close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

فارسی، ترکی، ایرانی

۱۲ شهریور ۱۳۹۲
فارسی‌ ورزی
خواندن در ۱۶ دقیقه
فارسی، ترکی، ایرانی
فارسی، ترکی، ایرانی

مهدی جامی

این مقاله بخش سوم و پایانی سخن من در باره «رضاشاه و (تحمیل) زبان فارسی؛ از افسانه تا واقعیت» است. بخش های اول و دوم پیشدرآمد این بخش است.

تهاجم پان تورکیسم

نیروی توسعه طلب عثمانی فقط از نظر نظامی فعال نبود بلکه از نظر ایدئولوژی هم از یک سو به اتحاد اسلام زیر پرچم عثمانی گرایش داشت و از سوی دیگر با تغییر گفتمان آن را به اتحاد ترکان (یا پان تورانیسم / پان تورکیسم) تا آسیای میانه گسترش داد؛ گرچه هر وقت لازم می شد از جمله در ایران اهداف خود را زیر ایده اتحاد اسلامی پنهان می ساخت (مقاله «پان تورکیسم» در دانشنامه اسلام).

اگر کمونیست ها شعار می دادند کارگران جهان متحد شوید یا آلمانی ها می گفتند آریایی های جهان متحد شوید پان تورک ها می گفتند ترک های جهان متحد شوید! جدیت و نفوذ و خشونت این ایدئولوژی کمتر از کمونیسم روسی و آریایی گرایی آلمانی و فاشیسم نبود. اینها همه محصولات جنگ جهانی بودند یا به سبب آن تقویت شدند. 

رحیم رئیس نیا محقق تاریخ و فرهنگ آذربایجان می نویسد: «در واقع مرحله نخست تحقق اندیشه توران، یعنی تحکیم اقتدار ترکهای عثمانی بر امپراتوری و ترک سازی اقلیتهای آن، با کشتار بیش از یک میلیون ارمنی و انبوهی از دیگر اقلیتهای مسیحی چون آسوریان در 1333/1915 آغاز شده بود و با انقلاب 1917 و فروپاشی نظام تزاری راه برای تحقق مرحله دوم که انضمام آذربایجان ایران و روس به قلمرو ترکها بود گشوده شد.» (دانشنامه)

اما مساله برای ترکهای عثمانی حتی با فروپاشی عثمانی و روی کار آمدن جمهوری ترکیه تمام نشد. چنانکه مجله بوزروک (گرگ؛ نماد پان تورکی) که بین 1939 تا 1942 منتشر می شد همچنان از نقشه واحد سرزمین ترکها استفاده می کرد که بخشهای شمالی ایران از آذربایجان تا خراسان را در بر می گرفت (لاندو، 3؛ که در تصویر زیر هم آن را می بینید).

فارسی، ترکی، ایرانی

بعلاوه، فروپاشی شوروی نشان داد که اندیشه های پان تورکی تنها به خواب رفته اند چنانکه پس از فروپاشی بیدار شدند و به تجدید سازمان فکری خود پرداختند تا از فرصت به دست آمده به نحو احسن استفاده کنند (نگاه کنید به فصل 7 از لاندو به نام از الحاق گری به همبستگی؛ همچنین: حمید احمدی، استراتژی ختنه)

ایرانگرایی در مقابل ترکی گرایی

در چارچوب بحث از ناسیونالیسم ایران و گرایش آن به خاک پرستی و اغراق های تاریخی و تحقیر دیگر اقوام و نژادها واقعیت این است که ترکی گرایی درس آموز مهمی بوده است. به نظر من، پان ترکیسم تا حد زیادی در پدید آمدن پان ایرانیسم تاثیر داشت جز اینکه ایرانی ها کمتر نیاز به جعل تاریخی داشتند چون میراثدار تاریخ و فرهنگ روشنی بودند که خود ترکها هم بخشی از آن تاریخ به شمار می رفتند. ترکها به پیروی از نیازهای ایدئولوژیک امپراتوری عثمانی درست مثل کمونیست ها دست به جعل تاریخی زدند. گفتند نه تنها تمدن یونان از تمدن ترک گرفته شده است که حتی نظریه ای جعل کردند که می گفت اصلا زبان ترکی نخستین زبان عالم هستی بوده است و سایر زبانها از آن مشتق شده اند (بیات 106). 

