close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

چرا و چگونه روحانی پیروز یک انتخابات مهندسی شده و غیر آزاد شد؟

۲۹ خرداد ۱۳۹۲
امید معماریان
خواندن در ۱۹ دقیقه
چرا و چگونه روحانی پیروز یک انتخابات مهندسی شده و غیر آزاد شد؟
چرا و چگونه روحانی پیروز یک انتخابات مهندسی شده و غیر آزاد شد؟

انتخابات ریاست جمهوری ایران که با پیروزی حسن روحانی به پایان رسید، شگفتی بسیاری از ناظران را برانگیخت. اما شگفتی از آن جهت بود که گمان می رفت که انتخابات امسال هم سرنوشت مشابهی همچون سال ۸۸ پیدا کند و حتی علیرغم دست چین کردن کاندیداها، برنده انتخابات از پیش تعیین شده باشد.

اما در رایی که به صندوق ها ریخته شد، تقلب صورت نگرفت و نام محافظه کار میانه رویی از صندوق رای بیرون آمد که در جریان تبلیغات انتخاباتی خود، علیرغم ریشه داشتن در میان محافظه کاران سنتی به سمت اصلاح طلبان و مطالبات میلیون‌ها نفری رفت که از سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین سیاست خارجی چندان دل خوشی نداشتند و بر موج نارضایتی بسیاری از معترضان خاموش موسوم به جنبش سبز سوار شد. اما چگونه و با چه کلید واژه هایی می توان فهم بهتری از پیروزی حسن روحانی، روند انتخابات، وضعیت نیروهای سیاسی کنونی کشور و جایگاه رهبری داشت؟

انتخابات آزاد

مقامات ایران و مبلغان ایدئولوژیک یا فرصت‌طلب ِ جمهوری اسلامی در غرب( یاکسانی که منفعت مشخصی از طرفداری خود می‌برند)، بر این نکته پافشاری می‌کنند که انتخابات در ایران آزاد بود و چنانکه هاشمی رفسنجانی گفت از «دموکراتیک ترین» انتخابات در جهان بود. حقیقت آنکه انتخابات ریاست‌جمهوری ایران را آزاد خواندن، افسانه است. هر هشت کاندیدای تایید صلاحیت شده توسط شورای نگهبان، به شرط داشتن التزامی عملی، به ولایت فقیه یا سیدعلی خامنه ای رهبر کشور، توانسته اند در لیست کاندیداها قراربگیرند. 

در واقع مخالفت یا انتقاد از یک نفر، می‌تواند صلاحیت یک نفر را برای به دست گرفتن مهمترین سمت اجرایی کشور بلاموضوع کند. این هشت تن تایید صلاحیت شده، چکیده بهترین و شایسته ترین افراد کشور نبودند. آنها یا از منصوبان و مشاوران رهبر بودند یا نسبت فامیلی و رفاقت قدیمی با او داشتند و یا در در سه دهه گذشته همیشه یا به تناوب در قدرت سیاسی حضور داشته‌اند. بنابراین دقیق تر این است که بگوییم انتخابات در میان هشت کاندیدایی که شورای نگهبان برگزیده بود، به صورت دموکراتیک برگزار شد. 

بنابراین تنهااعتباری که می شود به جمهوری اسلامی داد این بود که در محدوده انتخاب های محدودی که برای مردم باقی گذاشته بود، تقلب نکرد. در همین حد ونه بیشتر. یعنی تعریف و ستایش برای تقلب نکردن، ندزدین آراء و احترام گذاشتن به اعتماد کسانی که همین سیستم ناقص، گزینشی، تبعیض آمیز و غیردموکراتیک انتخابات را برای ایجاد تغییرات محدود قبول کردند. مانند بچه شروری که برای دزدی نکردن و از دیوار مردم بالا نرفتن و مردم آزادی مورد تحسین قرار می گیرد. 

مهندسی انتخابات 

اما آیا انتخابات مهندسی نشده بود؟ پاسخ این است که آری. نحوه ایی که کاندیداهای ریاست جمهوری در ایران انتخاب می شوند، با توجه به اعمال نظر رهبر ایران و نحوه انتخاب شورای نگهبان، عملا انتخابات ریاست جمهوری در ایران را یک انتخابات مهندسی شده تبدیل می‌کند. اما صرف مهندسی کردن یک انتخابات به معنی موفقیت آمیز بودن مهندسی نیست. مهندسی کردن، مبتنی بر محاسبه دقیق عوامل تاثیرگذاردر یک روند است و محاسبه غلط می‌تواند نتیجه دلخواه کسانی که به مهندسی آراء می پردازند را به دست نیاورد. 

