close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

زن ایرانی قربانی خشونت خانگی در ایران از ترکیه اخراج می‌شود

۲۳ فروردین ۱۴۰۱
هیوا مولانیا
خواندن در ۶ دقیقه
«پریسا رجبی»؛ زنی قربانی خشونت خانگی و سنت‌های طایفه‌ای
«پریسا رجبی»؛ زنی قربانی خشونت خانگی و سنت‌های طایفه‌ای
«پریسا رجبی» برای سال‌ها در ایران معلم بود
«پریسا رجبی» برای سال‌ها در ایران معلم بود
درخواست پناهندگی پریسا رجبی با وجود پاسخ مثبت سازمان ملل متحد، در ترکیه رد شد
درخواست پناهندگی پریسا رجبی با وجود پاسخ مثبت سازمان ملل متحد، در ترکیه رد شد

«پریسا رجبی» زن پناه‌جویی است که از خشونت خانوادگی در ایران گریخته و خودش را به ترکیه رسانده است. او قربانی خشونت خانگی و قوانین تبعیض‌آمیز ایران علیه زنان است. اما حالا بعد از سپری کردن نزدیک به هفت سال زندگی پناه‌جویی در ترکیه همراه با فرزندش، با وجود قبولی در امور پناهندگان سازمان ملل متحد، دولت ترکیه حکم به اخراج آن‌ها از این کشور داده و درخواست پناه‌جویی‌‌ این مادر و فرزند را رد کرده است.

در قوانین ایران، خشونت خانگی جرم نیست. از طرف دیگر، حق حضانت فرزند نیز با پدر خانواده است؛ هر چه قدر هم آن مرد عامل اعمال خشونت علیه مادر و کودک باشد. اما این فقط قوانین نیستند که تمام‌قد علیه زنان ایستاده‌اند، در زندگی‌های طایفه‌ای، زنان بسیاری قربانی تصمیم‌گیری‌های مردسالارانه روسای طایفه‌ها و مردان خانواده می‌شوند. 

***

«پریسا رجبی» برای ۱۶ سال در ایران معلم بود و شش سال هم به عنوان مدرس حق‌التدریس دانشگاه‌های «آزاد»، «جامع علمی‌کاربردی» و «پیام نور» فعالیت داشت. او در اهواز به دنیا آمده و به گفته خودش، زندگی طایفه‌ای داشته است. 

زندگی طایفه‌ای یعنی علاوه بر قوانینی که سبک زندگی را تحمیل می‌کنند، قواعد طایفه هم می‌توانند در سرنوشت انسان‌ها نقش ایفا کنند؛ مثل همان‌چه برای پریسا پیش آمد و بعد از تحمل چند بار ازدواج اجباری، مورد خشونت خانگی قرار گرفت، از ایران گریخت و حالا حکم بازگشت اجباری او صادر شده است. 

او در سال ۱۳۷۹ در دانشگاه با مردی که دانشجوی فوق لیسانس بود، آشنا شد. اما مرد فارس بود و او عرب. برای همین پدر پریسا با ازدواج آن‌ها مخالفت کرد. پریسا در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» توضیح می‌دهد که موضع پدرش فقط مخالفت با ازدواج آن‌ها نبوده بلکه او را تهدید به قتل کرده و بعد از اعمال خشونت، وادارش کرده بود تا با مردی که هرگز ندیده بود، ازدواج کند. 

نخستین ازدواج پریسا بیش از دو ماه به طول نیانجامید. همسر او معتاد بود و به علت اعتیاد و مواد مخدر دستگیر شد. خانواده پریسا و عموهایش با طلاق او موافقت و اقدام کردند. اما پریسا که حالا «زن مطلقه» به حساب می‌آمد، از نظر طایفه‌ نباید تنها می‌ماند. پس او را دوباره به ازدواج مجبور کردند. 