ترکها بر فعالیتهای پالایش زبان فارسی هم تاثیر داشتند. شواهد گویای آن است که وقتی بحث دفاع دولت رضاشاه از زبان فارسی پیش آمد متاثر از اقدام ترکها بود که مجمعی برای پالایش زبان در 1305 ساخته بودند. واقعیت اما این است که بدون رضاشاه هم فارسی مدافعان نیرومندی داشت و دولتی کردن دفاع از فارسی به زبان فارسی و کوششهای نخبگان ایرانی صدمه زد؛ زیرا کار فرهنگی را با بخشنامه و نیروی کارمندی و زور و فشار می خواستند پیش ببرند. فیوضات، از چهره های وقت آذربایجان و رئیس وقت معارف استان، به درستی می گوید که «تشدید و تحکم نتیجه معکوس و اثر بد بخشید». (بیات 110)

توجه رضاشاه به فرهنگستان زبان فارسی و پالایش زبان فارسی از لغات ترکی و عربی واکنشی به رفتار همسایگان ترک زبان بود که فرهنگستان درست کرده بودند تا زبان ترکی را از واژگان فارسی و عربی بپیرایند. ملی گرایان عثمانی دست کم از اوایل قرن بیستم به پالایش زبان ترکی از واژه های فارسی و عربی شروع کرده بودند (اتابکی، 23). از اتفاق این بیزاری از عرب بین هر دو جریان ملی گرای ایرانی و ترکی مشترک بود و چه بسا ایرانی ها این را هم از ترکها گرفتند؛ چرا که برخی نظریه پردازان پان ترکیسم معتقد بودند عرب با آیین خود اذهان ترکان را مسموم کرده و مانع از تشکیل حکومت جهانی ترکان شده است. (رئیس نیا، دانشنامه)

نگاه به جریان ملی گرایی ترک و مشابه سازی آن در ایران باعث شد خطاهای پان ترکی هم در روش و منش روشنفکران  پذیرفته شود. این نگاه را می توان بخوبی در این اظهار عقیده کاظم زاده ایرانشهر (ناشر ایرانشهر در برلین) بازیافت که می گفت باید از همان راهی که ترکها رفتند برویم: «و آن شاهراه ملیت است یعنی ما نیز تخم ملیت و ایرانیت را در دلهای تمام افراد ملت بکاریم.» (بیات، 117) اینطور بود که هم ستیز با عرب و عربی و هم نابودی اقوام و زبانهای غیرترکی در ترکیه الگوی پان ایرانیست ها هم قرار گرفت. و وقتی ایرانی شد ستیز با ترک – ترک عثمانی و بعد ترکیه- هم به آن افزوده شد.