ترکیب هشت کاندیدای انتخاب شده، که شش محافظه کار، یک میانه رو و یک اصلاح طلب غیرشاخص را در خود داشت، به نظر می رسد که آرایشی برای پیروزی یکی از محافظه کاران بود. با این حال بعد از رسوایی بزرگ انتخابات ۸۸، حکومت ایران نمی توانست تنها با کاندیداهای محافظه کار، انتخابات را برگزار کند، چرا که عملا بخش عمده‌ای از جامعه را از رفتن به پای صندوق های رای دلسرد می کرد و همین بعد از یک انتخابات مناقشه برانگیز (سال ۸۸) به مقبولیت دولت آینده صدمه زیادی می زد و نیاز به یک عامل قطبی کننده ضعیف داشت.

بنابراین وارد کردن دو کاندیدای غیرشاخص اصلاح طلب و میانه رو، به نحوی که تهدیدی برای کاندیداهای قدرتمند محافظه کار اینجا نکنند، می توانست این معادله را تغییر دهد.پیروزی روحانی، اگر براساس برخی روایت ها از ابتدا مد نظر طراحان مهندسی انتخابات نبوده باشد، به دلیل خطا در محاسبه برخی عواملی است که در جریان انتخابات نقش زیادی ایفا کردند و نادیده گرفتن بازیگرانی که وزن مهمی در تغییر موازنه قدرت در بین جناح های داخل نظام داشتند. 
برای مثال، حضور هاشمی رفسنجانی می توانست این مهندسی را خراب کند. هاشمی خودش گفت که در جریان جلسه شورای نگهبان که برای بررسی صلاحیت او تشکیل شد و در اقدامی کم سابقه، وزیر اطلاعات حضور پیدا می کند و به نحوی اعضای شورا را مجاب می کند که تایید صلاحیت نشود. 

یکی دیگر از افراد مطلع به من گفت که در جریان آن جلسه، وزیر اطلاعات همراه با برخی معاونین وبرخی از فرماندهان سپاه به این جلسه می رود. چرا؟ چون هاشمی رفسنجانی، در سال ۹۲ طبق نظرسنجی‌های داخل حکومتی، شانس بسیار زیادی نسبت به ژنرال‌های جناج محافظه کار در این رقابت داشت.  علیرغم هزینه‌ رد صلاحیت هاشمی برای رهبر ایران که بر وجود شکافی عمیق میان دو چهره پرسابقه و پرنفوذ نظام مهرتایید زد، آنها که مهره های مختلف این بازی را کنار هم می چیدند، سختی آن را به جان خریدند. 

با این تفاوت که رد صلاحیت هاشمی توسط شورای نگهبان آقای خامنه‌ای، او را از صندلی ریاست جمهوری دور و به قلب های مردم نزدیک تر کرد و چهره محبوب تری از او ساخت و نارضایتی محسوسی در میان فعالان سیاسی و اجتماعی و حتی مردم عادی ایجاد کرد. به نظر می رسید، بخشی از طرفداران او - و از جمله بخش عمده ای از اصلاح طلبان- علاقه خود را به شرکت در این فرآينده به شدت هدایت شده ازدست بدهند، انتخابات را تحریم‌ کنند و یا حداقل از نیروهای خود برای حمایت از کاندیداهای موجود بهره نگیرند تا مسیر برای پیروزی یکی از چهره های محافظه کار باز شود. 

یعنی اگر در سال ۸۸، طراحان پشت پرده انتخابات ایران در برابر واکنش میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو کاندیدای ریاست جمهوری، کاملا غافل گیرشدند و کنترل اوضاع از دستشان خارج شد، در سال ۹۲ از ابتدا تلاش شد که جایی برای غافل گیری گذاشته نشود. اگر چه علیرغم وقت زیادی که برای طراحان انتخابات وجود داشت، خطاهای جدی در محاسبات آنها، نتیجه را از آنان گرفت. 

