close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

لیلا راوند؛ حبس،شکنجه، زندان و پناه‌جویی در ترکیه

۱۸ آذر ۱۴۰۰
هیوا مولانیا
خواندن در ۶ دقیقه
لیلا راوند، پناهجوی کرد ایرانی در ترکیه
لیلا راوند، پناهجوی کرد ایرانی در ترکیه
لیلا راوند، پناهجوی کرد ایرانی در ترکیه
لیلا راوند، پناهجوی کرد ایرانی در ترکیه
لیلا راوند به همراه فرزندانش در ترکیه
لیلا راوند به همراه فرزندانش در ترکیه
حکم قضایی لیلا راوند از اجرای احکام کیفری شهریار
حکم قضایی لیلا راوند از اجرای احکام کیفری شهریار
رای دادگاه لیلا راوند
رای دادگاه لیلا راوند
حکم دادستان عمومی و انقلاب مریوان
حکم دادستان عمومی و انقلاب مریوان

«لیلا راوند» پناه‌جوی کُرد ایرانی است که به همراه همسرش، «رحیم (شهرام) الیاسی» و فرزندشان «صدف»، از سال ۲۰۱۳ در ترکیه زندگی می‌کنند. 

نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی لیلا را در سال ۱۳۸۶ به خاطر فعالیت‌های همسرش، به همراه فرزند یک‌ ساله‌ای که در آغوش داشت، بازداشت کردند و او را مورد آزارهای روحی و جسمی قرار دادند و بارها در زندان‌های مختلف جابه‌جا کردند. 

اتهام همسر لیلا، هواداری از حزب «کومله» کردستان بود و در دادگاه به ۱۱ سال حبس محکوم شد. همین مساله باعث بازداشت لیلا و فشار بر او و فرزندش شده بود. 

حبس و آزار خانواده‌ تا به آن‌ جا پیش رفت که آن‌ها ایران را ترک کردند و حالا بعد از هفت سال زندگی پناه‌جویی، هم‌چنان هیچ چشم‌اندازی نسبت به آینده ندارند. 

آن‌چه می‌خوانید، گزارش یک زندگی به روایت لیلا راوند است. 

***

 

پاییز ۱۳۸۶ بود که نیروهای امنیتی به منزل «لیلا راوند» هجوم بردند و او را به همراه دختر یک ساله‌اش بازداشت کردند. لیلا ۴۵ روز در زندان‌های مریوان، سنندج و رجایی‌شهر تحت بازجویی و شکنجه‌های مختلف روانی و جسمی قرار داشت. بعد از این مدت، پرونده‌اش به دادگاه انقلاب رفت و برایش قرار وثیقه صادر کردند. 

لیلا راوند در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» توضیح داد: «وقتی ماموران برای بازداشت من آمدند، اعتراض کردم که چرا این‌ موقع از نیمه‌شب هجوم آورده‌اید؟ آن‌ها با بی‌منطفی گفتند که به خاطر حفظ آبروی خودتان است. تمام خانه را تفتیش کردند و به هم ریختند. گلدان‌های گل را هم شکستند. حتی به لباس‌های زنانه و لوازم خصوصی من دست‌درازی کردند. سپس ما را به اداره اطلاعات بردند و پرخاش‌گری‌ها و بازجویی‌های طاقت‌فرسا شروع شدند.» 

آزار و اذیت لیلا راوند صرفا به خود او معطوف نبود بلکه ماموران از مادر بودنش هم استفاده می‌کردند و با گرفتن فرزندش، او را شکنجه می‌کردند: «اجازه نمی‌دادند به او شیر بدهم و مدام می‌گفتند دخترت را از تو می‌گیریم و شوهرت را اعدام می‌کنیم. بارها من را کتک زدند و به من فحاشی کردند. ماموران لباس شخصی به خانه پدری من هم حمله کردند بدون آن‌ که حکم قانونی برای ورود به خانه همراه داشته باشند. برای بازداشت من هم حکمی ارایه نکردند.» 

