close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

«فروشنده»، ادای دین فرهادی به ساعدی در دنیای دیوانه دیوانه

۱ خرداد ۱۳۹۵
محمد عبدی
خواندن در ۶ دقیقه
«فروشنده»، ادای دین فرهادی به ساعدی در دنیای دیوانه دیوانه
«فروشنده»، ادای دین فرهادی به ساعدی در دنیای دیوانه دیوانه
«فروشنده»، ادای دین فرهادی به ساعدی در دنیای دیوانه دیوانه
«فروشنده»، ادای دین فرهادی به ساعدی در دنیای دیوانه دیوانه
«فروشنده»، ادای دین فرهادی به ساعدی در دنیای دیوانه دیوانه
«فروشنده»، ادای دین فرهادی به ساعدی در دنیای دیوانه دیوانه

"فروشنده" چالش جذاب دیگری است از اصغر فرهادی (به گمانم موفق تر از "درباره الی" و "گذشته" و نه البته به کمال "جدایی نادر از سیمین") درباره مفهوم قضاوت- مایه مورد علاقه اش در چند فیلم اخیر- که این بار نیز با جزئیاتی به دقت طراحی شده(و خب به قول رابین وود سینما یعنی جزئیات) در عمیق ترین لایه های درونی ذهن انسان نفوذ می کند( برخلاف دنباله روهایی که غالباً در سطح می مانند و گاه بی جهت تحسین شده اند؛ از جمله "ابد و یک روز"، فیلم برگزیده منتقدان در سال قبل) و می تواند ما را در درون جهنمی که آدمیزاد برای خودش فراهم آورده، شریک کند؛ جایی که به نظر می رسد- همچون جدایی نادر از سیمین- رستگاری ای در کار نیست.

ذهن حساس- بسیار منظم، اما به نظر به شدت آسیب پذیر- فرهادی درباره همه چیز پرس و جو می کند و مفاهیم از پیش تثبیت- و تائید- شده را به طرز وسواس گونه ای به زیر سوال می کشد؛ سوالاتی که خود فیلمساز پاسخی برای آنها ندارد و تنها به عنوان نظاره گری صرف، دغدغه های پیچیده ذهنی اش را- به زبانی به شدت سینمایی: مبتنی بر میزانسن های دقیق با علاقه ویژه اش برای قرار دادن چیزی در جلوی کادر برای محدودتر کردن شخصیت ها در یک فضا و کادر بسته تر در عمق- با ما قسمت می کند و از تماشاگر می خواهد به تمام مفاهیم از پیش شکل گرفته اش- که به قول او زاده سنت و نوع زندگی و جامعه ایرانی است؛ مفاهیم ظاهراً غیرقابل بحثی چون غیرت و آبرو در این فیلم- نگاه مجددی داشته باشد.

فروشنده درباره اخلاق حرف می زند اما از لبه قضاوت اخلاقی غالباً به سلامت عبور می کند و اساساً حرف خود را در لایه های عمیق تری از ظاهر ماجرا پیگیری می کند و کماکان- همچون آثار قبلی- شرایطی را توصیف و تشریح می کند که در آن کسی را محکوم نمی کند. حتی شرایط پیرمرد متجاوز به سادگی او را زیرعنوان "گناهکار" خلاصه نمی کند؛ بلکه فیلم فرهادی کماکان دعوتی است به نگاه متفاوت و عدم داوری.

برخلاف اشاره فرهادی در جلسه مطبوعاتی، واکنش های شخصیت اصلی در فیلم تنها زاده- و مختص- جامعه ایران نیست و به راحتی تعمیم می پذیرد: در هرجایی از دنیا، حمله به یک زن در یک حمام، جرم بسیار بزرگ و غیرقابل گذشتی است؛ از این رو تاکید فرهادی بر شخصیت ایرانی فیلم اش، کمی غریب به نظر می رسد؛ همین طور "فاحشه" خواندن آهو، در حالی که یکی از وجوه فیلم، همین قضاوت های همسایگانی است که او را "فاحشه" می خوانند بی آن که درباره زندگی او چیزی بدانند، اما جزئیاتی که ما از آهو می دانیم(از جمله پیغام صمیمانه بابک برای او در تلفن و همین طور اشاره پیرمرد درباره خرید دوچرخه برای بچه او و نشمردن پولی که برای او گذاشته) نشان از آن دارد که آهو یک فاحشه به مفهوم کلاسیک با مشتری های بسیار نیست و روابط او می تواند روابطی محدود آمیخته با بار عاطفی- در کنار نیاز مالی- باشد.

