close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش شصت و چهارم )

۸ آبان ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۸ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش شصت و چهارم )

تعطيلي روز شنبه و زنداني شدن اجباري در حسينيه، در شرايط بسته بودن هواخوري كارگري، گرماي شديد هواخوري عادي و از همه مهم تر عدم امكان ورزش و نرمش خود به خود سهم كتاب و كتابخواني را بالا مي‌برد. اگر نبود دو زمان يك ساعته پينگ پنگ در صبح و عصر داخل حسینیه ، در اوضاعي كه هيچ‌كدام از برنامه‌هاي تلويزيون هم چنگي به دل نمي‌زند- دست كم براي من، چون برخي از دوستان يا پاي تلويزيون هستند يا در رختخواب- شرایط وخیم تر از اینی می شد که هست. از این رو تنها تفريح و سرگرمي ام شده است كتاب خواندن و یادداشت های روزانه را نوشتن و مقدمات نگارش داستانی را فراهم آوردن.

در اين شرايط مجبور شدم بار ديگر با كارت‌هاي باطله تلفن دومينو درست كنم، تا ساعاتي از روز من و دیگر زندانیان هم با این بازی بگذرد. مسؤولان زندان و واحد فرهنگي هنوز نتوانسته‌اند يك دست شطرنج براي ما فراهم كنند، ساختن مجدد آن هم حال و حوصله ی فراوان مي‌خواهد و نياز شديد كه اولي وجود ندارد و دومي حس نمي‌شود! اين وضعيت در حالي است كه دولت اعلام كرده است كه دو روز يكشنبه و دوشنبه نيز به دليل گرماي هوا تعطيل است و كار بی کار - در واحدهاي دولتي به جز بانك‌ها و بيمارستان‌ها.

این شرایط ارزش كتاب را بيشتر مي‌كند. خوشبختانه در كتابخانه‌هاي مركزي زندان كتاب‌هاي ناخوانده بسياري وجود دارد. مصادره ی كتابخانه حسينيه هم آن‌قدر كتاب، به ويژه كتاب داستان ايراني و خارجي در اختيارم گذارده است تا دغدغه‌اي در اين خصوص نداشته باشم. برعكس زندانيان سياسي بند 350 اوين كه مي‌گويند كتابخانه تعطيل است و تحويل كتاب ممنوع. بسیاری از کتاب های جدید یادگار دوران وزارت عطاالله مهاجرانی است و برنامه ی تجهیز کتابخانه ها و تکمیل کتاب ها از طریق خریدهای دولت از ناشران. در این وضعیت که اوضاع کتاب ردیف است، درصدد هستم كه اوضاع كتاب‌هاي شخصي ام را هم به سروسامان بدهم و در فرصت ملاقات‌ها تعدادی از آن ها را به خانه برگردانم تا در زمان نقل و انتقال های درون زندان سبك بارتر باشم.

ديشب دو كتاب "باد شرق، باد غرب" نوشته پرل باك، ترجمه فرحناز خمسه‌اي و چاپ پنجم كتاب "سفر به گراي 270درجه" به قلم احمد دهقان را به نقطه ی پايان رساندم. يك دو روز پيش هم رمان"آهسته وحشي مي‌شوم"، اثر حسن بني عامري تمام شده بود. هر دو كتاب فارسي از رمان‌هاي مطرح سال‌هاي اخير هستند و نامزد كسب جوايز مختلف در ميان داستان‌هاي بلند ايراني، آن هم در اين دوران وانفسايي كه هر روز كتاب كمتري نوشته مي‌شود يا به فارسي برگردانده مي‌شود- اگر کاری هم می شود، سانسورها و ممنوعیت ها مانع انتشار آن ها می گردد.

"آهسته وحشي مي‌شوم"، نثر زيبايي داشت و در واقع نويي بازي با كلمات بود. آن هم زبان لاتي و عاميانه جنوب شهر. سوژه‌اش اما چندان چنگي به دلم نزد، هر چند كه نويسنده تلاش داشت به گونه‌اي حرف‌هاي سياسي يا اجتماعي را هم به صورت مصنوعي چاشني نوشته‌اش كند. استقبال بازار از كتاب "نفس نكش، بخند بگو سلام" شايد علت رويكرد جدید بني عامري به نوشتن اين تيپ كتاب و به كار بردن چنين نثري بوده است که لابد طرفداران خاص خود را دارد.

