close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

روزانه های جشنواره کن- سه

۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
محمد عبدی
خواندن در ۵ دقیقه
واندرزتراک ساخته تاد هینز
واندرزتراک ساخته تاد هینز
پیش از پایان تابستان ساخته مریم گورمتقیق
پیش از پایان تابستان ساخته مریم گورمتقیق

حسرت های سه جوان ایرانی در فرانسه

هیاهوی جشنواره کن با افتتاح بخش های جنبی بیشتر و بیشتر شده و فرش های قرمز در آب و هوای خوش کن، پر است از ستاره های سینما.

محمد رسول اف که با فیلم اش لرد در بخش نوعی نگاه حضور دارد و در واقع مهمترین حضور سینمای ایران در جشنواره امسال است، با گروهش شامل تهیه کننده و بازیگران، وارد کن شده و امشب اولین نمایش فیلمش را تجربه می کند.

تا به اینجای کار فیلم بی عشق ساخته آندره ی زیاگینستف، بیشترین توجه منتقدان را برانگیخته و به نظر می رسد یکی از برنده های اصلی جشنواره امسال باشد.

منتقدان فیلم افتتاحیه (اشباح اسماعیل ساخته آرنو دپلشن) و تازه ترین ساخته تاد هینز را مایوس کننده ترین فیلم ها تا به اینجای کار نامیده اند.

اقتتاح بخش اسید با حکایت جوانان ایرانی

پنج شنبه شب بخش جنبی اسید با فیلمی از یک سینماگر ایرانی الاصل افتتاح شد. مریم گورمتقیق فیلمساز ساکن فرانسه که از مادری ایرانی و پدری بلژیکی متولد شده، با اولین فیلم بلند خود به نام «پیش از پایان تابستان»، در بخش جنبی اسید شرکت کرده است.

این فیلم که به زبان فارسی و بازی هنرپیشه های ایرانی ساخته شده، تصویری است شبه مستند از حال و هوای سه جوان ایرانی ساکن پاریس که پیش از بازگشت یکی از آنها به ایران، یک سفر تفریحی در داخل فرانسه را آغاز می کنند.

به نظر می رسد فیلم تنها بر اساس ایده اولیه شکل گرفته و فیلمنامه از پیش نوشته شده ای ندارد. بسیاری از صحنه ها و دیالوگ ها بداهه به نظر می رسند و قرار است شخصی ترین و صمیمی ترین حرف های این سه جوان را درباره شرایط شان در فرانسه، احساس شان درباره فرانسوی ها، تلاش شان برای ایجاد رابطه با دخترهای فرانسوی و حس و حالشان درباره مهاجرت را ثبت کنند.

فیلم از ابتدا با نماهای غالباً بلندی آغاز می شود که ظرافت چندانی در تصویربرداری و میزانسن آنها دیده نمی شود. در واقع فیلمساز- که تصویربردار اثر هم هست و مشخص است که با دوربین نه چندان پیشرفته ای تصویربرداری شده؛ و گاه به طرز عجیبی چهار سرنشین را در صندلی عقبی اتوموبیل جا داده تا خودش در صندلی کناری راننده بنشیند و از آنها تصویر بگیرد!- با یک گروه کوچک سعی دارد تصویری واقعی از شرایط و احوال مهاجران- بحث روز اروپا که به نظر می رسد دلیل اصلی پذیرفته شدن فیلم در این بخش هم هست- ثبت کند که "صمیمی" باشد.

اما مشکل از جایی آغاز می شود که فیلم پشت همین "صمیمیت" پنهان می شود و نکته دیگری برای عرصه ندارد، اما همین صمیمیت هم به غایت تصنعی به نظر می رسد. شخصیت ها با آن که واقعی به نظر می رسند و احتمالاً نقش های خودشان را بازی می کنند، اما نوع اجرا، بسیاری را صحنه ها را غیر واقعی به نمایش می گذارد. بازی ها درگیر کننده نیست و دیالوگ ها به طرز غریبی ساختگی به نظر می رسند.

در نبود تصاویری قوی، این دیالوگ ها قرار است تمام بار معنایی فیلم را به دوش بکشد. در نتیجه آنها درباره همه چیز حرف می زنند، از نوشیدن الکل، تا روش های  "مخ زدن"، از این که دلشان برای چه چیزهایی در ایران تنگ شده و بعد از بازگشت یکی از شحصیت ها، او دلش برای چه چیزهایی در فرانسه تنگ می شود؛و از این که چطور دوست واقعی شدن با فرانسوی ها سخت است و از این که – حتی- بهشت و جهنم چه معنایی برای آنها دارد.

در بین دیالوگ ها البته گاه نکات جذابی هم هست؛ از جمله دیالوگی که یکی از آنها درباره بهشت و جهنم می گوید:«من فکر می کنم بهشت جای خسته کننده ای باشه، تصور کن یه جایی پر از ملا!»

تیغ تیز نقد اجتماعی و سیاسی را در مابین این حرف ها می توان سراغ کرد، اما مشکل از اینجا شکل می گیرد که فیلم ساختار منسجمی ندارد و تنها بر اساس حرف هایی که رد و بدل می شود پیش می رود و گاه بسیار کسل کننده است.

در انتهای فیلم زمانی که این جوان ها در به دست آوردن دل دو دختر فرانسوی که در راه با آنها آشنا شده اند، ناموفق هستند، با حس درگیر کننده بیشتری همراه هستیم و پایان باز فیلم- که همه شخصیت هایش را در همین شرایطی که هستند(بدون امید و با دردسرهای بسیار) رها می کند- از نقاط قوت فیلمی است که به زحمت می توان انتها تماشایش کرد.

هیاهوی بسیار برای هیچ

تاد هینز به گمانم از فیلمسازانی که بی جهت برای فیلم «کارول» تحسین شد و جوایز زیادی هم گرفت؛ حالا مدرکی برای اثبات این ادعا رو در روی ماست: واندرزتراک(Wonderstruck نام یک کتابفروشی در فیلم).

فیلم تازه هینز که در بخش مسابقه کن به نمایش درآمد، داستان دو بچه ناشنوا را روایت می کند؛ یکی در ده بیست و یکی در دهه هفتاد.

تصاویر مربوط به دهه بیست آشکارا ادای دینی است به سینمای صامت و به ویژه لیلیان گیش در فیلم هایی چون باد(ویکتور شوستروم) ، و تصاویر دهه هفتاد، ستایشی است از حال و هوای آزادانه نیویورک در این دهه، اما مشکل فیلم از ابتدای آن شکل می گیرد: تلاش بیهوده ای برای ربط دادن دو دنیا در دو زمان که به شکلی به شدت آشفته روایت می شود. در نیم ساعت اول فیلم- پیش از کر شدن پسربچه- اصلاً معلوم نیست که ما چرا این تصاویر سیاه و سفید و رنگی نامربوط به هم را می بینیم و ارتباط آنها در چیست.

پس از معلوم شدن هدف فیلم - که خیلی دیر شکل می گیرد و امکان دارد که هر تماشاگری پیش از ان تالار را ترک کرده باشد- فیلم درگیر تصاویر ویدئوکلیپی ای می شود که با موسیقی همراه شده اند و البته به خودی خود زیبا هستند و خوب هم ساخته شده اند، اما در نهایت دردی از یک فیلم آشفته و ضعیف دوا نمی کنند.

روزانه های جشنواره کن- دو

روزانه های جشنواره کن- یک

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر