close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

یک دوجین سوال - کامبیز حسینی

۲۹ فروردین ۱۳۹۲
آزاده معاونی
خواندن در ۷ دقیقه
یک دوجین سوال - کامبیز حسینی

برای او خیلی مهم بود که بالاخره بعضی ها حرف حسابشان چیست و بهترین راهی که به ذهنش رسید تولید پارازیت بود.  کامبیز حسینی را با پارازیتش شناختیم و دیدیم هم حسابی حرف می زند، هم حرف حساب می زند و هم این که سوال حسابی  می پرسد. این بود که اعتیادمان شد پارازیت. هنوز هم نتوانسته ایم به  ترکش عادت کنیم و هنوز هم سوال پرسیده را از او می پرسیم که چرا پارازیت قطع شد. کامبیز هم جواب می دهد که تصمیم صدای آمریکا بود و بیشتر هم نمی گوید، چون به نظرش هر چه بگوید می شود نظر شخصی. ترجیح می دهد به برنامه تلویزیونی اینترنتی اش‌ جدیدش به نام ''پولتیک'' فکر کند که قبل از انتخابات ریاست جمهوری با همان سبک و سیاق ''پارازیت'' ساخته خواهد شد.   امروز برای  ''یه دو جین سوال'' رفتیم سراغ کامبیز حسینی:

خدا بد نده. شنیدیم هفته پیش بیمارستان بودی؟

یک مشکل قدیمی‌ معده داشتم، توجه بهش نکردم برای یک مدت طولانی‌، باعث شد برم بیمارستان، ولی الان‌ وضعم بهتره. دکترها بهم گفتند استرست بالاست و باید میزان استرست را  کم کنی‌.  واقعا نمی دونم این استرس چه وقتی‌ وارد می شه و چه جوری وارد می‌شه. خودم احساس می‌کنم استرس ندارم.

یک دوجین سوال - کامبیز حسینی

دفعهٔ آخری که رای دادی کی بود و آیا  در انتخابات آینده رای خواهی‌ داد؟ اگر ایران بودی چه کار می کردی؟

کلا همیشه با رای دادن موافقم، همیشه باید رای داد.  در همه شرایط. آخرین بار برمی گرده به دوره اول آقای خاتمی. الان هم رای من خارج از ایران  واقعا تأثیر نداره، و فکر نمی کنم برم رای بدم. اگر ایران بودم هم نمی دونم رای می دادم یا نه.  با توجه به شرایط انتخابات گذشته، که هنوز خیلی‌ سوال‌ها بی‌جواب مونده، نظام مقدس اسلامی باید اول تکلیف انتخابات دزدیده شده را مشخص کنه، بعد دوباره رای گیری کنه از مردم. یکی باید به آقای جمهوری اسلامی بگه که نمیتونی مردم را چندین بار احمق فرض کنی‌.

ویژگی های دوست داشتنی ما ایرانی‌‌ها چیست؟

این که خون گرمیم، مهمان نوازیم، آدمهایی هستیم که مهمونی می دیم، کباب درست می‌کنیم برای مهمونهامون. برای مهمونهامون گوسفند می زنیم زمین! اینا خوبه!

ویژگی های بد؟

چیزهای بد؟! راجع ‌به این که می شه کتاب ها نوشت . زیاد دروغ می گیم. بعد از انقلاب این دروغ خودش شد عین زندگی هامون! دروغ قبح خودش و بد بودن خودشُ رو از دست داده. به موفقیت دیگران حسادت می کنیم و کلا داستان دیگی که برای من نجوشه و اینا خیلی ویژگی بدی است که داریم!

تعارف روهم می تونیم دروغ حساب کنیم؟

برای من  تعارف  در حد معقول احترام به طرف مقابل می تونه حساب بشه. با تعارف نرم موافقم، این نوع تعارف یه جوراحترام در فرهنگ ما محسوب میشه. ولی وقتی‌  مقدارش زیاد میشه و از حد می گذره اونوقت  تبدیل میشه به مبالغه ی آزار دهنده ی وحشتناک! اونوقته که نمی‌دونی با کی‌ طرفی‌، همه‌چیز می ریزه به هم  وقتی می فهمی طرف داره الکی تعارف میکنه. روابط مصنوعی میشه و تکلیفت معلوم نیست با طرف مقابلت. اینجور تعارف معده دردم رو بیشتر می کنه!

چه چیزی را در مورد امریکا بیش از همه دوست داری و چه چیزی را نه؟

یک عالمه دموکراسی‌ می بینم در سیاست داخلی‌ آمریکا که خیلی‌ دوست دارم،  اما در سیاست خارجی آمریکا کمتر دموکراسی می بینم که خوب دوست ندارم.  امیدوارم یک روز همان قدر دموکراسی که ‌ در سیاست داخلی آمریکا‌ وجود داره در سیاست خارجی اش هم وجود داشته باشه.

یکی‌ از دغدغه‌های ما در ایران وایر رعایت حریم خصوصی افراد است. آیا هیچوقت به حریم خصوصی ات به عنوان یک شهروند تعرض شد؟ تجربه ای داشتی که به طور مشخص در خاطرت مونده باشه؟

احترام به حریم خصوصی اصلا در فرهنگ ما وجود نداره، و این  یکی‌ از موضوعات خیلی‌ مهمی هست که برای آینده فرهنگمون باید به طور جدی درباره اش فکر کنیم. باید  قبول کنیم که هر انسانی‌ یک حریم شخصی‌ داره که هیچ کس حق نداره از اون عبور کنه. مردم نمیدونند که این جزو حقوق‌ بشره.  آدم‌ها حق دارند یک سری چیزها رو درون خودشون نگه دارند. مردم در ایران به صورت تاریخی فکر می کنند قدرت حاکم می تونه بیاد بدون این که اجازه بگیره وارد حریم خصوصی مردم بشه. این غلطه. مردم در ایران نمی دونند که آدم ها از بدو تولد این حق رُ  به طور طبیعی دارند. حق دارند  یک دایره بکشند وخودشون در مرکزش وایستند و هیچ کس رُ تو دایره راه ندهند. من خودم از ایران که اومدم بیرون فهمیدم حریم شخصی یعنی چی و چقدر خوبه داشته باشی‌! تجربه زندگی در ایران همه اش تجاوز به حریم خصوصی بود!

در دوران سربازی راننده آمبولانس بودی، درسته؟ حس راننده آمبولانس بودن چه طور بود؟ چه کسایی مسافر آمبولانست می شدند؟

در نیروی انتظامی‌، اونهایی  که تیر می‌خوردند رو می بردم بیمارستان. ولی‌ کار اصلیم این بود که چون  می‌تونستم آژیر بزنم، از آشپزخانه‌ پادگان غذا رو خیلی گرم می رسوندم برای بچه‌ها.

ایران که بودی فعالیت تئاتری هم داشتی. سانسور چه تاثیری روی تو داشت؟

تاثیرش افسردگی بود، سانسور حکومتی یا خود‌سانسوری، نهایتش باعث یک افسردگی خیلی‌ وحشتناک شد درمن و برای همین از ایران آمدم بیرون. ولی‌ نمی دونستم فرار از ایران امکان پذیره، ولی فرار از افسردگی نه!

نظر خانواد‌ه ات درباره کارت چیه؟  از کارهای فرهنگی ات حمایت می کردند؟

باید از اونها بپرسی‌. اوایل با هر کاری که می کردم مخالف بودند ولی کم کم  در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند. دیگه  قضیه‌ رو پذیرفته اند، فاجعه ر پذیرفته اند! ابتدا حمایت نمی کردند، دوست داشتند دکتر یا مهندس بشم.  از یه جایی  از دستشون در رفت.  بعدش حمایت کردند. خیلی‌ بچه‌ آزادی بودم، خیلی‌ پدرم کنترلم نمی کرد. فرصت آزمون و خطا داشتم تا از اشتباهات خودم یاد بگیرم. وقتی‌ اشتباه می‌کردم تنبیه می شدم، ولی‌ نه خیلی‌ زیاد، یا تلخ. خیلی‌ آدم حسابی‌ بودند پدر و مادرم و هنوز هستند. مهربون، خیلی‌ خوب. کلا مشکل نداشتم.

هیچوقت پیش روانشناس رفته ای؟

بله رفته ام.  خیلی‌ حرفه‌‌ای و جدی، و اعتقاد دارم. هروقت احساس نیاز می کنم با روانشناسم صحبت می کنم.  روانشناس من روانشانس وودی آلن هم هست! اعتقاد دارم کار روانشناس  درآوردن آدم از بن بسته، بقیه راه رُ خودت باید بری.

