close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

احساس لخت بودن میان غریبه‌ها

۳۰ مرداد ۱۳۹۵
مادران
خواندن در ۵ دقیقه
احساس لخت بودن میان غریبه‌ها

جمله‌ جالبی بهم گفته بود. وقتی از دوران خوش نوجوانی برایش گفتم و حسرت آن روزها، خندید و جمله‌ای گفت که اجازه نداد در این مقاله منتشرش کنم. وقتی می‌خواستم همان جمله را برای پدرش تعریف کنم، سرش را از کتابش بالا آورد و گفت: «می‌خواهی به همه دنیا بگی چی گفتم؟»

مدتی گذشت تا توانستیم وقتی پیدا کنیم و گپی در همین رابطه بزنیم. شاخک‌هایم تیز شده بود. چندی پیش که می‌خواستم مطلبی درباره «حریم شخصی» کودکان بنویسم بیشتر به گزارش‌ها و تحلیل‌های حریم شخصی آن‌ها در اینترنت و دنیای مجازی برخوردم که توصیه‌های مفیدی هم داشت.

مثلا کودکان باید یاد بگیرند که آدرس، شماره تلفن، مشخصات خود، پدر و مادر یا جزییات محل سکونت و تحصیل و کلاس‌های مختلف ورزشی را در اینترنت منتشر نکنند. چراکه ممکن است این مطالب و جزییات زندگی آن‌ها در حال حاضر بی‌اهمیت جلوه کند اما تمامی این اطلاعات به دست سازمان‌های کاریابی، حکومت‌ها، دانشگاه‌ها و نمونه‌های دیگر خواهد افتاد و ممکن است در مبهم بودن آینده، مورد استفاده قرار بگیرند.

در این حریم اما بعد دیگری وجود دارد که به خود والدین مربوط می‌شود. این‌که هرکدام از ما چقدر از حریم شخصی فرزندان‌مان در فضای مجازی محافظت می‌کنیم؟ یا به عبارت دیگر، ما چقدر به این حریم تجاوز می‌کنیم؟ این‌جا فقط از یک بعد این قضیه صحبت می‌کنیم وگرنه ما خواسته یا ناخواسته شاید هر روز به بهانه‌های مختلف تربیتی یا نگرانی کم و بیش وارد حریم آن‌ها می‌شویم.

بحث من و محمد درباره انتشار عکس یا خاطرات بچه‌ها در فضای مجازی توسط والدین‌شان بود. این‌که در آینده، وقتی کودکان با شبکه‌های مجازی آشنا شدند و با جزییات زندگی شخصی‌شان که در فیس‌بوک، توییتر یا هر شبکه اجتماعی دیگر منتشر شده روبه‌رو می‌شوند، چه خواهد شد؟

در همین آینده‌ مبهمی که از آن صحبت می‌کنیم، کودکان بزرگ می‌شوند و می‌فهمند که به قول محمد «همه دنیا» از جزییات زندگی آن‌ها باخبرند. فرض کنیم خود ما امروز متوجه شویم که عکس ۴ سالگی‌مان را در حمام یا وقتی تف‌مان آویزان است، نزدیک به ۲۰۰ نفر یا ۲۰۰۰ نفر دیده و لایک کرده‌اند. چه احساسی خواهیم داشت؟

چندی پیش نیویورک‌تایمز بعد از یک تحقیق مفصل، گزارشی در این رابطه منتشر کرد. در گزارش آمده بود کودکانی که والدین‌شان در گذشته عکس یا خاطرات آن‌ها را منتشر کرده بودند، احساس «شرم» می‌کنند. این احساس شرم البته در میان دخترها بیشتر از پسران بود که تحلیل خود را دارد. اما در صحبت‌های کارشناسان مختلف که در این خصوص به بحث می‌نشینند معمولا اشاره می‌شود که دنیای مجازی و انقلاب تکنولوژی هنوز در عصر ما جدید است و ما هنوز نمی‌دانیم مسایل این‌چنینی چه تاثیری در رفتار آینده کودکان دارد؟

خلاصه تصمیم گرفتم با محمد به گفت‌وگو بنشینم تا ببینم در دل این کودکان با عمل‌کردهای ما بزرگ‌سالان چه می‌گذرد.

: وقتی بفهمی حرف‌هایت، عکس‌ها و خاطرات رو ما به کسی گفتیم، چه حسی پیدا می‌کنی؟

  • خوشم نمیاد ولی حتما اعتمادم رو بهتون از دست می‌دم و دیگه چیزی بهتون نمی‌گم.

