close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

سیروان علی‌پور؛ جوان آرزومند اهل سردشت، پیکر بی‌جان آب‌های شمال فرانسه

۲۶ آذر ۱۴۰۰
آیدا قجر
خواندن در ۹ دقیقه
روزهای پناه‌جویی «سیروان علی‌پور» در شمال فرانسه، شهر دانکرک
روزهای پناه‌جویی «سیروان علی‌پور» در شمال فرانسه، شهر دانکرک
سیروان قرار بود از فرانسه، به مقصد رویایی‌ خود، بریتانیا برسد
سیروان قرار بود از فرانسه، به مقصد رویایی‌ خود، بریتانیا برسد
سیروان ۲۳ سال داشت و می‌خواست با کار کردن در بریتانیا، به تامین معیشت خانواده‌اش کمک کند
سیروان ۲۳ سال داشت و می‌خواست با کار کردن در بریتانیا، به تامین معیشت خانواده‌اش کمک کند
۴ آذر سیروان علی‌پور در کانال مانش به همراه ۲۶ پناه‌جوی دیگر جان باخت
۴ آذر سیروان علی‌پور در کانال مانش به همراه ۲۶ پناه‌جوی دیگر جان باخت
حالا خانواده او چشم‌ به راه بازگردانده شدن پیکر فرزندشان از فرانسه به ایران هستند
حالا خانواده او چشم‌ به راه بازگردانده شدن پیکر فرزندشان از فرانسه به ایران هستند
بزرگ‌ترین آرزوی سیروان، رسیدن به بریتانیا برای داشتن یک زندگی معمولی بود
بزرگ‌ترین آرزوی سیروان، رسیدن به بریتانیا برای داشتن یک زندگی معمولی بود

نامش «سیروان» است؛ مهم‌ترین و معروف‌ترین رودخانه «هورامان» در کرمانشاه. سرچشمه از کردستان می‌گیرد با مسیری نسبتا طولانی و پر پیچ و خم؛ مثل زندگی «سیروان»، جوانی که به دنبال آرزوها و رویاهایش به دل آب زد برای داشتن یک زندگی معمولی. رودخانه سیروان را محلی‌های کرمانشاه «آب سیروان» می‌خوانند. اما احتمالا نه آن‌ها می‌دانستند که این واژه همه سرنوشت یک جوان است و نه حتی خود سیروان. 

می‌گویند رودها به دریا می‌ریزند. سیروان هم انگار به دریا ریخت. حالا خانواده‌اش با هر رود و رودخانه و دریایی، او را به خاطر خواهند آورد. 

این مقاله، روایتی مختصر از عمر کوتاه جوانی است که از «سردشت» ایران دل به کوه و دریا زد تا به مقصد رویاهایش، بریتانیا برسد و کار کند و برای پدر لحاف‌دوز و مادر خانه‌دارش پولی بفرستد تا بلکه زندگی روی خوشی به آن‌ها نشان دهد. او یکی از ۳۳ سرنشین قایق حامل پناه‌جویانی بود که دمادم صبح چهارم آذر ۱۴۰۰ (۲۵ نوامبر ۲۰۲۱) در کانال «مانش»، دریای میان فرانسه و بریتانیا غرق شد. ۱۷ مرد، هفت زن و سه کودک جان خود را از دست دادند. سیروان ۲۳ ساله، یکی از آن‌ها بود. 

***

«والا الان در آب‌های بین بریتانیا و فرانسه هستیم. اگر خبری از ما نشد، یعنی به بریتانیا رسیدیم و گوشی‌های‌مان را دور انداخته‌ایم. تا وقتی هم که فرانسه هستیم، گوشی داریم و خودم جواب می‌دهم.» [ترجمه شده از زبان کردی] 

ساعت شش صبح به وقت ایران، چهارم آذر ۱۴۰۰، این پیغام صوتی توسط یکی از دوستان «سیروان علی‌پور» که همراه با او در آن قایق حضور داشت، به تلفن دستی پدر سیروان ارسال شد. آن‌ها هنوز زنده بودند و امید داشتند که اگر اتفاقی برای‌شان افتاد، از وسط دریا نجات یابند. دفعه اول‌شان نبود، این بار پنجم بود که راهی دریا شده بودند. اما نخستین بار بود که تاریکی شب، دنیا را به روی‌شان تیره می‌کرد. 