افسانه می گوید رضاشاه فارسی را تحمیل کرد و مانع رشد زبانهای ترکی و کردی شد. واقعیت روشن می سازد که تلاشهای توسعه طلبانه عثمانی و ترکهای جوان و بعد ترکیه جدید بود که بر ضد مردم ترک زبان و کردزبان کار کرد. در همان دوره مدارس ارامنه بدون مشکلی مشغول آموزش زبان ارمنی بودند (قوکاسیان، 142، نیز: آذربایجان، گزارش محرمانه، ص 94) و وقتی در سال 1936/ 1315 رضاشاه دستور به تعطیل آنها داد ظاهرا به درخواست و فشار دولت آتاتورک بود (هویس، کودکستان هفتادساله). بنابرین نمی توان گفت سیاست فرهنگی دولت این بود که مردم را از زبانهای خود محروم کند و به فارسیگویی وادار سازد. بلکه این سیاست دفاعی دولت بود که در مقابل الحاق گری بایستد و زبان فارسی را در مقابل کسانی که آن را نفی می کردند رواج دهد. حتی مساله همزبانی بین مرزنشینان ایران هم در کار نبود. در خراسان هم مردم همزبان افغانستان اند. اما کسی از سوی افغانستان تهدیدی متوجه به هویت ملی ایرانیان ندیده است پس در خراسان مشکلی از ناحیه همزبانی ایرانیان با آن سوی مرز پدید نیامد. ولی مشکل در افغانستان پدید آمد که نگران هویت ملی افغانی است. افغانستان نگران است که نزدیکی به ایران باعث شود چیزی از هویت متمایزش باقی نماند. بنابرین سعی در فاصله گذاری دارد.

به نظر من، حتی وقتی رضاشاه تصمیم گرفت تا نام «ایران» را در محافل جهانی جایگزین پرشیا (سرزمین پارس/فارس) کند به این می اندیشید که از تقابل فارس/غیرفارس که مستمسک پان تورکها بود پرهیز کند. زیرا ایران نامی بود که کرد و ترک و فارس نداشت. هر کسی می توانست ایرانی باشد و همزمان به قوم معینی هم تعلق داشته باشد. اما ترک خصلت قومی داشت. اگر ترک نمی بودی یا مثل ارمنی ها باید قتل عام می شدی یا مثل کردها ترک کوهستانی نامیده می شدی تا همبستگی و وحدت ملی پان تورکی مخدوش نشود.

حتی اگر این تفسیر را بپذیریم که بردن نام ایران به محافل جهانی برای تاکید بر آریایی بودن ایرانیان بود باز هم این آریایی بودن شامل اقوام مختلف سرزمین آریا می شد. و هیچکس آریایی بودن اقوام لر و کرد و بختیاری را نفی نکرده بود. حتی ترکان هم به صورت تورانیان در اوستا یاد شده بودند. اینکه خدایان مشترک با آریایی ها داشتند (بنگرید به: ادب پهلوانی، 125-126) و در داستانهای اسطوره ای، با ایرانیان پیوندهای زناشویی داشتند (مثلا بیژن و منیژه؛ همان، 289) نشان از حضور آنها زیر چتر اقوام ایرانی داشت. جالب است که محمدامین رسول زاده از روشنفکران ترک قفقاز هم با اندیشه مشابهی کتاب «سیاوش زمانه» را نوشت. او استدلال می کند که سیاوش پسر صلحجوی کاوس شاه ایران که با فرنگیس دختر افراسیاب ازدواج کرد نمادی است از سازش ایران و توران (ص 28) و کسی که هم وحدت طلب است و هم فدرالیست و خونی آمیخته از ایران و توران دارد (ص 35) و خود آذربایجانی ها را آمیزه ای از فارس و ترک و شیعه و سنی و ایرانی و تورانی می بیند و در آفرینش مانند سیاوش می داند (ص 41).

نهایتا در فرق این دو گرایش ایران و ترکی باید بگوییم ملی گرایی ایرانی تدافعی بود و هدف اش حفظ یکپارچگی کشور بود اما ملی گرایی ترکی تهاجمی و توسعه طلبانه بود (پهلوان، 27) امری که اختلاف اساسی بین این دو مشی فرهنگی-سیاسی ایجاد می کند و واگوی طبیعت دولتهای ایران و عثمانی/ترکیه در قرن نوزدهم و بیستم است.

