close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

غزاله شارمهد: دادگاه علنی است شاید بعد از ۵۵۵ روز بتوانم پدرم را ببینم

۱۷ بهمن ۱۴۰۰
شیما شهرابی
خواندن در ۹ دقیقه
جمشید شارمهد و دخترش غزاله شارمهد
جمشید شارمهد و دخترش غزاله شارمهد
جمشید شارمهد به همراه همسرش
جمشید شارمهد به همراه همسرش
جمشید شارمهد به همراه همسر و دخترش
جمشید شارمهد به همراه همسر و دخترش
جمشید شارمهد فعال سیاسی ایرانی آلمانی و از اعضای گروه انجمن پادشاهی است که مرداد سال ۱۳۹۹ توسط ماموران جمهوری اسلامی ربوده شد.
جمشید شارمهد فعال سیاسی ایرانی آلمانی و از اعضای گروه انجمن پادشاهی است که مرداد سال ۱۳۹۹ توسط ماموران جمهوری اسلامی ربوده شد.
خانواده جمشید شارمهد
خانواده جمشید شارمهد
اولین جلسه دادگاه جمشید شارمهد برگزار شد.
اولین جلسه دادگاه جمشید شارمهد برگزار شد.
جمشید شارمهد همراه با وکیلش رضا دردی‌زاده
جمشید شارمهد همراه با وکیلش رضا دردی‌زاده
غراله شارمهد، دختر آقای شارمهد در گفتگو با ایران وایر اتهامات پدرش را ساختگی خوانده بود.
غراله شارمهد، دختر آقای شارمهد در گفتگو با ایران وایر اتهامات پدرش را ساختگی خوانده بود.

«با این که از برگزاری دادگاه می‌ترسم، می‌دانم هیچ عدالتی در کار نیست و هر چه در آن دادگاه گفته می‌شود، مزخرف است. اما از طرف دیگر خوشحال هم هستم؛ چون گفته‌اند دادگاه علنی است و شاید بعد از ۵۵۵ روز بتوانم او را ببینم، خیلی دلم برایش تنگ شده است.»

«غزاله شارمهد» ساعاتی پیش از طریق رسانه‌ها متوجه شده که فردا هفدهم بهمن ۱۴۰۰اولین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده پدرش «جمشید شارمهد» در ایران به صورت علنی برگزار می‌شود. این خبر را خبرگزاری میزان، وابسته به قوه قضاییه بعدازظهر روز شنبه ۱۶ بهمن منتشر کرد.

  جمشید شارمهد فعال سیاسی ایرانی-آلمانی و از اعضای گروه انجمن پادشاهی است که مرداد سال ۱۳۹۹ توسط ماموران جمهوری اسلامی ربوده شد. خانواده‌اش آخرین بار با او به صورت تصویری در دبی صحبت کرده بودند؛ اما هنور نمی‌دانند کجا و به چه صورتی توسط ماموران جمهوری اسلامی ربوده شده است.

با غزاله شارمهد درباره دادگاه، فعالیت‌های پدرش و آنچه در یک سال و چند ماه گذشته بر خانواده شارمهد گذشته گفت‌وگو کرده‌ایم.

***

از جزییات دادگاه فردا چه می‌دانید؟

  • ما اصلا از برگزاری دادگاه خبر نداشتیم، فقط از طریق خبری که شما منتشر کردید، متوجه شدیم که فردا دادگاه است. 

در تماس‌هایی که با پدرتان دارید، چیزی از برگزاری دادگاه نگفت؟

  • ما شش ماه است با پدرم هیچ تماسی نداریم. وکیلی که ما برایش گرفته‌ایم، به پرونده پدرم هنوز دسترسی ندارد. با این که گفته بودند، طبق قانون در ایران فقط در مرحله بازجویی وکلای خودشان را می‌پذیرند و موقع دادگاه متهم و یا خانواده‌اش می‌توانند هر وکیلی را انتخاب کنند؛ اما وکیل ما هنوز نتوانسته وکالتش را روی پرونده بگذارد و پرونده را بخواند. وکیل تسخیری پدرم هم که هیچ ارتباطی با ما ندارد.

قبلا گفته بودید وکیل تسخیری از مادرتان برای خواندن پرونده پول خواسته است.