: تو خیلی هم از مدرسه و دوستانت حرف نمی‌زنی، یعنی اعتماد نداری؟

  • الان که زندگی شخصیمه. مثل زندگی شخصی تو که دلت نمی‌خواد کسی بدونه. ولی کوچک‌تر که بودم برای دوست‌هات می‌گفتی من چه کارهایی می‌کنم. دلم نمی‌خواست برای همه تعریف کنی. بهت اعتماد نداشتم.

: الان هر وقت عکسی ازت می‌خوام جایی بگذارم، با خودت مشورت می‌کنم. ولی فکر کن یک‌دفعه متوجه بشی عکسی از بچه‌گی‌هایت در فیس‌بوکم هست. اعتماد رو می‌فهمم، ولی خودت چه حسی داری؟

  • احساسش مثل این می‌مونه که با پیژاما یا شورت وسط خیابون ایستاده باشی. حس خوبیه؟ یک‌دفعه می‌فهمی همه دنیا دارند توی این حالت نگاهت می‌کنند. حتی غریبه‌ها. خیلی حس بدیه.

: بعضی از پدر و مادرها هستند که از نوزادی بچه‌هاشون عکس‌های لخت می‌گیرند و به دوستان‌شون نشون می‌دهند. شاید هم بعضی‌ها در شبکه‌های اجتماعی‌شون به اشتراک بگذارند. حتی عکس‌های نوزادیت هم می‌تونه همون حس رو داشته باشه؟

  • تو که نگذاشتی؟

: نه.

  • این‌ هم مثل بقیه می‌مونه. فرقی نداره. هم اعتمادم رو از دست می‌دهم. هم دیگه حرفی نمی‌زنم و عکسی نمی‌گیرم. هم این‌که خجالت می‌کشم. اصلا چرا باید عکس لخت کس دیگه‌ای رو منتشر کرد؟ انگار وسط خیابون بایستی و غریبه‌ها همه چیزت رو بدونند.

: خب من که مامانت هستم دلم می‌خواهد بعضی اوقات عکس‌ها یا لحظات شادی که داشتیم رو با بقیه به اشتراک بگذارم. پس چیکار باید کرد؟ یعنی هیچ‌وقت نمی‌تونم هیچی ازت به اشتراک بگذارم؟

  • چرا می‌تونی. ولی مثل همین وبلاگی که می‌نویسی ازم بپرس. با هم درباره‌اش حرف می‌زنیم. اگه اکی بودم که مشکلی نیست. اگه اکی نبودم هم تو باید به خواسته‌ام احترام بگذاری.

شاید برای خیلی‌ها، این‌که فرزند به پدر و مادر راه و روش را یاد بدهد، لزوما دلنشین نباشد. اما شاید این بهترین راه برای کشف شرایط کودکان در نسبت با محیط و خود ما باشد. این‌که از آن‌ها بپرسیم واقعا چه احساسی در مقابل عمل‌کردهای ما دارند. دنیای بچه‌ها ساده‌تر از دنیای بزرگ‌سالان است و برای همین به روش‌های مختلف پیچاندن متوسل نمی‌شوند. تا وقتی کودک هستند همچنان خانه امن‌شان، پدر و مادرشان است و به سادگی می‌توانند جواب پیچیده‌ترین و ناشناخته‌ترین سوالات را هم بدهند.

شاید هم کافی باشد خودمان را جای آن‌ها بگذاریم. چه حسی داریم که «همه‌ دنیا» به عکس‌ها، خاطرات یا درونیات ما آگاه باشند؟ یا اگر بفهمیم ثانیه ثانیه زندگی ما در کودکی، که گاه خودمان به دشواری آن را به خاطر می‌آوریم، بر سفره دل بقیه همواره پهن بوده؟

در همین فکرها و حواشی‌اش بودیم که شب شد. موقع خواب دستم را گرفت و پرسید: «بالاخره اون حرفم رو به بابا گفتی؟» دستش را فشار دادم که «نه» خندید و گفت: «خب می‌گفتی. اشکالی نداشت» و قرار شد فردا یک خاطره شیرین مشترک را برای پدرش هم تعریف کنیم. اما تاکید کرد در این قسمت از وبلاگ، اشاره‌ای به آن نشود. بد هم نشد، مزه شیرین‌زبانی‌اش یگانه برای خودم باقی ماند.

 

ثبت نظر

بلاگ

خانم رهنما ماری کوری در دوران قاعدگی آزمایشگاهش را به آتش نکشید

۳۰ مرداد ۱۳۹۵
خواندن در ۴ دقیقه
خانم رهنما ماری کوری در دوران قاعدگی آزمایشگاهش را به آتش نکشید