یعنی اون لحظاتی که حس می کنی تو تاریکی هستی لحظه های اصلی خلاقیته؟

تمام خلاقیت در اون حالتها است. هیچ آدمی‌ نمی‌تونه شادو خرّم و رنگین کمونی باشه و خلاق. تا دردی نکشیده باشی‌ حرفی‌ برای گفتن نداری.

با توجه به این که چاشنی ای از سیاست، ادبیات، تئاتر و سینما تو کارت هست، خودت  رو از چه مقوله ای می دونی؟ طنزپردازی؟ فعال سیاسی هستی؟ روزنامه نگاری؟ یا کمدین؟

همه‌ را گفتی! همه اینهاست. ولی قطعا روزنامه نگار و یا فعال سیاسی نیستم. تلاش من این بوده که به اون گروه از مردم که دنبال ماشین احمدی‌نژاد می دوند و دسترسی‌ به اخبار و اطلاعات ندارند یادآوری کنم که فقط یک راه پیش روشون نیست.   به نظر من مردم ایران فهیم و باهوش هستند، ولی‌ صرفاً راه‌های‌ رسیدن به اطلاعات براشون بسته است.  نمی دونند چه گزینه‌هایی  برای انتخاب دارند. این آدم ها خسته اند  از شکل قدیمی انتقال اخبار و اطلاعات.  برای همین باید توجه شون رُ با انتقال اخبار و اطلاعات به شیوه خلاقانه جلب کرد. مردم خسته اند  از مجریها و گوینده ها ی عصا قورت داده  دولتی، خسته اند از خر و بی شعور حساب شدن. فکر می‌کنم می‌شه شعور مردم  رُ تمسخر نکرد. نگاه من نگاه یک آدم غیر سیاسی، عاشق موسیقی و نقاشی‌ و تاتر و سینما است به سیاست ایران. من یک نقاش و یک موزیسین شکست خورده ام که  تبدیل شدم به یک دلقک قرن بیست و یکمی.

(+1)

دلت برای ایران تنگ شده؟ چه احساسی بهت دست می ده از شنیدن اخبار زلزله در کشوری که  حداقل در آینده نزدیک نمی تونی بهش برگردی؟!

قدیما کمتر دلم تنگ می شد ولی از وقتی به طور غیر رسمی فهمیدم رفتنم به ایران امکان داره برام مشکل ساز بشه بیشتر دلم تنگ می شه. زلزله خیلی نامردیه. اینکه تو خونه ات نشسته باشی و یه دفعه همه  رویاهات خراب شه رو سرت. هر وقت یه اتفاق اینجوری میوفته می خوام که اونجا باشم و یه کاری بکنم ولی نمیشه. واقعا ناراحت کننده است. من کلا تلاش می کنم که دلیلی برای خندیدن تو زندگیم پیدا کنم ولی اینجور موقع ها نمی شه خندید و من وقتی نمی خندم حالم بد میشه. خبری مثل خبر زلزله در ایران حالم رو بد می کنه. انرژیم رو ازم می گیره و باید دوباره تلاش کنم تا به زندگی برگردم. امیدوارم مردم آذربایجان و  بوشهر و سیستان و بلوچستان هم هر چه سریعتر به زندگی بر گردند. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

mimi
۲۹ فروردین ۱۳۹۲

خیلی‌ مصاحبه خوبی‌ بود. منتظر مقالات بعدی هستیم

Rahvard
Rahvard
۲۹ فروردین ۱۳۹۲

عالی بود ولی میتونست بیشتر و کاملتر هم باشه.

Azarakhsh
Azarakhsh
۲۹ فروردین ۱۳۹۲

یکم کوتاه بود ولی مرسی

Houman
Houman
۲۹ فروردین ۱۳۹۲

به نظرم ميتونست سوالهاى بهترى باشه
اما حتما براى شروع عاليه

tetrapharmakos
tetrapharmakos
۳۰ فروردین ۱۳۹۲

بنده به سهم خودم، ظاهرا در حد یک "تعارف نرم"، ولی از صمیم قلب، گشایش این تارنما را شادباش میگویم......پایداری کامبیز حسینی، و ماندگاری (!) خودم را آرزومندم...........

بلاگ

وقتی منطق آدم به بن‌بست می‌خورد

۲۹ فروردین ۱۳۹۲
سعید کمالی دهقان
خواندن در ۲ دقیقه
وقتی منطق آدم به بن‌بست می‌خورد