  • ابتدا «دبیر دریابیگی»، وکیل «روح‌الله زم» که اعدام شد، را به پدرم داده بودند. بعد از اعدام آقای زم وقتی پدرم تماس گرفت، ما ماجرا را گفتیم و از او خواستیم وکیل را عزل کند. بعد او از پرونده کنار رفت و آقای «رضا دردی‌زاده» را وکیل پدرم کردند. حدود شش ماه پیش در ماه سپتامبر بود که چون پدرم چند ماهی بود تماس نگرفته بود و مادرم در آخرین تماس متوجه سرفه کردنش شده بود، با آقای دردی‌زاده تماس گرفت و از حال پدرم جویا شد. ایشان گفته بودند من می‌توانم او را ببینم و می‌توانم کاری کنم تماس بگیرد. چند روز بعد پدرم تماس گرفت و مادرم خیالش کمی راحت شد. برای تشکر با آقای دردی‌زاده تماس گرفت، در همان تلفن ایشان گفت، راستی من تنها فردی هستم که به همسر شما و پرونده‌اش دسترسی دارم. مادرم پرسیده بود در پرونده چه نوشته‌اند؟ ایشان گفته بود، من نمی‌توانم بگویم؛ چون پرونده را نخوانده‌ام. این پرونده ده جلد است و خیلی کار دارد و من وقت این کارها را ندارم. اگر بخواهید من وقت بگذارم برای این پرونده و کارم را انجام دهم، لااقل باید ۲۵۰ هزار دلار برای من بفرستید. من این اطلاعات را عمومی کردم. ایشان از این موضوع خیلی گلایه‌مند است و از آن وقت به بعد دیگر پدرم با ما تماس نگرفته است.

در تماس‌هایی که داشتید، درباره وضعیتش هم توضیح می‌دهد؟

  • چیز زیادی نمی‌تواند بگوید. کوتاه حرف می‌زند. اول تلفن تعداد افرادی که کنارش هستند را می‌گوید مثلا می‌گوید الان ده نفر با من هستند. یک‌بار گفت، ۴۰ پوند ( حدود ۲۰ کیلوگرم) وزن کم کرده است. یک‌بار گفت دندان‌هایم را کشیده‌اند. درست و کامل که نمی‌توانند بگویند. ما نمی‌دانیم آنجا دندان‌پزشک دندانش را کشیده یا بخشی از شکنجه‌هایش بوده است. همه‌چیز را خیلی کلی و مبهم می‌گوید.

مثلا ما هنوز نمی‌دانیم در کدام زندان است یا کجا نگهداری می‌شود. هربار می‌گوید، من اوین نیستم؛ اما توضیح دیگری هم نمی‌دهد. حتی از کنسولگری آلمان هم که می‌خواهند دسترسی داشته باشند، نمی‌توانند پیدایش کنند که کجاست. از کنسولگری آلمان می‌گویند، بارها تلاش کردیم پدرتان را ملاقات کنیم؛ اما هر بار تقاضایمان رد شده است. 

توضیحی درباره این که کجا و به چه شکل بازداشت شده‌اند، ندادند؟ یعنی برای شما هنوز محرز شده که ایشان کجا و به چه شکل بازداشت شده است؟

  • هنوز نمی‌دانیم کجا و به چه شکل بازداشت شده است. ما فقط می‌دانیم آخرین باری که مادرم تصویری با ایشان مکالمه کرد و توانست ایشان را صحیح و سالم ببیند، روز ۲۸جولای۲۰۲۰ (۷مرداد۱۳۹۹) بود، ایشان در اتاقش درهتلی در دبی بود و سه روز بعدش در ایران پیدا شد.

برخی رسانه‌های حکومتی ادعا کرده بودند، پدرتان خودش به ایران رفته است و همان‌جا دستگیر شده است.

  • امکان ندارد پدرم با پای خودش به ایران رفته باشد. چون ده سال است که دنبال پدرم هستند و شدیدا او را تهدید می‌کردند. چند دفعه سعی کرده بودند او را فریب دهند و از امریکا بیرون بکشند، چند بار مامور فرستاده بودند که پدرم را بکشند که حتی یکی از این نقشه‌ها برای قتل پدرم عمومی شد و رسانه‌های آمریکا پوشش دادند. سال ۲۰۰۹ یک نفر را در لس‌آنجلس به خانه‌مان فرستادند که قرار بود او را بکشند و خوشبختانه آن فرد که «محمدرضا صادق‌نیا» نام داشت، بازداشت شد و برای یک سال زندان رفت. 