پریسا می‌گوید: «پسرعمویم می‌خواست با دختری از طایفه نزدیک ازدواج کند، به همین دلیل من را مجبور به ازدواج با برادر آن دختر کردند. دو سال و نیم زندگی کردیم. پسر عمویم و همسرش بچه‌دار نمی‌شدند و اختلافات‌شان شدید شد. یک روز بدون آن‌ که من در جریان باشم، عموهایم به خانه‌ام آمدند و من را بردند و بعد از چند ماه طلاق گرفتیم. در این مدت تلاش کردم با همسرم فرار کنم یا طلاق نگیریم اما هیچ‌کس حمایت و موافقت نمی‌کرد.» 

در زندگی طایفه‌ای در برخی مناطق، عرف‌هایی به زنان تحمیل می‌شوند. آن‌ها به مانند وجه‌المعامله می‌مانند یا ابزاری هستند برای آشتی یا درگیری‌های طایفه‌ای.

اما این پایان تحمیل تصمیم‌های مردان طایفه برای تن و روح او نبود. بعد از طلاق دوم، یکی از بازاری‌ها به ریيس طایفه‌ آن‌ها گفته بود خواب دیده با دختری که «سادات» است، ازدواج می‌کند: «رییس طایفه هم من را معرفی کرد. از صبح که به من گفتند به دفترخانه مراجعه کنم، فقط سه ساعت طول کشید. دیگر نگویم که مخالفت، اصرار و گریه‌هایم مطلقا در تصمیم طایفه نقشی نداشتند.» 

پریسا به زندگی مشترک سوم قدم گذاشت اما این‌بار فاجعه‌ای دیگر انتظارش را می‌کشید: «من را شکنجه می‌کرد؛ مثلا یک‌بار خواب بودم که قاشق داغ روی پایم گذاشت که چرا موقع اذان صبح خواب بودم و یا دست من را از بالای آرنج تا مچ دست وحشیانه با چاقو برید. آخرین بار هم با آب جوش من را سوزاند. بی‌هوش شدم و به عمو و پسرعمویم تلفن کردم. آن‌ها آمدند و من را به بیمارستان بردند. تمام سینه، شکم و ران پاهایم به شدت سوخته بودند. سه روز در بیمارستان طالقانی، در بخش سوانح سوختگی بستری بودم. آن‌جا متوجه شدم که دو ماه بود باردار شده‌ام.» 

بارداری پریسا اما اتمامی بر خشونتی نبود که همسر سومش بر او اعمال می‌کرد. همسرش دو بار از او پول گرفت تا برای فرزندشان شناسنامه صادر شود و بپذیرد که طلاق بگیرند. 

پریسا می‌گوید با وجود همه این شکنجه‌ها، باز هم رییس طایفه موافق طلاق نبوده است: «او به عمویم گفته بود که من را به خانه شوهرم بازگردانند. این‌جا بود که عمویم از من حمایت کرد. مدتی بعد به همراه مادرم به آبادان فرار کردم. مدتی گذشت تا یکی از برادرانم تماس گرفت که اوضاع آرام شده است و می‌توانم برگردم اما شش ماه بعد دوباره شروع شد. باز هم پول می‌خواست. این‌ بار با برادرم برای چند ماه به همدان رفتم. اما از من به دادگاه شکایت کرد. آدرسم را در همدان داشت. تهدید پشت تهدید. مجبور شدم برگردم اما پول بیشتری نداشتم تا به او بدهم.» 

پریسا فرار را انتخاب کرد. بعد از مدتی به همراه یکی از برادرهایش به تبریز رفت و بعد از دو ماه، تهدیدها مادرش را هدف قرار دادند. مادر پریسا را تهدید کرده بودند که خانه‌‌اش را آتش می‌زنند. در نهایت پریسا تصمیم گرفت با برادرش در شهریور سال ۱۳۹۵ به ترکیه برود. 