«رحیم (شهرام) الیاسی» که پیش‌تر بازداشت شده بود، اتهام‌هایی چون «اقدام و تبلیغ علیه امنیت ملی از طریق ارتباط با احزاب معاند»، «نگه‌داری سلاح» و «جاسوسی» در پرونده‌اش داشت. 

پرونده قضایی او در دادگاه انقلاب بررسی و به ۱۱ سال حبس محکوم شده بود. در دادگاه از او به عنوان هوادار حزب کومله یاد کرده بودند. رحیم شش سال را در حبس به سر برد و سپس با قید وثیقه، به مدت پنج روز به مرخصی آمد و دیگر به زندان برنگشت. 

آن‌ها حالا هفت سال است که در ترکیه به سر می‌برند. اما حکایت آن‌چه بر لیلا راوند در زندان‌های مختلف گذشت، هم‌چنان او را همراهی می‌کند. 

لیلا را برای ۴۸ ساعت در بازداشتگاه انفرادی اطلاعات سیاسی شهرستان مریوان نگه‌داری کرده و سپس به زندان سنندج فرستاده بودند. استان کردستان زندان زنان ندارد و متهمان به صورت موقت در آن جا نگه‌داری می‌شوند تا حکم برای‌شان صادر شود؛ بازداشت‌هایی که البته نظارتی هم بر آن‌ها نیست. 

۴۸ ساعت انفرادی اما به تنهایی برای مادری که با فرزندش دستگیر شده است، شکنجه محسوب می‌شود: «ماموران از من خواستند که با آن‌ها همکاری کنم و بگویم شوهرم عضو احزاب مخالف و ضد انقلاب است و هم‌چنین می‌خواسته است یکی از ماموران بلندپایه نظام را ترور کند. اما وقتی متوجه شدند که من به هیچ‌وجه حاضر به قبول این همکاری نیستم، شروع کردند فحاشی به من و خانواده‌ام. مدام می‌گفتند اگر همکاری نکنم، همان شب اعدامم می‌کنند. من از ترس این‌ که نمی‌دانستم همسرم در چه شرایطی قرار دارد و آیا خودم طلوع آفتاب روز بعد را می‌بینم یا نه، جرات نمی‌کردم بخوابم و می‌ترسیدم وقتی خواب هستم، بلایی سر فرزندم بیاورند.» 

پس از دو شبانه‌روز، لیلا راوند را به سنندج منتقل کرده ولی ماموران امنیتی هیچ توضیحی به او نداده بودند که قرار است به کجا انتقال یابد: «در بدو ورود، من را بازرسی بدنی کردند و هر چه می‌گفتم که من را در مریوان بارها بازرسی بدنی کرده‌اند، برای‌شان مهم نبود. می‌گفتند هرکجا قوانین خودش را دارد. سپس تقاضای شیر برای فرزندم کردم که پاسخ دادند این‌جا هتل یا خانه خاله نیست. مدام می‌گفتند چه مادری هستی که نمی‌توانی فرزندت را سیر کنی. در سنندج بیشتر از مریوان آزارم دادند. این‌بار می‌گفتند اگر همکاری نکنم، برادرم را که به سنندج آورده بودند، اعدام می‌کنند.» 

روند نگه‌داری و شکنجه لیلا راوند در زندان سنندج چهار شبانه‌روز به طول انجامیده بود. صبح روز چهارم ماموران از او خواسته بودند آماده رفتن شود؛ باز هم بدون هیچ توضیحی: «فکر کردم قرار است آزاد شوم اما متوجه شدم ماشین به سمت همدان در حرکت است. ماموران در قبال گریه‌ها و التماس‌هایم فریاد می‌کشیدند که خفه شوم.» 

آن‌ها به زندان رجایی‌شهر کرج رسیدند و بازدیدهای بدنی آغاز شدند: «گفتند باید همه لباس‌هایت را درآوری و کاملا لخت شوی. برایم سخت بود و وقتی که اعتراض کردم، از الفاظ بسیار رکیکی استفاده کردند و با آزار و اذیت مجبورم کردند خواسته آن‌ها را انجام بدهم. مدام می‌گفتند جلوی چشم فرزندم طوری کتکم می‌زنند که تا زنده هستم، فراموش نکنم.» 