از جمله آنکه حذف هاشمی، موتور محرکه یک حرکت اعتراضی دیگری شد که با توجه به سرکوب شدید و فضای پلیسی، تنها در پای صندوق های رای می توانست خود را نشان دهد. 

خطاهای محاسبه محافظه کاران

با رفتن هاشمی، محمدعارف، معاون رئیس جمهور پیشین سیدمحمدخاتمی، که هیچ گاه در میان اصلاح طلبان چهره سیاسی شاخصی نبوده و علیرغم خوشنامی و شهرتش به تکنوکراتی، فاقد ویژگی های رهبری کاریزماتیک بوده است، با شعارهایی آمد که تا حدودی گروه های پایه رای دهندگان اصلاح طلب و طبقه متوسط را به خود جلب کرد. چهره وجیه او در تلویزیون ملی و جدی بودنش در ارائه برنامه برای حل مسائل اقتصادی کشور هم برای بسیاری جذاب بود. 

از آن طرف حسن روحانی که نه اصلاح طلب بود و سابقه اجرایی چندانی در کارنامه سه دهه حضور در مراکز قدرت نظام را داشت و همیشه زیرسایه هاشمی رفسنجانی بود، بر خلاف آن چیزی که از این سیاستمدارمیانه رو انتظار می رفت ( با توجه به اظهاراتش در مود سرکوب دانشجویان در سال ۷۸ و سکوت و انفعالش در برابر چهارسال سرکوب اصلاح طلبان و حصر خانگی رهبران آنها)، دستور کار ِ کارزار ِانتخاباتی خود را بر روی موضوعاتی گذاشت که رگ ِخواب میلیون ها نفر ناراضی بود؛ حقوق سیاسی مدنی و اجتماعی، سیاست خارجی ناکارآمد و تلاش برای برداشتن تحریم ها. 

روحانی با افتخار از عملکرد هاشمی و خاتمی در تلویزیون ملی دفاع کرد، جایی که در چهار سال گذشته عملا این دو آماج حملات مختلف قرارگرفته اند و عملا نام بردن از آنها به مثابه یک تابوست (به خصوص خاتمی). او با چنین رویکردی که ریسک زیادی هم داشت (درصورت انتخاب نشدن) برای هواداران آنها به صورت غیرمستقیم پیام فرستاد که به وجود ریشه های عمیق محافظه کاری، برای جمع کردن آراء نگاهش به سمت دیگری است. 

همزمان روحانی با دفاع از عملکرد خود در مقام مذاکره کننده هسته ای در زمان ریاست جمهوری خاتمی تاکید کرد بر اینکه در زمان او پرونده ایران از شورای حکام به شورای امنیت نرفت و تحریمی علیه ایران صورت نگرفت در حالی که در دوره احمدی نژاد چنین اتفاقی افتاد.  در نتیجه ربط دادن مشکلات عمیق کشور به لحاظ سیاسی و اقتصادی به بی کفایتی تیمی که مذاکرات هسته ای را زیر نظر رهبری اداره کرده است، چشم میلیون ها نفر را به خود جلب کرد تا مردم نگاه دیگری که خلاف روایت غالب حکومتی بود، به برنامه هسته ای ایران و هزینه هایش بیاندازند. در فضای سیاسی کنونی ایران هم نزدیک شدن به خاتمی و هاشمی و هم به چالش کشیدن برنامه هسته ایی که توسط سعیدجلیلی هدایت می شد، شجاعانه و جسورانه به شمار می رفت. 

روحانی همچنین از حقوق شهروندی، حقوق زنان، آزادی بیان، آزادی زندانیان سیاسی (البته این آخری رابه صورتی بسیارمبهم) سخن گفت. همه موضوعاتی که میلیون ها معترض خاموش سال ۸۸ را هیجان زده می کرد. این شعارهای روحانی، چهره تازه ای از او به نمایش می گذاشت که چندان به سوابق محافظه کارانه او هم نمی خورد. اما در فضای کنونی ایران، هوای تازه ای بود. اما همه اینها نمی توانست اشتیاق عمومی زیادی را برای روحانی ایجاد کند اگر دو اتفاق دیگر نمی افتاد: کناره گیری عارف و حمایت خاتمی و هاشمی و دیگر اصلاح طلبان از روحانی. یعنی افرادی که مورد بی مهری وخشم رهبر طی سالهای گذشته بودند.

