در مسیر پناهجویی از ایران به اروپا، فارسیزبانان بسیاری هستند که طولانی شدن پروسه پناهجویی، مشکلات مالی و بلاتکلیفی، آنها را به سمت همکاری با قاچاقچیان میبرد. آنهایی که رو به دلالی آوردهاند، در ازای این همکاری، منفعتهایی هم خواهند داشت؛ از مطرح شدن تا درآمدزایی. در مقابل، وقتی عملیاتی برای بازداشت قاچاقچیان اتفاق میافتد، بیشتر همین دلالها که معمولا خودشان هم مسافر هستند، به دام میافتند.
«امیر» یکی از همین پناهجویان است. ۳۰ سال دارد و هشت سالی میشود که در ترکیه اعلام پناهندگی کرده است. اما هنوز در بلاتکلیفی به سر میبرد. در افغانستان به دنیا آمده و از چهار سالگی در ایران بزرگ شده است. پدرش بعد از حمله «طالبان» به مزارشریف، به زندان افتاد. وقتی با واسطه توانستند او را آزاد کنند، بدنی آسیبدیده از شکنجه داشت. او را به مشهد برده بودند تا تحت درمان قرار گیرد اما دیر شده بود. امیر که پدرش را از دست داد، در ایران کار کرد؛ از سیگارفروشی تا کفاشی.
از همکارانم در آنکارا شنیدم که امیر رابط قاچاقچیان افغانستانی در یکی از شهرهای اطراف است. همکارم تلفنی با او هماهنگ کرد و قرار شد به منزلش برویم. خانه او در آپارتمانی معمولی بود. پلهها را بالا رفتیم. به خانه اش که وارد شدیم، گفت مادرش بیمار و خوابیده است. ما را به اتاق پذیرایی راهنمایی و با شیرینی و آجیل پذیرایی کرد و بعد به روایت قصه خود نشست.
سال ۲۰۱۰ به همراه خانواده ۱۵ نفری خود از ایران خارج شده بود. سالها قبل با خانوادهاش به ایران آمده بود. در آن زمان کودک بوده است و خاطراتی از آن سفر قاچاقی به یاد ندارد. اما چندبار تکرار کرد که تحت تعقیب بودن پدرش باعث خروج اجباری آنها از کشورشان شده است. در مشهد به مدرسه «تربیت اسلامی» میرفت که مخصوص افغانستانیها است. میگوید: «اگر مشکلی ایجاد نمیشد، ایران خوب بود.» توضیحی هم نداد که چه مشکلی برای این خانواده در ایران پیش آمده بوده است.
آنها به همراه قاچاقبر با پرداخت یک میلیون تومان، از مشهد به ارومیه می روند و مرز ایران و ترکیه را از گمرک رد می کنند. قاچاقبر همه را سوار بر اتومبیل «ون» و با خرید زمان از مرزبان، مسافرهایش را به راحتی از گمرک رد کرده بود. هنوز هم روال همین شکل است؛ یعنی قاچاقبران با پرداخت مبلغی، از مرزبانان زمان میخرند. مرزبان پس از دریافت مبلغ مورد توافق، برای مدت زمانی که با قاچاقبر معامله کرده است، چشمهایش را بر روی مسافران قاچاقی میبندد. امیر و خانوادهاش هم به همین شکل به ترکیه وارد میشوند.
«یکی از اقواممان دو ماه پیش از ما راهی ترکیه شده بود. با او تماس گرفتم و شماره قاچاقبرش را به من داد. پسر جوانی بود خوشاخلاق که برخورد خوبی داشت. ما به تور هم خوردیم. از کارش هم راضی بودیم. شنیده بودیم که مسیر ایران به ترکیه سخت است ولی ما سختی نکشیدیم. الان هم به همان شکل، مسافرها میآیند؛ فقط فشردهتر. ما ۱۵ نفر در ون بودیم اما الان تعداد بیش تری را در ماشینها جا میدهند.»
امیر و خانوادهاش وقتی به گمرک رسیده بودند، قاچاقبر در گمرک را برای آنها باز کرده و مدام گفته بود: «سریع رد شوید.» آنها نیم ساعته به ترکیه رسیده بودند. قاچاقبر بعد از عبور از گمرک، خانواده امیر را سوار بر ونی دیگر کرده و تا شهر «وان» رسانده بود. آنها چند روز در خانه قاچاقبر مانده تا پولی که قرار گذاشته بودند، پرداخت شود.