دو بازمانده آن فاجعه مرگ ۲۷ پناه‌جو در کانال مانش روایت کرده‌اند که قایق‌شان باد خالی کرد و آن‌ها که جلیقه نجات به تن داشتند، تا چند ساعت دستان‌شان را در هم حلقه کرده بودند تا غرق نشوند. زنده بودند و حتما در دل‌شان به دنبال کورسویی می‌گشتند که از قایق‌های نجات به سراغ‌شان می‌آید؛ چه پلیس بریتانیا بود و چه فرانسه، فرقی نداشت. مهم آن بود که نجات یابند. اما هیچ‌کس نیامد. تا ساعت‌ها بعد که تک به تک جان‌شان را در آب‌های سرد ماه پایانی زمستان از دست دادند، هیچ‌کس به سراغ‌شان نیامد. 

روز سوم آذر ۱۴۰۰، ساعت هفت شب به وقت اروپا سیروان آخرین پیام صوتی را به خانواده‌اش می‌رساند: «والا امروز طی کردیم با آن‌ها [قاچاق‌بران]. امشب باز حرکت می‌کنیم. فردا شب هم. امروز ۴۰، ۵۰ نفر هستیم اما به گمانم فردا ۳۰ نفر باشیم. انشاالله که کار به فردا نمی‌کشد و همین امشب رد می‌شویم. اما اگر نشد، فردا شب هم می‌رویم.» 

آخر پدرش او را قسم داده بود که تا فردا شب صبر کند. قرار بود قاچاق‌بر دیگری سیروان را به آن سوی آرزوهایش برساند؛ همان قاچاق‌بری که به خانواده سیروان گفته بود خواهر خودش هم در قایق خواهد بود. سیروان اما راهی شده بود. با دوستانش قرار داشتند که سعی خودشان را بکنند. انگار خیال‌شان جمع بود که مثل دفعات قبل که نجات پیدا کرده بودند، این‌بار هم زنده می‌مانند. یک‌بار بنزین قایق تمام شده بود، یک بار دیگر نزدیک بود غرق شوند و آخرین بار هم موتور قایق خراب شده بود؛ وسط دریا، در ناکجا آبادی که پلیس‌ها هر بار سر رسیده بودند. اما هر بار روز بود و این‌ بار شبی که آرزوهای‌شان مثل ستاره‌ها که دم صبح در آسمان گم می‌شوند، رنگ باختند و پیکرهایشان در آب یخ بستند. 

سیروان یک ماه بود که ۲۳ سالش تمام می‌شد. تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان به اتمام رسانده و بعد مکانیک شده بود. پدرش لحاف‌دوز است و از کودکی به این شغل مشغول بوده است. هنوز هم لحاف می‌دوزد. مادرش کار نمی‌کرد. در همین چند هفته هم زندگی‌ او زاری شده است و ماتم. نه غذا می‌خورد و نه مزاری دارد که بر خاک پیکر فرزندش دست بکشد. 

«سامان»، تنها برادر سیروان برای «ایران‌وایر»‌ روایت کرد که روزهای پایانی ماه شهریور بود که برادرش از سردشت حرکت کرد و خود را به ترکیه رساند. بعد رفت به ایتالیا و از آن‌جا فرانسه و سرانجام بعد از چهار بار تلاش ناموفق، در آخرین اقدام خود برای رسیدن به بریتانیا جان باخت. بار آخر که سیروان می‌خواست از کانال مانش به همراه گروهی از پناه‌جویان عبور کند، به ۱۰ روز پیش از جان باختنش برم‌گردد. همان شب تلفنش در دریا افتاد و دیگر نتوانست تماسی با خانواده‌اش بگیرد. آن‌ها از طریق تلفن دوست سیروان هر از گاهی به هم پیام می‌فرستادند. تا آن پیام آخر که فردایش، یعنی چهارم آذر رسانه‌ها خبر از واژگونی یک قایق حامل پناه‌جویان دادند و دلهره خانواده سیروان را نیمه‌جان کرد. 

سامان گفت: «استرس گرفته بودیم که نکند بچه‌های ما باشند. بچه‌ها مطمئن بودند که نجات پیدا می‌کنند. در صدایی که برای‌مان فرستادند، از مشکل حرف نمی‌زدند. فکر می‌کردند این‌بار هم پلیس آن‌ها را پیدا می‌کند. بعدا معلوم شد که با پلیس انگلیس تماس گرفته بودند اما پلیس گفته بود شما در آب‌های فرانسه هستید و با پلیس فرانسه تماس بگیرید. فرانسه هم همین پاسخ را داده بود که در آب‌های انگلیس هستید. هیچ‌کس برای نجات نرفته بود. سرانجام قایق دیگری سر می‌رسد و پلیس را خبر می‌کند. متاسفانه همان چیزی شد که نمی‌خواستیم.» 