ارزیابی نادرست وزن اصلاح طلبان، خاتمی و هاشمی

مهمترین اشتباهی که شاید سرنوشت این انتخابات را تغییر داد، نادیده گرفتن شعله‌های زیرخاکستری بود که بعد از انتخابات سال ۸۸ در جامعه شکل گرفت، رشد کرد و شعله های نارضایتی آن با قدرت رسانه ای که داشت، در میان لایه های مختلف جامعه نفوذ کرد. انرژی ‌خاموشی که میرحسین موسوی، مهدی کروبی  از یک سو و سیدمحمد خاتمی از سوی دیگر آن را نمایندگی می کردند و به هرطرف رقابت های انتخاباتی که سرازیر می شد، می توانست معادله انتخابات را تغییر دهد. 

طراحان انتخابات گمان می کردند که سرکوب شدید و ادامه دار معترضان موسوم به جنبش سبز در طی چهارساله گذشته عملا مخالفان و ناراضیان سیاسی را از ظرفیت تاثیر گذاری خود خارج کرده است. اما نام بردن از میرحسین موسوی یا مهدی کروبی کافی بود که هزاران نفر را روی نوک پای خود بلند کند و حنجره هایشان را از فریاد و چشم هایشان را از اشک پر کند. 

حسن روحانی نشان داد که از وجود این ظرفیت پرانرژی که می توانست گردهمایی هایش را پر کند و در خیابان ها و شبکه های اجتماعی شور واشتیاق ایجاد کند، کاملا آگاه است. تا آن حد که روحانی هم در لباس پوشیدن و هم در صحبت کردن، لبخند زدن و حرکات دست و بدنش شباهت های جدی را با محمدخاتمی نشان  داد و تردید دارم که چنین شباهت هایی تصادفی باشد. وقتی روحانی خود را به مطالبات این گروه از مردم نزدیک کرد، به شعله ور کردن همان آتش زیر خاکستر منجر شد. 

از سوی دیگر، محافظه کاران که بسیار امیدوار بودند از میان چهار کاندیدای اصلی شان، سه نفر کنار بروند و یکی از آنها در رقابت باقی بماند، با تشدید شکاف ها واختلافاتشان در جریان رقابت های انتخاباتی، ائتلاف نکردند.  به علاوه برای آنها خیلی دور از انتظار بود که اصلاح طلبان، محمدرضا عارف اصلاح طلب - که بخشی از هواداران و معترضان خاموش را هم به هیجان آورده بود -  قربانی کنند و به سمت محافظه کار میانه رویی بروند، که اگر چه از افراد نزدیک به هاشمی رفسنجانی محسوب می شود، اما هیچ نکته ای در کارنامه فعالیت های زندگی اش به عنوان اصلاح طلب ندارد.

انتظار آنها شاید زیاد هم غیر واقعی نبود. اصلاح طلبان در سال ۸۴، نتوانستند بین دکترمعین و مهدی کروبی یکی را انتخاب کنند و اختلاف شدید این دو عملا منجر به بالا رفتن محمود احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شد. در سال ۸۸ هم میرحسین موسوی و مهدی کروبی با یکدیکر ائتلاف نکردند و رای خود را تا حدی تقسیم کردند، درحالی که مواضع بسیار نزدییک به یکدیگر داشتند و ائتلاف آنها و بیرون آمدن نام یک کاندیدا می‌توانست فشار اجتماعی سیاسی زیادتری ایجاد کند.

با چنین سابقه‌ای کنار رفتن بدون چون وچرای عارف و حمایت گروه های عمده اصلاح طلب و خصوصا حمایت هاشمی و خاتمی از روحانی، دست به دست هم داد تا در کنار دستور کار اصلاح طلبانه و حقوق محور و صلح طلبانه ای که روحانی با اعتماد به نفس زیادی  نوید می داد، موج جدی در میان گروه های مختلف مردم ایجاد کند که بسیار فراتر از ظرفیت و سوابق روحانی بود. 

اختلاف محافظه کاران 

همان زمان که روحانی تلاش می کرد فاصله خود را با محافظه کارانی که دست و پا می زدند تا خود را به رهبری نزدیک کنند بیشتر می کرد، در بین کاندیداهای محافظه کاران نیز خشم و عصبانیت و اختلاف عقیده جدی، آنها را از کناره گیری از رقابت ها از طریق ائتلاف دور کرد. 