با توجه به این موضوعات، چه شد که پدرتان به دبی سفر کرد؟

  • پدرم از وقتی آمده بود آمریکا با کمپانی‌های آلمانی و کشورهای دیگر کار می‌کرد و مرتب سفر می‌رفت؛ اما بعد از تهدیدهای جانی و اتفاق سال ۲۰۰۹ پلیس آمریکا به ایشان هشدار داد که از امریکا بیرون نرود، گفته بودند، در بیرون آمریکا ما نمی‌توانیم برای محافظت از شما کاری کنیم. 

کار پدرم با بیرون از همان وقت قطع شد. پدرم مهندس نرم‌افزار است و شرکت شارمهد کامپیوتینگ را تاسیس کرده بود. به کشورهای دیگر سفر می‌کرد، دستگاه شرکت‌ها را می‌دید و بعد برای دستگاه‌ها برنامه می‌نوشت. اما وقتی به او هشدار دادند از آمریکا بیرون نرود، کارش با شرکت‌های دیگر قطع شد. اینجا دنبال کار می‌گشت؛ چون بالای ۶۰ سال سن داشت، کار پیدا کردن برایش سخت بود. حتی چند وقت جایش را عوض کرد و به ایالت نبراسکا رفت؛ اما در واقع از سال ۲۰۱۹ پدرم بیکار بود و دیگر با هیچ شرکتی قراردادی نداشت. ما یک سال با پس‌اندازمان زندگی کردیم؛ اما اول سال ۲۰۲۰ گفت، من باید بروم و کار بگیرم؛ گفت، فقط به هندوستان و آلمان می‌روم و برمی‌گردم. 

اما اپیدمی کرونا باعث شد او سه ماه در هندوستان گیر کند. بعد پدرم به آلمان رفت و از آن‌جایی که شهروند آلمان بود و روی ویزا به امریکا آمده بود، به خاطر کرونا نمی‌توانست وارد امریکا شود. وقتی هند مرزها را باز کرد، تصمیم گرفت دوباره به هند برود و صبر کند تا موقعیت بهتر شود. پرواز مستقیم نبود. قرار شد از دبی به هند برگردد. مادرم خیلی نگران بود؛ اما پدرم او را  دلداری داد و گوگل ترکر تلفن همراهش را به مادرم داد که او را چک کند. ما از طریق آن متوجه شدیم او از دبی به عمان کشانده شده و متوجه نشدیم دیگر چطور به ایران رسید.

فعالیت سیاسی پدرتان از کی شروع شد؟

  • پدر من از وقتی ما بچه بودیم و ایران بودیم فعالیت سیاسی می‌کرد؛ اما  وقتی در آلمان زندگی می‌کردیم و ما بچه بودیم، به خاطر ما فعالیت سیاسی را کنار گذاشته بود؛ چون احساس خطر می‌کرد. بعد که آمدیم در آمریکا چون گروه‌های مختلف سیاسی فعالیت می‌کنند و تلویزیون و رسانه دارند، دوباره فعالیت سیاسی برایش جالب شد. پدرم گروه انجمن پادشاهی را در تلویزیون دید و خوشش آمد و از آنجایی که مهندس نرم‌افزار کامپیوتر بود، با آقای فولادوند تماس گرفت و گفت، من می‌توانم برای شما یک وب‌سایت درست کنم و این کار را کرد. این اتفاق حدودا یک سال پیش از ناپدید شدن «فرود فولادوند»، مسئول انجمن پادشاهی ایران افتاد.

وب‌سایت انجمن پادشاهی راه افتاد. این وب‌سایت روی سرور شرکت پدر من بود و خبرهای انجمن را منتشر می‌کرد. سال ۲۰۰۸ ما نمی‌دانیم چه اتفاقی افتاد؛ حمله سایبری شد یا امنیت سرور مشکل داشت. به هر حال  اسم شرکت که سایت روی سرور آن بود، لو رفت. جمهوری اسلامی در اخبار در شبکه سه برای اولین بار نام پدرم را آورد و او را دشمن جمهوری اسلامی معرفی کرد. پدر من تا قبل از این موضوع فقط این وب‌سایت را ساخته بود و مطالب را آپلود می‌کرد و فعالیت دیگری نداشت. اما وقتی دید نامش لو رفته یا به قول خودش کار از کار گذشته، گفت بگذار لااقل از اسم و صورتم برای بچه‌های ایران استفاده کنم. 