مسافران وقتی با قاچاقبری به توافق میرسند، معمولا پول را در صرافی میخوابانند یا به واسطهای مورد اعتماد دو طرف میدهند که پس از رسیدن به مقصد، پول آزاد شود. البته هستند قاچاقبران بسیاری که هزینه سفر را در ابتدای مسیر میگیرند و مسافرانی هم هستند که ناچار به پرداخت میشوند. در این میان اما روایتهای بسیاری وجود دارد از مسافرانی که نرسیده به مقصد، ناچار شدهاند پول را آزاد کنند. قاچاقبران آنها را پیش از رسیدن به مقصد گروگان گرفته و مجبورشان کردهاند به دروغ به صراف یا واسطه بگویند که در مقصد هستند.
از امیر در همینباره پرسیدم که گفت: «کار قاچاقبری یعنی بعد از رسیدن باید پول را تحویل داد. من موردی نداشتم که قاچاقبر مسافر را برای آزاد کردن پول گروگان بگیرد اما موارد بسیاری بوده است که قاچاقبران مسافرها را زمینی به سمت یونان راهی کرده اند و در جنگل، چماق و اسلحه به سرشان گذاشتهاند؛ نه برای آزاد کردن پول، برای آنکه هرآنچه دارند، به قاچاقبر بدهند. تمام وسایل و پولهایشان را زده و مسافران را در جنگل رها کردهاند.»
با امیر درباره خطراتی که سفر قاچاقی برای زنان دارد، صحبت کردیم. برایش از زنانی گفتم که به مقصد رسیدهاند و رازهای مگوی خود را برایم فاش کردهاند. آن هایی که توسط قاچاقبر گروگان گرفته شده یا در این مسیر، مورد تجاوز جنسی قرار گرفتهاند. سری تکان داد و گفت: «تا جاییکه من میدانم، چنین شرایطی برای افغانها پیش آمده است اما به قاچاقبرشان گفتهاند که مال و جان ما را بگیر اما به ناموسمان دست نزن. هیچ کسی حاضر نیست چنین مسالهای را شاهد باشد. قاچاقبرهای افغانستانی هم که بین ما شناخته شده هستند، چنین ریسکی نمیکنند.»
امیر گفت که تمامی خواهرها و برادرهایش را با کمک قاچاقبرانی که میشناسد، به اروپا فرستاده است. همگی به آلمان رفتهاند و حالا زندگی پناهندگی را آن سوی مرزها، در اروپای غربی دنبال میکنند. اما خود او حاضر نیست چنین ریسکی کند؛ نه به خاطر خودش بلکه میگوید به همراه داشتن مادری بیمار و خواهری کوچک، چنین اجازهای به او نمیدهد.
خانواده امیر توانستهاند زمینی از ترکیه به یونان بروند و از آنجا با کشتی به بندر هامبورگ برسند. آن زمان که مرزها برای پذیرش مهاجران باز شده بود، آنها برای هر نفر هزار دلار پرداخته بودند: «الان قاچاقبرهای افغانستانی از ترکیه به یونان را با ۸۰۰ یا هزار دلار میبرند؛ البته از راه دریا که مسافر ریسک زنده ماندن را خودش قبول کرده است. اما از طریق جنگل، تا یونان نفری دو هزار و ۵۰۰ یورو قیمت دارم. از ایران به ترکیه هم قیمت الان چهار میلیون تومان است.»
امیر خیال میکند که رسیدن به یونان یعنی پایان کار: «به یونان که برسیم، کار تمام است. راحت میتوان به کشورهای دیگر رفت.»
این در حالی است که مسافران بسیاری در یونان ماهها و چه بسا سالها است سرگردان ماندهاند. برای او کمی از یونان گفتم و شرایط پناهجوها در آن کشور. باور نمیکرد. میگفت: «اگر قاچاقبر خوبی گیر بیاوریم، راحت میتوان رفت.»
در حالیکه بنابر آن چه من دیدم، معتبرترین قاچاقبران در یونان، مسافرانی دارند که نزدیک به یک سال در آتن گرفتار ماندهاند.
او وقتی به ترکیه رسید، فکر میکرد حداکثر پس از سه سال راهی کشور مقصد میشود. حالا هشت سال شده که ساکن شهری در اطراف آنکارا است و هنوز هم مشخص نیست چه سرنوشتی خواهد داشت: «به تازگی شنیده ام که پروندههای افغانستانیها در ترکیه باز شده اند. برای من کشور امریکا انتخاب شده است که از آن بدم میآید. افغانستانیها دوست ندارند به امریکا بروند. حالا هم دوباره قرار است مصاحبه شویم و جواب پس دهیم. معلوم نیست کی راهی میشویم.»
انگار بیش از یک دهه حضور امریکا در افغانستان و تغییر نکردن شرایط جنگ و ناامنی در آن، بسیاری از اهالی این کشور را نسبت به امریکا بدبین کرده است. بیش تر افغانستانیها ترجیح میدهند در اروپا ساکن شوند. همانطور که امیر توضیح میدهد، همه آنها قوم و خویشی در کشورهای اروپای غربی دارند و ترجیح میدهند به دامن خانواده خود بازگردند. در کنار ایرانیهایی که ترجیح میدهند به انگلیس بروند، اولویت افغانستانیها آلمان است.