کدام ترکی را آموزش دهیم؟

مساله ای که باقی می ماند تکلیف امروز ما با میراث رضاشاه از سویی و پان ترکیسم از سوی دیگر است. روشنفکران آذری الگوی خوبی به دست می دهند. آنها تا هم امروز نقشی محوری و بسیار مهم در ترویج زبان فارسی برعهده داشته اند. آخرین نمونه از تلاشهای استوار این روشنفکران تالیف فرهنگ بزرگ سخن در 8 جلد است که کار دکتر حسن انوری استاد ترک زبان ادبیات فارسی و زاده مراغه است. با تغییر فضای سیاسی و کمتر شدن خطر الحاق گری این روشنفکران کمر به آموزش زبان مادری نیز بسته اند. دکتر حسن احمدی گیوی که از استادان ادبیات فارسی و دستورشناس و دوست قدیم دکتر انوری است آخرین کار بزرگ خود را به آموزش دستور زبان ترکی اختصاص داده است. او که بیست کتاب در باره «زبان ملی» خود نوشته تصمیم می گیرد برای «زبان مادری» اش نیز قدمی بردارد. می نویسد: «بنده هم ایران را دوست دارم و هم آذربایجان را و بر هر دو عشق می ورزم؛ منتها ایرانی را دوست دارم که آذربایجان را پاره ای از پیکر خود بداند و آذربایجانی که در کنار گلها و سروهای شیراز و اهواز و ... ببالد. زبان ترکی را دوست دارم چون زبان مادری من است و به فارسی عشق می ورزم چون آن را یگانه وسیله ای می دانم که مرا با دیگر هم میهنان ام پیوند می دهد و با این زبان است که گنجینه گرانسنگ آثار ذوق و اندیشه فردوسی و مولوی و ناصرخسرو و نظامی و عطار و سنایی و سعدی و حافظ ... و بلعمی و بیهقی مرا گوهرها می بخشد.» (ص 4-5)

امروز دیگر کمتر کسی به این قائل است که باید سیاست رضاشاهی را ادامه داد و اقوام ایرانی را از آموزش زبان محلی و مادری خود مانع شد. چرا که با تغییر فضای گفتمانی و سیاسی، امروز می دانیم که با وجود یک سیاست چند زبانی هم می توان وحدت کشور را حفظ کرد. به عبارت دیگر، مساله وحدت ملی در پرتو یک زبان واحد و تحمیلی بلاموضوع شده است.

اما بحث این است که کدام ترکی را باید آموزش داد؟ در اینجا این موضوع همچنان مطرح است که چطور می توان ضمن حفظ ایرانی بودن آموزش به آموزش زبانهای اقوام پرداخت. در مورد ترکی مثلا آیا آموزش ترکی باید دنباله رو زبان ترکیه باشد؟ آیا زبان ترکی ایران را باید از واژه های فارسی و عربی اش پالایش کرد و بر سبک و بیان ترکهای ترکیه تاکید کرد؟ ظاهرا این تمایل در میان شماری از پان ترکهای ایرانی همچنان رایج است. اما هیچ دولتی این را می پذیرد؟ و هیچ وطن دوستی در آذربایجان می پذیرد که زبان محلی منطقه را تابع زبان رسمی کشور همسایه کنیم؟

نگاه کنید به دعوای فارسی بین ایران و افغانستان. مشکل در کجا ست؟ افغانها به نظر من بدرستی نگران اند که اگر زبان مردم شان خصوصیات ویژه محلی اش را از دست دهد گرایش به ایران و گریز از مرکز تقویت شود. من به آنها حق می دهم که بخواهند خصوصیات ویژه فارسی افغانستان را حفظ کنند که بخشی از آن حضور زبان پشتو در این این زبان است. درباره زبان تاجیکی هم حق می دهم که تاجیکان نگران باشند که مبادا تاجیکی به فارسی تهران تبدیل شود. زیرا این امر خلاف استقلال سیاسی تاجیکستان است. تاجیکی و افغانی هر دو باید گونه هایی متمایز از فارسی شناخته شوند و نه دنباله زبان تهرانی های ایران. 