در عوض، احمد دهقان كه پيش از اين يا كتابي از او نخوانده بودم يا آن را به خاطر ندارم - الا اينكه عنوانش چيزي به يادم بياورد- کار فوق العاده ای عرضه کرده است. اگرچه رمان"سفر به گراي270 درجه" در حال و هواي جنگ و آن هم آخرين عمليات سرنوشت ساز- كربلاي پنج- و تلاش براي نفوذ به بصره از طريق شلمچه نوشته شده، اما به معناي واقعي کلمه کتابی "ضدجنگ" است. این منطقه ای است كه خودم با پوست و خون در دوره ای كوتاه شاهد رشادت و شهادت دوستانم بوده‌ام، از جمله قطع نخاع تقی. نمي‌دانم دست‌اندركاران موسسه آفرینش‌هاي هنري، سوره مهر (و البته حوزه هنري) چگونه در جايگاه ناشر آن قرار گرفته‌اند و چگونه "سفر به گراي 270درجه" توانسته است جوايزي چون "جايزه 20سال داستان‌نويسي"، جايزه "چهارمين دوره انتخابات كتاب دفاع مقدس" و جايزه "بيست سال ادبيات پايداري" را از آن خود كند!

اين حرف و نظر به معناي بي‌ارزش بودن كتاب يا بیانگر تصويري واقع‌گر از جنگ تحميلي نيست، بلكه منظورم اين است كه كتاب به خوبي نشان مي‌دهد که چگونه سر هيچ و پوچ جوانان اين مرز و بوم به كشتن داده شده‌اند و چگونه رغبت جنگيدن در ميان مردم از بين مي‌رود و چگونه عده‌اي به جنگ مي‌رفته‌اند تا كمپوت‌هاي ارسالی ملت نوش جان كنند!- شبیه آنچه كه در آن دعواي كذايي خودم به امثال روحانيوني چون محسني اژه‌اي گفته بودم. به هر حال باید خدا را شکر گفت که هنوز اين چنین آثاری انتشار مي‌يابند و اين گونه نیز در مورد آن ها تبليغ مي‌شود.

در مورد كتاب "دا" – سیده زهرا حسینی- كه در بند209 فرصت خواندن آن دست داد، انسان علت توجه خاص به آن و تبلیغ فراوان و دستور خرید گسترده اش را به راحتي مي‌تواند بفهمد- خراب كردن بني صدر و ارتشي‌ها و تعريف و تمجيد بيش از حد از آیت الله خامنه‌اي و بزرگنمایی نقش سپاه در جنگ! البته در این مورد هم برخوردها گزینشی است و جای بسیاری از بسیجیان جان برکف،زمندگان واقعی و فرماندهان اصلی جنگ خالی است، همان ها که به دلیل دفاع از میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی از سوی نظام طرد شده اند یا حتی با ترکش در تن یا بدنی معلول، مصدوم و شیمیایی شده زندانی هستند.

اما راز تبلیغ فراوان روی كتاب "سفر به گراي270 درجه" چون معمايي ناگشوده باقي خواهد ماند. شايد حجت‌الاسلام زم در آن زمان نقش داشته و از نوع بدعت‌هاي او باشد! حال بايد يك دو كتاب ديگر را به جمع دو كتاب سنگين و پر حجم در دست مطالعه اضافه كنم. اگر تعطيلات تحميلي فرصت لازم را فراهم كند، بايد به كتابخانه مركزي بروم و دو كتاب ناشناخته و غيرمعروف "جورج اورول"، خالق رمان های "فارنهایت 451" و "1984" را قرض بگیرم و بخوانم.

امروز ظهر كه به زیر هشت رفتم تا تلفن بزنم، گرامي سر کار آمده بود. نمي‌دانم علتش قولي بود که به ما براي باز كردن هواخوري كارگري داده بود و كباب خوري جمعی به مناسبت عيد مبعث يا چيز ديگري. به هر حال آمده بود و پيش از آنكه راهي آرايشگاه پرسنلي زندان شود، لب به يك دوگلايه گشود. اول اين كه "چرا نيمكت آهني داخل هواخوري را جابه‌جا كرده بوديد؟ رئيس جهاد شاكي بود". ديگر اين كه "چرا دوستان مقررات را رعايت نكرده بودند و به داخل كارگاه ها رفته بودند؟ براي زدن تلفن"- ماجراي پنجشنبه مصطفي. مورد اول را به گردن گرفتم و پذيرفتم كه بهتر بود كه با رئيس واحد مربوطه هماهنگي مي‌كردم. مورد دوم را به گونه‌اي توضيح دادم و ضرورت اجابت درخواست انتقال مصطفي را مجددا مطرح كردم. تاكيد داشتم كه "نمي‌خواهيم او را محدود كنيم. همین کافی است که يك اتاق اختصاصي کنار زندانیان عادی به او بدهيد و يك تلفن همراه." بعد هم كوتاه آمدم و گفتم: "البته اگر تلفن همراه تامين شود، فكر مي‌كنم موضوع داشتن اتاق اختصاصي منتفي شود، چون احتمالا 24 ساعت روي تختش خواهد بود و مشغول صحبت!". گرامي به طعنه گفت که "فكر مي‌كنم مساله حل شود". پاسداربندي هم در برابر طعنه ی او مزه پراند كه "آن وقت از ما شارژ تلفن مي‌خواهد و...".