فاصله سنی سامان و سیروان دو سال بود. آن‌ها خواهری نداشتند. حالا سامان تنها فرزند پدر و مادری داغ‌دار است. وقتی از سامان درباره کودکی‌هایش با برادرش پرسیدیم، چند دقیقه سکوت پشت تلفن حاکم شد و صدای دیگری روایت سیروان را ادامه داد. این‌بار «محمود»، پسرعموی سیروان بود که برای «ایران‌وایر» از جوانی می‌گفت رها شده در سردخانه‌ای دور از سردشت. 

محمود گفت سیروان در آغوش او بزرگ شده و خودش۱۰ سال از سیروان بزرگ‌تر بود. شب آخری که سیروان راهی اروپا شده بود، آن‌ها کنار هم نشسته بودند و خاطرات‌شان را مرور می‌کردند: «سیروان که بچه بود، مدام گازش می‌گرفتم. آن شب گفت که بچه‌دار می‌شود و حالا نوبت او است که فرزندم را گاز بگیرد. چه بگویم؟ سیروان همیشه احترام بزرگ‌ترها را داشت. اجتماعی و شیرین بود. هرکجا می‌رفت، خودش را در دل دیگران جای می‌کرد.»

سیروان سال گذشته هم یک‌ بار راهی ترکیه شده بود اما ماموران مرزی پس از بازداشت، او را به ایران بازگردانده بودند. 

محمود گفت: «برای پنج یا شش ماه پابند به پا داشت. همه تلاش می‌کردیم او را از رفتن پشیمان کنیم. دوست نداشتیم از ما دور شود. به او گفتیم برایت کار پیدا می‌کنیم و زن می‌گیریم. دور و بر ما خیلی‌ها هستند که می‌خواهند به اروپا بروند اما هیچ‌کس به اندازه سیروان ذوق نداشت. فکر می‌کرد اگر به اروپا برسد، بزرگ‌ترین رویاها و آرزوهایش برآورده می‌شوند. ما می‌خواستیم کنار ما باشد و از دستش ندهیم. تا پابند را باز کردند، رفت و الان که از دست دادنی ابدی شد.» 

رویاها و آرزوهای سیروان، کار کردن برای رسیدگی به پدر و مادرش بود. پیش از آن‌ که راهی سفر نهایی شود، برای مادرش تلفن هوشمند خرید و برایش «واتس اپ» نصب کرد. به مادرش یاد داد که چه طور با هم در ارتباط باشند و راهی شد. 

محمد تعریف کرد شب آخری که همه برای بدرقه‌اش در خانه پدر سیروان جمع شده بودند، به پدرش گفته بود: «دوست ندارم بیشتر از این کار کنی. خسته شدی. من برسم آن‌جا، پول درمی‌آورم و برایت می‌فرستم.» 

او برای رسیدن به بریتانیا دست‌کم ۴۲۰ میلیون تومان خرج کرد که ۷۰ میلیون تومان آن پول طلاهای مادرش بود و زمین پدرش. نزدیک به ۳۵۰ میلیون تومان آن را از دوستانش که در مسیر با آن‌ها آشنا شده بود، قرض کرده بود تا به قاچاق‌بران بدهد و مرزها را برای رسیدن به رویایش پشت‌سر بگذارد. حالا نه تنها به مقصد نرسیده است بلکه خانواده‌ داغ‌دارش باید بدهی‌های فرزندی را بدهند که فرسنگ‌ها دورتر بدون مزار مانده است. 

اما این پایان ماجرا نیست. دولت ایران پذیرفته است که هزینه جابه‌جایی پیکر سیروان را تا ایران متحمل شود. می‌ماند هزینه ترخیص و انتقال پیکر از شمال فرانسه به فرودگاه؛ یعنی رقمی معادل ۱۰۰ میلیون تومان که از عهده خانواده خارج است. 

محمود گفت: «شاید الان فقط از انسان‌هایی که انسانیتی در وجودشان هست، کاری ساخته باشد. فکر کنید فرزندی را از دست بدهید و برای‌تان تعریف کنند که بچه‌تان ساعت‌ها روی آب بوده و با فریاد و التماس کمک می‌خواسته و هیچ‌کس به سراغش نرفته است. بعد از ۱۲، ۱۳ ساعت، یک نفر که نمی‌دانید کیست، پیکر فرزندتان را از آب گرفته است و حالا هم دست‌تان به آن نمی‌رسد. بعد هم به شما می‌گویند که باید ۱۰۰ میلیون تومان بدهید.» 

