چه دیگر جایی برای بحث نگذاشته، این است که عشق‌ورزی عملی اجتماعی است؛ عملی که با وجود برساخت‌های تبعیض‌آمیز اجتماعی، نیاز به آموزش دارد، زیرا که خود در نابرابری جنسی و جنسیتی، به محصولی تبعیض‌آمیز بدل گشته است.

تطور در تاریخ فرهنگی تمدن‌ها نشان می‌دهد که تبعیض‌های جنسیتی حول مقوله عشق از دیرباز در جوامع یک‌جانشین وجود داشته است؛ جوامعی که بنا به نیاز بقا، خود کشت‌گری را پیشه کردند، سپس مجبور به تقسیم کار و اهمیت ویژه دادن به فرزند از جنس «نر» و «سالم» برای بیشترین بهره‌وری شدند، آن‌گاه دوگانه زن در برابر مرد را ساخت، مالکیت را به مرد داد و زن را مفعولی تحت تکفل و تملک مرد قرار داد. 

در چنین جوامعی، عشق‌ورزی به زن همان‌قدر تحقیرآمیز تلقی شد که هر آن‌چه زن با آن تعریف شده بود. مردان در اشل‌های هنجار این جوامع مردسالار، از زنان عشق دریافت می‌کنند اما عشق ورزیدن به زنان عملی دون شأن مرد به شمار آمد؛ از این رو، این مردان عشق را «حالتی ذهنی و حسی» تجسم کردند که در والاترین حالت به طبیعت، کائنات و یا خدای نادیده باید ورزید.

بل هوکس در جایی از کتابش به وضوح این واقعیت تلخ را تصویر می‌کند: «زنان غالباً به خاطر تلاش برای احیای مردان و باز پس دادن زندگی و عشق به آنان، مورد تحقیر قرار می‌گیرند.» 

این موضوع برای بسیاری از زنان آشنا است؛ زنانی که هر بار از عشق گفته، به فساد متهم و یا تمسخر شده‌اند که «دل‌شان شوهر می‌خواهد». هر بار هم خواسته‌اند به معشوق‌شان بیاموزند که عشق تنها یک حس پنهان نیست و باید در رفتار و رابطه خود را نشان دهد، به زیاده‌خواه یا خیال‌باف بودن منسوب شده‌اند.

ایران و تاریخ فرهنگی‌ آن علی‌رغم تبلیغاتی که بر پایه تکه‌های کلاژ تاریخی استوار است، از گزند استیلای مردسالاری بر مقوله عشق و جنسیت در امان نبوده است. 

دکتر «فاطمه شمس»، شاعر، ادیب، پژوهش‌گر و استاد «دانشگاه پنسیلوانیا» که تمرکز ویژه‌ای بر پدیده جنسیت‌زدگی عشق داشته است، به مناسبت «روز عشاق» (ولنتاین)، میهمان مجموعه گفت‌وگوهای کنترل-زد بود. 

او با بازخوانی تاریخ ادبیات فارسی، به تحلیلی از رویکرد تاریخی-فرهنگی ایران به زن و عشق‌ورزی در ساختار نظام مردسالاری پرداخت که به نظریات بل هوکس نزدیک است. 

به گفته شمس، زن در ادبیات فارسی و اسناد فرهنگی ایران در مواردی متعدد به عنوان «منبعی از پلیدی» تصویر شده که عشق‌ورزی به او تحقیرآمیز به شمار می‌رفته است. 

این نگرش ساختاری موجب می‌شد که عشق مردان زمانی ارجمند شود که به سوژه‌ای غیر زن، ورای تن و به عالم معنا ورزیده شود. 

پروژه ضمیمه در پژوهش کتاب‌های درسی کمترین نشانه‌ای از عاشقی زنان و حتی عشق‌ورزی به زن را نیافته‌ است. سوژه عشق در موارد اندکی که اغلب در کتاب‌های درسی مقاطع پس از ابتدایی ذکر شده، مادر، پدر، خانواده و میهن است و در کتاب‌های مقطع متوسطه در اکثر قریب به اتفاق موارد در کنار مفاهیم عرفانی آمده است. 

به گفته دکتر شمس، این رویکرد حتی پیش از اسلام و مفاهیم شریعت اسلام وجود داشته و در ایران باستان و دین بهی (آیین زرتشت) نیز بر تعالیم مذهبی و هنجارهای اجتماعی آن دوران سیطره داشته است. 

دکتر فاطمه شمس با ذکر نمونه‌های معدودی از شاعران زن ادبیات کهن فارسی که آثاری از آن‌ها باقی مانده است، گفت ورود زنان به ادبیات عشق‌ورزی در ایران عمری طولانی ندارد. 

او بر پایه پژوهش‌ها و خوانش متون تولید شده توسط زنان ادبیات ایران، به این نتیجه رسید که ساختار شعری این زنان شاعر عموماً در قالب‌هایی که به «زبان مردسالار» تعبیر می‌شوند پایبند بودند، گرچه این اشعار در محتوا بر این ساختار می‌شوریدند و گویی اعتراض زنان بودند گرچه با زبان مردسالار.

او نیز بر این موضوع پافشاری می‌کند که عشق‌ورزی آموختنی است و فاصله‌های معناداری بین دل‌باختگی، «کراش» داشتن و رابطه‌ای جنسی با عشق‌ورزی وجود دارد که اغلب با یک‌دیگر به اشتباه گرفته می‌شوند. 

به عقیده دکتر فاطمه شمس، عاشق بودن فراتر از حسی بینافردی بلکه عمل و رفتار است که در رابطه‌ای در مرور زمان و تجربه‌های مشترک شکل می‌گیرد. از این رو، به اعتقاد این پژوهش‌گر و استاد، باید به فرزندان خود عشق را آموخت.

دکتر فاطمه شمس به رابطه تنانگی زن و ساختار قدرت می‌پردازد و با ذکر نمونه‌هایی از شعرا و ادیبان زن تاریخ ادبیات فارسی، این ساختار را شرح می‌دهد و توصیف می‌کند و سپس بر مواردی که لازم می‌داند آموزگاران در برخورد با جنسیت‌زدگی آموزش بهتر است در نظر بگیرند، تاکید می‌کند. مشروح نظراتی که دکتر شمس در این گفت‌وگو مطرح کرد را در این لینک ببینید و بشنوید.

ثبت نظر

گزارش

محمد هواشم‌زاده، باریستای عاشق شاهین نجفی؛ شکنجه برای اعتراف به جاسوسی

۲۳ اسفند ۱۴۰۱
رقیه رضایی
خواندن در ۷ دقیقه
محمد هواشم‌زاده، باریستای عاشق شاهین نجفی؛ شکنجه برای اعتراف به جاسوسی