آن‌ها قانونی با اتوبوس خود را به ترکیه رساندند و درخواست پناهندگی خود را به امور پناه‌جویان سازمان ملل ارایه کردند. یک سال بعد با درخواست آن‌ها موافقت شد. اما بعد از آن‌ که امور پناهجویان در اختیار دولت ترکیه و اداره مهاجرت قرار گرفت، روی رای مثبت سازمان ملل، پرونده پریسا را رد کردند. 

پریسا می‌گوید: «با برادرم فرار کردم و این‌جا با او زندگی می‌کنم. راهی جز این نداشتم. تنهایی که نمی‌شد، وگرنه حتما من را می‌کشتند. سال‌های اول خانه‌ها و راه‌پله‌ها را تمیز می‌کردم تا با کارگری پولی درآورم. الان برای یک موسسه کتاب تصحیح می‌کنم. زندگی در ترکیه هم برای من هیچ نداشت. تهدیدها تمام نمی‌شوند. هیچ حقی هم که ندارم. مطلقا هیچ حقی.» 

در ترکیه طبق قوانین، پناه‌جویان حق کار ندارند، برای همین ناچارند تن به کارهای سیاه بدهند؛ یعنی مشاغل غیرقانونی که ساعت‌های کار زیاد با حداقل دستمزد و بدون هیچ امکاناتی. آن‌ها کارگران ارزان و غیرقانونی هستند که شرایط‌‌‌شان اگر زن باشند، به مراتب سخت‌تر است. اما پریسا به دلیل تهدید‌هایی که ادامه دارند، حتی امنیت فکری هم ندارد. 

می‌گوید: «دو سال پیش، هم‌زمان با تهدید مادرم در ایران و لو رفتن آدرس و تلفنم در ترکیه، بارها تهدید شدم. حتی پسرعمویم برایم پول فرستاد که فرار کن و در ترکیه نمان. به من گفت اگر بمانم، این‌ بار حتما من را می‌کشند و برادرهایم در طایفه هم در جریان هستند و به مرگ من راضی‌اند. پول را به یک قاچاق‌بر دادم که بعد از دو ماه سردواندن من، پول‌ها را برد و هیچ‌خبری هم نشد. یک‌ بار اتفاقی او را در پاساژ دیدم و به پلیس زنگ زدم و شکایت کردم اما قاضی او را تبرئه کرد و شش هزار دلار پسرعمویم دود شد. دولت ترکیه هیچ‌ حمایتی از من نکرد.» 

حالا دادگاه در پی رد درخواست پناهندگی پریسا توسط اداره مهاجرت، رای به دیپورت او داده است؛ زنی که از همه‌ جا رانده شده است، با بدن و روحی زخمی از خشونت‌های پی‌درپی‌. 

زن‌کشی در ایران خصوصا در طایفه‌هایی که مردسالاری عریان علیه زنان دارند، به کرات اتفاق می‌افتد. پریسا هنوز در ترکیه است و به کمک نیاز دارد. به گفته خودش، برای او بازگشت به ایران با مرگش هیچ فرقی ندارد؛ خصوصا که حضانت فرزندش هم طبق قانون با پدر است و این یعنی کودک به مردی تحویل داده می‌شود که در تهدید و اعمال خشونت کم نگذاشته است. 

پریسا پولی برای خروج غیرقانونی از ترکیه ندارد. ترکیه هم رای به بازگشت او داده است.

حکایت پناه‌جویان به تنهایی، روایتی مملو از تضییع حقوق آن‌ها است. زن که باشند، خشونت‌های مضاعفی را باید طاقت بیاورند. اما زنانی که از طوایف سنتی و مردسالار هستند که حتی خانواده‌ها به قتل آ‌ن‌ها رضایت می‌دهند، زندگی برای‌شان مثل پریسا، به کابوس می‌ماند. 

ثبت نظر

اخبار

بازداشت نرگس محمدی و عالیه مطلب‌زاده در یورش نیروهای وزارت اطلاعات

۲۳ فروردین ۱۴۰۱
خواندن در ۱ دقیقه
بازداشت نرگس محمدی و عالیه مطلب‌زاده در یورش نیروهای وزارت اطلاعات