در واقع پیش از انتخابات ۹۲، یک تصویر عمومی وجود داشت که رهبری قدرت بسیار زیادی در رفتارها و تصمیم گیری های سیاسی محافظه کارانی دارد که خود را فدایی رهبر می دانند. کمتر کسی گمان می کرد که مشاورعالی بین الملل رهبر(ولایتی)، دبیرشورای امنیت ملی و مذاکره کننده هسته ای(سعیدجلیلی)، فرمانده سپاه برای ۱۶ سال (محسن رضایی) و فرمانده سابق پلیس و شهردارتهران(قالیباف)‌ نه تنها با هم ائتلاف نکنند، بلکه در جریان انتخابات آنچنان با هم زاویه جدی بگیرند و سیاست های نظام که مسوولیتش با خامنه ای است را نقد کنند و به ریزش گروه های رای دهندگان خود اقدام  و همزمان به اقبال مردمی کاندیدایی که با شتاب زیادی خود را از گروه آنها جدا می کرد، دامن بزنند.  

مجادله های انتخاباتی نشان داد که این گمانه زنی که سعید جلیلی کاندیدایی است که احتمالا رهبر به او نظر مثبتی دارد پربیراه نیست. علاوه بر ادبیات و رویکردهای بسیار مشابه با رهبری، یک عنصر دیگر هم واکنشی بود  که کاندیداهای دیگر نسبت به او داشتند. حتما برای ولایتی که ۱۶ سال وزیر خارجه بوده، اینکه رهبر یک جوانی که روزگاری کارمند دون پایه ای در وزارتخانه اش بوده را به او ترجیح بدهد آنقدر عصبانی کننده بود که برای برجسته کردن توانایی های خود و نقاط ضعف جلیلی دست به هر کاری بزند. 

همان کاری که در مناظره سوم انجام داد و جلوی چشم میلیون ها نفر توانایی و دستاورهای او را طی دوران مذاکره کننده بودنش به شدت به چالش کشید. همزمان محسن رضایی و حسن روحانی هم دست به دست هم دادند تا تصویری که از چهره محبوب رهبر ترسیم می شود، این باشد که نگاه او به مسائل کشور، باعث شکل گیری بخشی از مشکلات جدی کشور در طی هشت سال گذشته است چرا که انتقاد از جلیلی برای تقدیم کردن تحریم ها و خطرحمله نظامی به کشور یا انتقاد شدید از برخوردپادگانی قالیباف در داخل کشور، در نگاه میلیون ها نفر انتقاد عریانی از رهبر کشور محسوب می شد. 

با یک مقدار باز کردن دایره تحلیل، می توان حتی چنین گفت که انتقاد شدید افراد یاد شده از جلیلی و سیاست های هسته ای ایران، عملا نشان دهنده شکاف در بالاترین سطح قدرت ایران برای مدیریت سیاسی ترین و پرهزینه ترین برنامه تاریخ معاصر ایران بوده که توسط رهبر ایران هدایت شده است و مناظره های تلویزیونی آن را علنی کرد. 

درواقع  حضور جلیلی در یک جایگاه عمومی - مناظره‌های تلویزیونی - عملا این فرصت را به افرادی که در بالاترین سطوح تصمیم گیری کشور حضور داشته اند و در بخشی از سالهای گذشته جزو معتمدان و مشاوران رهبر ایران بوده اند داد، تا بگویند آنها مسیری که کشور برای برنامه هسته ای انتخاب کرده را درست نمی دانند و می‌شد که با استفاده از  روش‌ها، افراد و درنهایت سیاست های متفاوتی، بحران های جدی سیاسی و اقتصادی در سطح داخلی و بین المللی برای کشور ایجاد نکرد. 

بعد از این مناظره ها بود که برای من نوعی به عنوان یک مخاطب این تصویر شکست که  حامیان نزدیک رهبری، یک گروه یکپارچه وغلام حلقه به گوش بارگاهش هستند، و اینکه هیچ نقطه نظری از خود ندارند جز اطاعت از اوامر او. برعکس، نارضایتی جدی در حلقه های اولیه رهبری ایران وجود دارد که  فقط کسی جرات نمی‌کند با عیان کردنش هزینه سنگینی برای آن بپردازد. 