در باره ترکی هم همین قاعده برقرار است. امروز اگر بخواهیم در میان هیاهوی پان تورک ها و تجزیه طلبان به حقوق زبانی مردم خود توجه کنیم باید همزمان این را روشن کنیم که این زبان تا چه حد تابع شرایط سرزمینی ایران باقی می ماند و تا چه حد میل به برادر بزرگ در بیرون مرزها خواهد کرد. روشنفکران ترک زبان آذربایجان می باید برای این موضوع راه حل روشنی ارائه دهند و به زبان دیگر از اندیشه های سابقه دار پان تورکی فاصله گذاری کنند تا بتوان با فراغ خاطر از حقوق آنها دفاع کرد. خطا ست که خطای قرن بیستم را در باره زبان دوباره تکرار کنیم. اما این هم در باره تکرار سیاست رضاشاه خطا ست و هم در باره تبدیل کردن ترکی به سنگر هویت قومی. زبان زبان است. سنگر هیچ چیزی نیست. آموزش به زبان مادری حق مردم ایران است و همزمان حق ایرانیان است که از اندیشه های قومگرا و تجزیه خواه آسوده باشند. زبان نباید نردبان سیاست های تجزیه طلبانه باشد. و گرنه دنیا باید به تعداد زبانهایش کشور تاسیس کند. 

افراطیگری پان ها: ترکی، ایرانی، اسلامی

این هم هست که دفاع افراطی از زبان فارسی و تمدن ایرانی که قرار بود پاسخ مهارکننده به تبلیغات و پروپاگاندای ترکهای عثمانی/ترکیه باشد بجز اینکه به خطای نظری و عملی در باره از بین بردن فرهنگهای محلی دامن زد، به دو نتیجه نادرست و ناخواسته هم تن داد: اول اینکه موجی از رفتارهای غیرقابل توجیه و گفتارهای شرم آور بر ضد ترکهای ایران ایجاد کرد که متاسفانه هنوز هم باقی است . این گفتارها از قرار باید ترکهای بیگانه را هدف می گرفته است اما دوستان را زیر آتش گرفته است. دوم اینکه افراطیگری ملی گرایان درس آموز اسلامگرایان شد و آنها هم همان روش پان ترکی / پان ایرانی را گرفتند و اگر آنها مدعی بودند که اصل همه چیز ترک/ ایرانی است اینان هم مدعی شدند که اصل همه چیز اسلام است و قرآن است و مثلا همه چیز در همین قرآن و دین پیدا می شود. این هم بلیه ای است که تا امروز باقی ست.

اگر قرار است خود را از پان ایرانیسم بتکانیم باید از پان ترکیسم و پان اسلامیسم هم بتکانیم. مهم نیست که هر کدام از این جماعت چه استدلالهایی برای خود دارند. یکی ایران بزرگ هخامنشی را آنقدر بزرگ می گیرد که همه بشریت و دستاوردهایش را مدیون آن کند و دیگری حضور وسیع اقوام مختلف ترک و مغول و ازبک و ترکمن را آنقدر وسعت می بخشد که جایی برای ایران و ایرانی و فرهنگ و ادب فارسی نمی ماند. این یکی سوم هم که میراث بر آنان است چیزی جز اسلام در سرزمین های قبله نمی یابد و از اهمیت وطن و زبان غافل می شود.

یک مشابهت دیگر هم میان این سه همزاد هست و آن نحوه برخورد با مخالفان و منتقدان است. همانطور که اسلامیست ها هر انتقاد و مخالفتی را به پای مخالفت با دین و اسلام می گذارند – و متاسفانه گروهی هم با پذیرش این برچسب به آن طرف بام افتاده نقد خود را متوجه اصل دین و اسلام می کنند و عاملی می شوند برای تقویت همان برچسب که هر که با ما مخالف است با دین مخالف است  - پان ترک ها هم چنین می کنند و هر مخالفتی و انتفادی را پای فارس گرایی و مخالفت با ترک و حقوق اقوام می گذارند. پان ایرانیست ها هم به نوبه خود انتقاد را با برچسب هایی مثل مزدور این و آن سیاست و وطن فروشی و امثال آنها جواب می دهند.