مادر سیروان روزهای اول هنوز امیدوار بود که پسرش زنده است. خانواده‌اش خیال می‌کردند که شاید به مقصد رسیده‌اند و دسترسی به تلفن ندارند. مدام به هم امید می‌دادند. بعد از چندین روز، مادرش ناامید از یافتن فرزند شده بود. او را گم کرده بود. خبر رسید که خانواده‌اش نمونه دی‌ان‌ای بفرستند تا شاید سیروان میان آن اجساد بی‌پناه باشد. حالا بعد از گذشت نزدیک به یک ماه، هنوز داغ این خانواده تازه است و با هر خبری، انگار که از نو خبر از دست دادن فرزندشان را می‌شوند. تنها دل‌گرمی‌ آن‌ها، بازگردانده شدن پیکر سیروان است. 

محمود گفت: «کلمه‌ای ندارم تا بتوانم به درستی شرایط خانواده را وصف کنم. انتظار در این خانه برای بازگردانده شدن پیکر سیروان مثل انتظار برای بازگشت یک انسان زنده است. حتی نمی‌دانیم آیا کمکی پیدا خواهیم کرد یا نه. چه قدر طول خواهد کشید؟ اگر به تعطیلات سال نو اروپا بخورد، چه می‌شود؟ نمی‌توانم توصیف کنم که چه قدر سخت است منتظر باشی تا جسدی بی‌روح به دستت برسد و بخواهی آن را خاک کنی. ما دست‌مان نمی‌رسد. کسی را هم نداریم که برای‌‌مان پی‌گیری کند. ما حاضریم شبانه‌روز نخوابیم تا پیکر سیروان نیم ساعت، یک ساعت زودتر به آغوش ما برگردد. وقتی پیکری را خاک می‌کنی، از دردت کم خواهد شد. مادرش احساس خواهد کرد که فرزندش در آغوش او و کنارش است. تسکین پیدا خواهد کرد. سیروان حالا شمال فرانسه است و ما این‌جا، خیلی دور از ما است.» 

ویدیویی از سیروان توسط خانواده‌اش در اختیار «ایران‌وایر» قرار گرفته است. سیروان میان چند رفیق‌ خود در دریاچه‌ای پشت سردشت دوربین را به سمت خود گرفته است و می‌گوید: «سلام به همگی. الان در آب‌های ایتالیا هستیم با رفیق سورُو و رفیق بختیار. این هم که کاک ژیار است.» 

ویدیو میانه حرف‌های سیروان قطع می‌شود؛ ایستاده میان آب‌هایی در اطراف سردشت. او خودش را در آب‌های ایتالیا تصور می‌کرد و در آن لحظه‌ها هیچ نمی‌دانست تمامی یک خانواده، محله و شهر روزی به انتظار بازگشت پیکر او خواهند بود در حالی‌ که ‌بدنش در آب‌هایی آن سوی جهان، میان فرانسه و بریتانیا یخ بسته است. 

آخرین فایل صوتی سیروان علی‌پور برای خانواده

سیروان علی‌پور به همراه ۲۶ پناه‌جوی دیگر در ساعاتی پس از بامداد چهارم آذر ۱۴۰۰، طی حادثه واژگونی قایق پناه‌جویان در مسیر کانال مانش جان باخت.
در این فایل صوتی که در آخرین شب عمر او برای خانواده‌اش ارسال شده بود، چند ساعت پیش از حرکت به سمت دریا، سیروان می‌گوید: «والا امروز طی کردیم با آن‌ها [قاچاق‌بران] امشب باز حرکت می‌کنیم. فردا شب هم. امروز ۴۰، ۵۰ نفر هستیم اما به گمانم فردا ۳۰ نفر باشیم. ان‌شاالله که کار به فردا نمی‌کشد و همین امشب رد می‌شویم. اما اگر نشد، فردا شب هم می‌رویم.» 

ثبت نظر

صفحه‌های ویژه

کرونا در ایران؛ آیا طرح مدیریت هوشمند در ایران کار می‌کند؟

۲۶ آذر ۱۴۰۰
پویان خوشحال
خواندن در ۵ دقیقه
کرونا در ایران؛ آیا  طرح  مدیریت هوشمند در ایران کار می‌کند؟