رهبری تنها و کابوس مشروعیت

حتی اگر ما هم از شکاف بین رهبر و نیروهای اطرافش و اختلافاتی که نسبت به نحوه اداره مملکت وجود دارد باخبر نبودیم، احتمالا خود او  می دانست از زمانی که گفت نظرش به نظر آقای رئیس جمهور (محموداحمدی نژاد)‌نزدیک تراست، بسیاری از اطرافیانش را از خود رانده است. او زمانی که صدها هزار معترض خیابانی به نتیجه انتخابات را با زور سرنیزه و سرکوب مداوم یا به زندان یا به خانه هایشان فرستاد یا زمانی که دو چهره اصلاح طلب را حصر خانگی کرد، ومسوولیت برخورد خیابانی که دهها کشته بر جای گذاشت را در سخنرانی نماز جمعه هفته بعد از انتخابات ۸۸ به عهده گرفت، عملا تصویر جدیدی از خود ترسیم کرد که در خیابان های تهران بر آن تصویر «مرگ بر دیکتاتور» نام نهادند.  

بیراه نخواهد بود فکر کنیم زمانی که با تصمیم های نادرست اعمال شده زیر نظر رهبری، پرونده هسته ای ایران از شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت رفت و تحریم های زنجیره ای را برای مردم ایران با خطرحمله احتمالی نظامی به همراه آورد، ترس و تردید بسیاری را در توانایی او برای اداره کشور ایجادکرد. 

هر یک از این موضوعات می تواند کابوس شبانه مداومی برای هر رهبرسالم و محاسبه گری ایجاد کند. درواکنش به همین کابوس ها، شکاف های جدی، جامعه قطبی شده، ناراضیان زندانی و طنین صدای مرگ بر دیکتاتور است که رهبر از هر فرصتی استفاده می کند که هر چیزی را به مشروعیت خود و نظام ربط بدهد.

او چند روز قبل از انتخابات گفت که هر کسی رای بدهد به نظام جمهوری اسلامی رای داده است. در حالی که اگر با این کابوس مشروعیت مواجه نبود، علی خامنه ای دائما از هر چه دم دستش می رسد تا آب خوردن بچه ها درمدرسه هم برای کم و زیاد کردن مشروعیت نظام استفاده نمی کرد.  او مصداق این عبارت مشهور از نیچه فیلسوف آلمانی است که می گوید «درنجابت آدمی که دم از باکره‌گی می زند باید شک کرد.»  علی خامنه ای اگر چه از بیرون قدرتمند به نظر می رسد که با نیروی پلیسی و سرکوبش توانسته اوضاع را تحت کنترل داشته باشد، اما کمبود اعتماد به نفس و نیاز به مقبولیت را در شدیدترین حالت بالینی خودش زمانی که خود به پای صندوق رای رفت مطرح کرد. 

رهبر در آنجا با نقل قول گفته یکی از مقامات شورای امنیت ملی آمریکا که مشروعیت انتخابات ایران را زیر سوال برده بود گفت: «به درک که قبول ندارید». حقیقتش اینکه کجای دنیا سراغ دارید که رهبر یک کشور انتخاباتی برگزار کند و در لحظه رای دادن جمله یک مقام غیرهم سطح یک کشور دیگر اینچنین برایش مهم باشد و با طرح آن نشان دهد که چقدر اتقاقا چنین اظهار نظری آزارش داده است؟ 

با چنین کابوسی از مشروعیت خود و نظام جمهوری اسلامی و هزینه بسیار زیادی که انتخابات قبلی روش دوش او گذاشته بود، تنها مسیر برای انتخاب رئیس جمهور، یک گزینش هوشمند ودر عین حال رقابتی کردن فضای رقابتی در میان کاندیداهای گزینش شده (که صداوسیمانقش زیادی در آن ایفادکرد) بود. با این تفاوت که بعد از کنترل این مراحل  انتخابات باید بدون نقص بر گزارش می شد. تا این باور عمومی که حکومت ایران در زمان انتخابات تقلب می کند تا کاندیدای مورد قبول خود را بیرون بیاورد، ترمیم کند.  بنابراین درمهندسی انتخابات ۹۲، عملا تقلب و دست بردن در آرا جزو برنامه نبود. 