این سه گروه مشکلی را در فرهنگ سیاسی ما نشان می دهند و آن نیاز به ایدئولوژی و تعطیل اندیشه انتقادی است. اینها گروههایی هستند که با خشونت و ارعاب و ساکت کردن حریفان و رقیبان و منتقدان پیش می روند. هیچ کدام از این سه جریان تمایلی به یک ایران دموکراتیک ندارد. و هر کدام به سهم خود در تقویت تجزیه طلبی و فروپاشی ایران قدم بر می دارد.

تاریخ هم تاریخ است. آن را می خوانیم و می دانیم تا بدانیم پدران مان چه دستاوردها داشته اند و چه خطاها کرده اند. تاریخ مثل دوران کودکی هر کدام از ما ست. درست است که می گویند آدم را کودکی اش می سازد. اما اگر نتوانسته باشیم از آنچه در کودکی آزاردهنده بوده است خود را نجات دهیم فقط کودکی هستیم که به سن و سال اش اضافه می شود. همانقدر که خطا ست که برای خطای پدران فرزندان را مجازات کنیم همانقدر خطا ست که بخواهیم کینه های تاریخی را ادامه دهیم و بخواهیم از عرب و عجم و ارمن و آشوری یا ترک و مغول کینه کشی کنیم. تاریخ راباید گذاشت در موزه و تماشایش کرد. کسی در موزه زندگی نمی کند.

نهایتا چنانکه محمدعلی فروغی در نزدیک به 100 سال پیش گفته است، اجزای سازنده یک کشور از ترک و ارمنی و آسوری و فارسیگوی و عرب زبان و دیگران باید «مشمول عدل و انصاف باشند و در رفاه و آسایش و اطمینان خاطر و سرافرازی زندگی کنند (تا) هیچگونه داعی و محرک برای اینکه به سوی دیگری غیر از دولت متبوعه خود نگاه کنند نداشته باشند». (اقلیت های کشورها، 267) مساله اصلی این است که بتوانیم با پذیرش همه مردمان ایران و تنوع و کثرت آنها و زبانها و فرهنگهای محلی آنها راهی را برویم که هر کسی به این نتیجه برسد که حقوق او در چارچوب ایران واحد بهتر از هر جای دیگری رعایت خواهد شد. 100 سال بعد از فروغی، داریوش آشوری هم می گوید: «چندفرهنگی و چندزبانی بودن امروزه در درون واحدهای ملی به رسمیت شناخته شده است. امروز کسی فرانسوی و آلمانی و سوئدی و ایتالیایی است که شناسنامه و گذرنامه این کشورها را دارد بی آنکه اصل زبانی و فرهنگی و نژادی او را در نظر داشته باشند. هویت ملی در رابطه شهروندی با یک دولت تعریف می شود یعنی برخورداری از حقوق و حمایتهای قانونی و نیز به جا آوردن تکلیف های شهروندی و نه هیچ عامل فرهنگ و تاریخی و نژادی» (ص 268). میان این دو نظر 100 سالی طی شده است تا همه ما هم با این فکر همسو شویم که هویت ملی خود را صرفا بر تک پایه هایی مثل زبان، نژاد، دین و مانند آن تعریف نکنیم. در حقوق شهروندی و دولت شهروندمدار و کثرت گرا تعریف کنیم. هویت ملی دموکراتیک از راه جداسازی ملیت ها و قومیت ها به دست نمی آید. از راه همزیستی آنها به دست آمدنی است.

 

منابع:

آذربایجان در اوایل دوره پهلوی، بر اساس گزارش محرمانه سال 1927 به ارتش ترکیه، ترجمه توحید ملک زاده دیلمقانی، اورمیه، کتابفروشی فضولی، 1386.