فرصت را غنيمت شمردم و بحث خريدهاي عقب افتاده را مطرح كردم و ضرورت دسترسي به فروشگاه مركزي. گرامي هم طبق معمول پاسخ منفي نداد و موضوع را باز به بررسي بیشتر و مطرح كردن مساله با مقامات بالاتر حواله كرد.

با توجه به بي‌نظمي‌هايي كه در حال افزايش است و كناره‌گيري رسمي كرمي خيرآبادي از وكيل بندي حسينيه- در پي دعوا با ارژنگ بر سر بالا بودن صدای راديو فردا، زمانی كه ما جمع شده و مشغول گوش دادن خبرها بوديم- جلسه‌اي نيمه رسمي بين خودمان برگزار كرديم تا روز يكشنبه آمادگي پيش بردن اهداف جمع خودرا در جلسه‌اي رسمي براي انتخاب وكيل بند، داشته باشيم. چهار پنج نفري از ساکنان حسینیه خود به خود كنار يا در حاشيه خواهند بود. از هشت نه نفر باقيمانده طبرزدي و من از ابتدا از نامزدی وکیل بندی اعلام انصراف داديم. چند نفر را هم مناسب این کار تشخيص نداديم، اكنون مي‌ماند انتخاب بين اصانلو، سليماني و باستاني. توافق ضمنی روي باستاني است كه خود عضوي از يك گروه پنج نفره خواهد بود. در كنار، من و سليماني و اصانلو و طبرزردي. بايد ديد در عمل اين برنامه چگونه در جلسه رسمي پيش خواهد رفت. ظاهرا مسعود چندان تمايلي به پذیرفتن این مسوولیت ندارد و نگران است که با توجه به جواني و عدم تجربه نتواند از پس آن برآيد، هر چند كه ما قول هرگونه حمايت و پشتيباني را به او داده‌ايم. شاید هم علت امتناع او چیز دیگری باشد و مساله ی شخصی.

در روزي كه بيشتر اوقات اغلب دوستان به خواب صبحگاهي و عصرگاهي گذشت و آخر شب هم به ديدن فيلم اخراجي‌ها يا مسابقه فوتبال جام جهاني، فرصت کتاب خواندن نعمتي بود براي من. در اين شرايط، بسيار از تلويزيون و برنامه‌هاي آن دور مانده‌ام. بايد منتظر بمانم تا اين ده روز باقی مانده تا زمان تشكيل دادگاه بگذرد و تكليف خريدها مشخص شود، شايد مشكل داشتن يك زندگي فردي در ميان جمع- به گونه‌اي كه مساله ساز نشود و سوال برانگيز- هم از لحاظ استفاده مناسب‌تر از اوقات زندان و رعايت رژيم غذايي برايم مفيدتر باشد. بايد بيشتر روي اين برنامه فكر كنم و بعد دوستان را در جريان امر قرار دهم.

غروب وقتي مشغول بحث سياسي بوديم - در خصوص انتخابات و نامزدهاي اصلاح‌طلب- ناخودآگاه صداي ما بالارفت. بداقي واکنش نشان داد و بلند لب به اعتراض گشود. ظاهرا رفتار دوستانه، همراه با شوخي زياد می تواند پيامدهاي این چنينی داشته است. بايد خودم را كمي جمع و جور تركنم و شوخي زیاد و خنده ی فراوان را كنار بگذارم!

بعدازظهر يكشنبه 20/4/89 ساعت13:45 حسينيه سالن8 بند3 كارگري

ثبت نظر

استان قم

سازماندهی 700 هزار "آمر" در 31 استان، 5 هزار "آمر" در قم

۸ آبان ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۳ دقیقه
سازماندهی 700 هزار "آمر" در 31 استان، 5 هزار "آمر" در قم