و جانشین آقای فولادوند شدند؟

  • نه، جانشین ایشان نشدند. یک رادیو درست کردند و به عنوان مجری و خبرنگار اخبار انجمن را بدون سانسور پوشش می‌دادند. ده سال با اسم خودش کار کرد و بارها تهدید شد و حالا ... 

با دولت آلمان و یا آمریکا درباره پدرتان مذاکره کرده‌اید؟ جوابشان چیست؟

  • آن‌ها از اول تا الان گفته‌اند، ما سفت و سخت پشت پدرت ایستاده‌ایم و هر کاری از دستمان بربیاید، انجام می‌دهیم. البته ما نمی‌دانیم پشت پرده چه می‌کنند؛ اما نتیجه‌ای که تاکنون دیده‌ایم، صفر است؛ چون هنوز نفهمیده‌اند چطور او را به ایران برده‌اند، نفهمیده‌اند کجا نگهداری ‌می‌شود، نتوانستند ملاقاتش کنند و هیچ.

امیدوارم از طریق آلمان و یا سفارت سوییس در آمریکا کسی بتواند به دادگاه پدرم برود. البته الان شنبه است و خیلی سخت است، ما کسی را پیدا کنیم و صبح  دادگاه بفرستیم. 

 جمهوری اسلامی پدرتان را به انجام عملیات «تروریستی» مثل بمب‌گذاری متهم می‌کنند و ادعا می‌کند پدرتان در رادیو به انجام عملیات مسلحانه اعتراف کرده است...

نظر من این نیست که انجمن پادشاهی یا هیچ انجمن دیگری کارهای تروریستی می‌کند، کارهایی که می‌کنند مبارزه است و رژیم اسمش را  کارهای تروریستی گذاشته. هر کاری که آنجا انجام می‌دهند دفاع از خود است و من نظری درباره کارهای آن‌ها ندارم چون من خودم در آزادی بزرگ شده‌ام و جای آن‌ها نبوده‌ام .

پدر من به عنوان  گوینده هر کاری که انجمن کرده را در رادیو اعلام کرده اما  خودش در امریکا بوده و نه اسلحه دست گرفته و نه کار دیگری کرده ما هم  درباره کارهایی که در ایران هواداران انجمن یا هوادارتن دیگر انجام داده‌اند قضاوت نمی‌کنیم چون آن‌ها در حال مبارزه هستند. 

 درباره دادگاه فردا چه احساسی دارید؟ 

  • فردا دقیقا ۵۵۵ روز است که پدر من را بازداشت و در انفرادی نگه داشته‌اند. ما روزشماری کرده‌ایم. روز و ساعتی نیست که ما به فکر او نباشیم، باورمان نمی‌شود چه شده و چه باید بکنیم. با این که خیلی از دادگاه فردا می‌ترسم. از طرف دیگر خوشحال‌ هستم؛ چون نوشته شده دادگاه علنی است و شاید برای اولین بار بعد از ۵۵۵ روز بتوانم چهره پدرم را ببینم. امیدوارم مردم آنجا باشند و بتوانند فیلم بگیرند. لااقل بتوانیم فیلمش را ضبط کنیم و او را ببینیم و خودش هم بتواند از آن سلول بعد از این همه روز بیرون بیاد و مردم را ببیند. من می‌دانم هیچ عدالتی در این دادگاه نیست و هر چه در آن گفته شود، مزخرف است. اصلا هم مهم نیست که چه بگویند. مهم این است که بتوانیم او را ببینیم.

ثبت نظر

گزارش

عدالت آموزشی برای کودکان؛ دغدغه تحصن معلمان

۱۷ بهمن ۱۴۰۰
امیرحسین میراسماعیلی
خواندن در ۵ دقیقه
عدالت آموزشی برای کودکان؛ دغدغه تحصن معلمان