مساله قضاوت این بار با تئاتر می آمیزد: شخصیت های اصلی در حال اجرای "مرگ یک فروشنده" نوشته آرتور میلر هستند و فیلم ارتباط زیادی با قصه گاو در مجموعه "عزاداران بیل" نوشته غلامحسین ساعدی و همین طور فیلم گاو ساخته داریوش مهرجویی دارد. فرهادی این فیلمش را شخصی تر از فیلم های قبلی اش می خواند؛ با رجوع به چیزهایی که دوست می دارد؛ از تئاتر- که در ابتدا گمان می کرد حرفه اصلی زندگی اش خواهد بود- تا ساعدی و فیلم گاو که جزو علایق هنری او بوده و هستند.

شخصیت اصلی فیلم معلمی است که به بچه ها درباره ساعدی درس می دهد و فیلم گاو را برای آنها به نمایش می گذارد. او در پاسخ سوال ساده یکی از دانش آموزان در این باره که یک نفر چطور می تواند به یک گاو بدل شود، می گوید:«به تدریج». فیلم سیر این "گاو شدن" را با ما قسمت می کند؛ حکایت مردی مهربان و خوش برخورد که تا مرز یک بازجو و شکنجه گر پیش می رود. فیلم این سیر را با ما قسمت می کند بی آن که به ما اجازه داوری درباره او را بدهد. هرچند فرهادی به مایه سنت و مدرنیته اشاره دارد- و این که یک مرد ظاهراً مدرن هم در نهایت به تفکرات سنتی خودش بازمی گردد- اما پیش از آن، فیلم سندی است از احوال درونی انسانی جهانشمول که در هر زمانی و مکانی ، "به تدریج" می تواند همان خلق و خوی حیوان درونی اش را آشکار کند و به خشونت برسد.

سیر این خشونت و گردش آن، مساله اصلی فیلم است: هر نوع خشونتی لاجرم به خشونت می رسد و این چرخه پایانی ندارد. سوال فرهادی سوال عمیق تر- و تلخ تر- ی است: هر کس برای خشونتی که انجام می دهد دلیل دارد و همین سرآغاز خشونتی است که در جهان امروز خود را به کریه ترین شکل ممکن به نمایش می گذارد.

اما ادای دین فرهادی به جهان نمایش، ادای دین جذابی است که با تار و پود داستان می آمیزد: صورتک و گریم شخصیت ها در داخل دنیای تئاتر به بخش مهمی از شخصیت آنها در دنیای واقعی برمی گردد و توهین عماد به بابک در حین اجرا، از جمله لحظاتی است که این مرز می شکند؛ همین طور حضور زن و بچه ای که در طول نمایش حضور دارند گویی از دنیای واقعی- آهو و بچه اش که هیچ وقت آنها را نمی بینیم- به عاریت گرفته شده اند.

فیلم از جهت مضمون یادآور فیلم درخشان لویاتان هم هست: روایت سقوط ذره ذره یک مرد. فیلم با یک صحنه اغراق آمیز شروع می شود: جایی که یک دفعه اعلام می شود ساختمان در حال ریزش است و همه باید ساختمان را تخلیه کنند. این صحنه بیش از آن که در دنیای واقعی قابل باور باشد، به مفهوم استعاری اش پیوند می خورد: خانه ای- دنیای درونی یک مرد، یا روابط یک زوج، یا شاید فراتر از آن: یک مملکت- که شکاف برداشته و در حال ریزش است. این ساختمان اما در جا نمی ریزد- شخصیت ها باز به آن بازمی گردند و ظاهراً گریزی از آن نیست- و سیر این ریزش با سیر سقوط انسانی شخصیت اصلی پیوند می خورد و همان سیر "تدریجی" مورد اشاره در ابتدای فیلم، معنای مضاعفی می یابد( ساختمان می تواند یک لحظه پس از تمام شدن فیلم فرو بریزد).

در صحنه آخر اما، با یک نگاه خیره و نامفهوم شخصیت اصلی روبرو هستیم که در آن جهان تئاتر با جهان واقعی اش آمیخته و حالا در زیر گریم، بدل شدن به شخصیتی دیگر را تجربه می کند. فرهادی - خوشبختانه- رمز و راز را دوست دارد. از واقعیت اتفاق افتاده در حمام چیزی به ما نمی گوید(خودش می گوید:« من آنجا نبودم و نمی دانم چه اتفاقی افتاده!») و از سرنوشت شخصیت ها- از جمله سرنوشت پیرمرد و سرنوشت رابطه زوج اصلی- هم چیزی به ما نمی گوید: به مانند خود زندگی، هیچ چیز تمام نمی شود.        

ثبت نظر

سیاست

انکار انکار هولوکاست در نمایشگاه کاریکاتور

۱ خرداد ۱۳۹۵
آیدا قجر
خواندن در ۵ دقیقه
انکار انکار هولوکاست در نمایشگاه کاریکاتور