در کمپهای پناهجویی در کشورهای اروپای غربی یا در جنگلهای شمال فرانسه شمار افغانستانیهای مسافر بالا است. به یاد گپهایم با آنها در مورد جنگ در کشورشان افتادم که در کنار زندگی قاچاق و تلاش برای رسیدن به کشورهای دیگر، هم چنان از وضعیت ناامن کشور خود گلایه داشتند. یک با پسر جوان ۲۳ ساله ای در جنگلهای شمال فرانسه برای ساعتی به گپ نشستیم. او به جای روایت قصه خودش، کشورش را توصیف کرد و از «انتحاریها» گفت و حضور نیروهای بینالمللی که قرار بود پایانی باشند برای حاکمیت طالبان. اما هنوز هم طالبان در این کشور حضور دارند، هم جنگ در جریان است و هم مردم عادی در انتحاری و جنگهای قبیلهای و مذهبی از بین میروند.
به سمت امیر برگشتم. داشت از پروسه پناهجویی در ترکیه میگفت: «زن و شوهری را میشناسم که زن به سازمان ملل به دروغ گفت که زنی تنها است. پروندهاش به جریان افتاد و به استرالیا رفت. اما شوهرش در ترکیه مانده است. اینجا راست دروغ است و دروغ راست. برای پیشبرد کارهایت باید مدام دروغ بگویی. خیلیها با پروندههای دروغی به مقصد رسیده اند اما من که راست گفتم، هنوز همینجا ماندهام.»
در پایان صحبتهایم از او پرسیدم اگر مسافری در ایران داشته باشم که ممنوعالخروج باشد، آیا میتواند کمک کند تا او را به ترکیه بیاوریم؟ پاسخش مثبت بود. پرسیدم آیا میتوانی کمک کنی که مسافرم را از ترکیه به یونان برسانم؟ باز هم به تایید سری تکان داد. قرار شد شماره قاچاقبرهای آشنا را برایم بفرستد و با آنها هماهنگ کند. از او پرسیدم در مقابل، قاچاقبرها چه نفعی به او میرسانند؟ هیچ نگفت.
اما به طور معمول و بنا به گفته دلالان قاچاق انسان، رابطها در ازای معرفی مسافر به قاچاقبرشان، مبلغ کمتری برای سفر قاچاقی خود میپردازند یا به ازای مثلا هر ۱۰ مسافر، قاچاقبر یکبار مجانی آنها را راهی میکند.
پیش از خداحافظی، امیر نگاهی کرد و گفت: «اینجا پیر شدیم. من ۳۰ سال دارم و هنوز مجردم. برای یک افغانستانی عیب است. اما اگر موهایم هم سفید شوند، اول مادر و خواهرم را به سامان میرسانم. میدانی؟ من یکبار عاشق شدم. حالا که در این مسیر افتادهام، پشیمانم. اگر زمان به عقب برمیگشت، با عشقم ازدواج میکردم و سرنوشت دیگری داشتم؛ نه اینکه اینهمه سال بیهویت در این شرایط زندگی کنم.»
***
شما هم میتوانید خاطرات، مشاهدات و تجربیات خود از قاچاق انسان، پناهندگی و مهاجرت به اشتراک بگذارید. اگر از مسئولان دولتی یا افراد حقیقی و حقوقی که حق شما را ضایع کردهاند و یا مرتکب خلاف شدهاند شکایت دارید، لطفاً شکایتهای خود را با بخش حقوقی ایران وایر با این ایمیل به اشتراک بگذارید: info@iranwire.com
مطالب مرتبط:
از فرانسه تا ترکیه؛ قاچاق انسان و پناهجویی
روایت اول؛ افسر نیروی انتظامی که قاچاقی به ترکیه گریخت
روایت دوم,حامد فرد؛ زندان، پناهجویی، کارگری و زندگی که از هم پاشید
روایت سوم؛ تنها به عشق فرزندم در کوههای ایران و ترکیه زنده ماندم
روایت چهارم، نغمه شاهسوندی؛ مادری خسته و پشیمان از پناهجویی
روایت پنجم؛بیش از یک ماه در مسیر قاچاق به ترکیه فقط به خاطر مادر
روایت ششم؛ انعام دهواری و درگیری بلوچستان با قاچاق بخش اول
انعام دهواری؛ زندگی در ترور و خاطراتی که فراموش شدند بخش دوم
روایت هفتم: دیدار با قاچاقچی در استانبول؛ مسافری هستم به سمت فرانسه
روایت هشتم: قاچاق سکس؛ زنان ایرانی در بارهای استانبول
ثبت نظر