برای نظام جمهوری اسلامی هیچ هزینه ای سنگین تر از این نبود که بخواهد در حالی که با بقایای یک انتخابات خونین و پس لرزه های آن و نگرانی از انفجار هرلحظه آن زندگی می کند، یکی دیگر هم به آن بیافزاید تا دوباره صدای «مرگ بر دیکتاتور» در خیایان های شهر طنین انداز شود  هم به لحاظ داخلی و هم به لحاظ اعتبار خارجی با بحران مواجه شود. 

مهندسی معیوب و هزینه کشنده تقلب دوباره

به همین جهت اگر چه نتیجه محاسبه‌گری طراحان انتخابات در گزینش کاندیداهای ریاست جمهوری ممکن است آنچنان با نظر آنها همراه نباشد، اما با انتخاب روحانی هم حداقل به تشدید بحران های کنونی نیز منجر نشده است. به علاوه با توجه به اینکه حسن روحانی بخش عمده ای از مطالبات معترضان سال ۸۸ را به نوعی نمایندگی کرد، چنین پیروزی می تواند عملا شکاف عمده ای  که به خصوص پس از دستگیری میرحسین موسوی، زهرارهنوردو مهدی کروبی به وجود آمد را ترمیم کند، شکافی که به دو شقه کردن نیروهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از حکومتی و غیر حکومتی گرفته تا حوزوی و دانشگاهی و …. انجامید.

نتیجه غیرمستقیمی که در حالت خوشبینانه می تواند از انتخاب شدن حسن روحانی به دست آید تلاش او برای  جلوگیری از توسعه بحران های خارجی، مانند پرونده هسته ای و تحریم‌ها، دخالت های منطقه ای ایران از کشورهای خلیج فارس تا سوریه و لبنان و فلسطین وو همچنین تلاش در جهت بهبود حقوق بشرو نادیده گرفتن شدن آزادی های فردی واجتماعی و سیاسی ومدنی است. در واقع حسن روحانی این فرصت را به رهبر ِ تنها و هراسان از بحران ِ مشروعیت ایران می دهد که به عنوان میانجی، از پاره پاره شدن نظام در داخل و یا توسط نیروی های خارجی جلوگیری کند. 

در نهایت شکست گزینه «مهندسی انتخابات منهای تقلب»، با مجموعه افت و خیزهای عوامل تاثیر گذار بر آن، نام حسن روحانی را از صندوق های رای بیرون آورد و علیرغم کاراکترهای مختلفی که برای آن برشمرده شد، البته یک نکته بسیار مهم را هم گوشزد کرد که خواسته یا ناخواسته، جمهوری اسلامی ایران در بزنگاه های خطرناک که شکاف بین حاکمیت و مردم به شدت افزایش پیدا می کند، ظرفیت آن را داشته است که به اصلاح یا ترمیم روندها و شکاف های عمیق سیاسی و اجتماعی اقدام کند. 

به علاوه نشان داد که هنوز برای کسرقابل توجهی از مردم ایران - با اینکه میلیون ها نفر انتخاب کردند که اعتراض خود را از طریق رای ندادن نشان دهند- صندوق های رای همچنان محلی برای ایجاد تغییر در زندگی روزمره شان و رساندن پیامشان به حکومت است. 

هرچند حضور حسن روحانی ابتدای راه است و با توجه به اینکه رای دهندگانش انتظارات بسیاری از او دارند، باید دید تا چه اندازه در پاسخگویی به این انتظارات - در چارچوب هایی که نظام جمهوری اسلامی ایران و خصوصا رهبر برای او تعیین می‌کنند - موفق خواهد بود. 

روحانی فرصت تاریخی دارد  تا با امیدی که در جامعه ایجاد شده و با مزیتی که در ارتباط با دو جناح سیاسی عمده کشور دارد (محافظه کاران-اصلاح طلبان) و نیز میلیون ها نفر هوادار که او را به انجام تغییرات تشویق می کنند، به رئیس جمهوری که بعدها در تاریخ از او به نیکی یاد می شود تبدیل شود. باید دید او چطور از ظرفیت ها و اختیارات خود استفاده می کند و البته سرمایه حضور بیش از سه دهه در مراکز قدرت را برای این کار استفاده می کند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان خوزستان

زنان صدرنشین شوراهای شهر

۲۹ خرداد ۱۳۹۲
خواندن در ۴ دقیقه