داریوش آشوری، «هیت ملی و پروژه ملت سازی»، پرسه ها و پرسش ها، تهران، آگه، 1389.

تورج اتابکی، «آذربایجان و ناسیونالیسم ایرانی»، گفتگو، شماره 33، خرداد 1381.

حمید احمدی، «استراتژی ختنه»، در وبسایت ایرانشهر، 1 مهر 1387.

حسن احمدی گیوی، دستور تطبیقی زبان ترکی و فارسی، تهران، نشر قطره، 1383.

کاوه بیات، پان ترکیسم و ایران، تهران، پردیس دانش/ شیرازه، 1387.

چنگیز پهلوان، «مناسبات ایران و ترکیه»، ترجمه علیرضا طیب، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 133-134

رحیم رئیس نیا، «پان تورکیسم»، در دانشنامه اسلام

محمدامین رسول زاده، سیاوش زمانه، ترجمه پرویز زارع شاهمرسی، 1386

هراند قوکاسیان، «ارامنه در ایران»، ارمغان، دوره 37، شماره 3، خرداد 1347.

محمد علی فروغی، «اقلیت کشورها»، یغما، شماره 29، مهر 1329.

شاهرخ مسکوب، «ملی گرایی، تمرکز و فرهنگ در غروب قاجاریه و طلوع پهلوی »، ایران نامه، شماره 47، تابستان 1373.

محمد مهدی موذن جامی، ادب پهلوانی، مطالعه ای در تاریخ ادب دیرینه ایرانی از زرتشت تا اشکانیان، تهران، ققنوس، 1388.

هویس، «کودکستان هفتادساله آلبیس فراهیان»، در وبسایت انسان شناسی و فرهنگ، فرودین 1392.

Jacob M. Landau, Pan Turkism, From Irrendentism to Cooperation, Hurst&Company, London, 1995

عکس روی جلد: دیوان فضولی به زبان ترکی و خط فارسی. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

کاوه حیدری
۱۲ شهریور ۱۳۹۲

هراس بزرگ تاریخی روشنفکران ایرانی از تجزیه ایران وکوچک شدن باعث شده به روش های مختلف حقوق دمکراتیک هویت های ساکن در فلات ایران مورد توجه قرار نگیرد در شکل آرمانی قضیه بحث جدایی مفهومی ندارد اگر همه ی ساکنین یک کشور در شرایطی مساوی ، حقوق شهروندی یکسانی داشته باشند وتبعیض دینی ،نژادی یا جنسیتی وجود نداشته باشد آرمان شه ری ست که همه ی ما آرزویش را داریم اما حقیقت چیز دیگری است همیشه دیده ایم حکومت ها جامعه یکسان را بیشتر می پسندند شاپور ساسانی سعی کرد با حمایت موبدان وبا سرکوب دیگر مذاهب، ایرانی واحد را باز آفرینی کند این حکایت میراثی برای دیگر حکومت های ایرانی شد وغیر از دوره هایی مانند دوران زندیه یا صفویه که گاهی حکومت های خود مختاری وابسته به حکومت مرکزی به وجود آمدند که هویت ملی مستقلی داشتند .البته همانجوری که فرمودید این مباحث موزه ای است ونباید با کمک آنها تاریخ را رقم زد باید عالمی نو ساخت وطرحی نو در انداخت بدون ترس از پاره شدن این لحاف چهل تکه . اما هدف ایجاد جامعه ای دموکراتیک است که کرامت انسان را حفظ کند به هر روشی که میسر باشد جامعه ای فدرال یا مستقل واین مردم آن جامعه هستند که باید آن را اختیار کنند. ... بیشتر

بلاگ

آخرين نقاشي

۱۲ شهریور ۱۳۹۲
شاهرخ حیدری
آخرين نقاشي