به گفته لیلا، یک‌بار هم همین کار را کرده بودند؛ یعنی آن‌قدر او را کتک زده بودند که بیهوش شده بود: «از حال رفته بودم که من را به بهداری زندان منتقل کردند. وقتی حالم بهتر شد، سراغ فرزندم را گرفتم اما مسخره و تحقیرم کردند که چه طور مادری هستی که از دختر خودت خبر نداری؟ در همان حال به من می‌گفتند هیچ می‌دانی احتمال دارد به بچه‌ات تجاوز شود یا می‌گفتند که دخترت را به بهزیستی می‌فرستیم. بازجو با بی‌شرمی انگشتش را بلند می‌کرد و می‌گفت این‌جا به بچه‌های کوچک‌تر از تو هم با انگشت تجاوز می‌شود.» 

لیلا راوند در ادامه گفت ان‌قدر اصرار و زاری کرده بود تا بالاخره او را به سلول، نزد دخترش برگردانده بودند: «آن شب حالم خیلی بد بود. انگار کسی با مشتی آهنی مدام به سرم می‌کوبید.»

بازجویی‌ها اما ادامه داشتند: «روز بعد دوباره من را برای بازجویی بردند. خسته بودم و حالم بسیار بد بود. اما گفتند باید چشم‌بسته سرپا بمانی. دخترم هم در بغلم بود. هیچ توانی برای ایستادن نداشتم. چند ثانیه روی صندلی نشستم که ناگهان بازجو با عصبانیت سرم داد کشید. زانوهایم چند بار خم شدند و او با لگد چندین بار به باسنم زد.»‌

او در ادامه روایت‌هایش به یاد آورد که روند آزار خود و فرزندش هم‌چنان ادامه داشت تا بالاخره یک روز کاغذی جلویش قرار داده بودند که باید امضا می‌کرد: «وقتی قبول نکردم، گفتند باید جلوی دوربین بروم و همین برگه را بخوانم و اعتراف اجباری کنم.» 

این ماوقع طی ۴۵ روز در سه زندان برای لیلا اتفاق افتاده بود و پس از آن، پرونده به دادگاه انقلاب رفته بود و برای او وثیقه‌ صادر کرده بودند. لیلا و فرزندش با قید وثیقه آزاد شدند اما مدام او را از مریوان به دادگاه شهریار فرا می‌خواندند. او به سه سال حبس تعزیری محکوم شد و در نهایت با دوندگی بسیار، توانست حکم را به چهار سال تعلیقی تبدیل کند. در همان زمان، همسرش هم به ۱۱ سال حبس محکوم شده بود. 

لیلا تعهد داد که هیچ کار اشتباهی انجام ندهد و با هیچ‌کس و هیچ رسانه‌ای گفت‌وگو نداشته باشد. 

گفت: «همسرم در زندان اعتصاب غذا کرد و لب‌هایش را هم دوخت. با این وجود، شش سال در زندان بود تا بالاخره با قرار وثیقه به مرخصی آمد و ما هم در همان روزهای مرخصی، ایران را ترک کردیم.» 

شش سال زندگی به عنوان زندانی و خانواده زندانی سیاسی انگار هنوز برای آن‌ها به پایان نرسیده است. لیلا و همسرش به همراه دخترشان بیش از هفت سال است که زندگی پناه‌جویی را در ترکیه طاقت آورده‌اند اما هنوز مشخص نیست چه سرنوشتی در انتظار آن‌ها است. 

در سال ۲۰۱۶ آن‌ها توانستند قبولی پناهندگی‌ خود را از سازمان ملل دریافت کنند اما هم‌چنان به انتظار نشسته‌اند. 

لیلا در پایان روایت‌هایش، به «ایران‌وایر»‌ گفت: «امیدوارم بالاخره از عذاب و مرارت و بلاتکلیفی نجات پیدا کنیم.»

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

لیلا حسین‌زاده؛ یک پرونده، سه بازداشت، دو محکومیت

۱۸ آذر ۱۴۰۰
میلاد پورعیسی
خواندن در ۵ دقیقه
لیلا حسین‌زاده؛ یک پرونده، سه بازداشت، دو محکومیت