close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
خبرنگاری جرم نیست

عرفان؛ برای خرید کتاب مجبوریم به مشهد برویم

۶ اسفند ۱۳۹۷
ایران فقط تهران نیست
خواندن در ۵ دقیقه
عرفان؛ برای خرید کتاب مجبوریم به مشهد برویم

محمد تنگستانی

پروژه جدید «ایران‌وایر»، «ایران فقط تهران نیست» نام دارد. در این پروژه قصد داریم با کمک شما، هنرمندان و هنرآموزانِ شهرستان‌ها و روستاهای سراسر کشور را معرفی و با آن‌ها گفت‌وگو کنیم. اولویت هم هنرمندانی هستند که یا در رسانه‌های غیرمستقل ایران سانسور شده‌اند و یا به دلیل «شهرستانی» بودن، به آن‌ها اهمیت داده نشده است. ما بدون گزینش و یا جهت‌گیری سیاسی، آن‌ها را به مخاطبان «ایران‌وایر» معرفی خواهیم کرد.

در بخش اول این پروژه، اولویت ما هنرمندان استان‌های خوزستان، اصفهان و خراسان است. برای مشارکت در این پروژه و یا معرفی هنرمندانی که در شهرستان و یا روستای شما زندگی و فعالیت می‌کنند، می‌توانید با آدرس info@iranwire. com با ما در تماس باشید.

«عرفان» متولد ۱۳۷۴ در یکی از مناطق شرقی ایران است. او در معرفی خود نوشته است: «از ۱۸ سالگی مخاطب ادبیات و کارورز هنر بوده‌ام. کارگرم و شاگرد گچ‌کار. دانشجو مهندسی نرم‌افزار هم هستم. البته واقعا دانشجو بودن را در این رشته به طور مشخص نمی‌فهمم و فکر می‌کنم از معدود رشته‌هایی است که در تمام دانشگاه‎های دولتی و غیرانتفاعی وجود دارد و بیش‌ترین فارغ‌التحصیلان دانشگاهی و بیش‎ترین افرادی که با مدرک مهندسی به دنبال کار می‌گردندد، از همین رشته تحصیلی هستند. تحصیل برای من به دست آوردن مدرک و جایگاه اجتماعی نداشته و ندارد و بیش‌تر برایم تمام کردن راهی است که از پیش تعیین کرده‌ام. تمام کردن تنها برایم یک هدف است. نمی‌خواهم در به پایان رساندن درس‌، مثل مابقی مسایل زندگی شکست بخورم. وگرنه به نظرم تحصیل در ایران با این شرایط موجود به شدت بی‌رحم و ارتجاعی ا‌ست؛ حداقل در مقطع کارشناسی و به ویژه تحصیل در رشته‌های فنی.»

هر منطقه با توجه به آب و هوا، زبان و گویش محلی، فرهنگ بومی خود را می‌سازد که خرده فرهنگ تعریف می‌شود و خرده فرهنگ‌ها در کنار هم فرهنگ یک کشور را شکل می‌دهند. در چهار دهه گذشته، سیستم ایدئولوژی و فکری حاکم بر ایران دنبال یک‌دست‌سازی و اسلامیزه کردن هنر معاصر و نزدیک کردن آن به ایدئولوژی‌های حکومتی و مذهبی بوده است. گمان می‌کنید این تلاش‌ها به نتیجه رسیده و موفق شده‌اند؟

  • نمی‌توانم بگویم که این نوع نگاه بی‌تاثیر بوده، صددرصد خسارت و صدماتی در پی داشته است. ولی اجازه بدهید کمی واقع بینانه‌تر صحبت کنیم. راستش، در حال حاضر در جفرافیایی که من زندگی می‌کنم، اقوام و زبان مختلف کرمانجی، ترکی و فارسی وجود دارند که واقعا هیچ نوع مشکلی هم از کنار هم بودن ندارند اما در حال حاضر خروجی وزارت‌خانه‌ای مثل آموزش‌وپرورش که از اهمیت بالایی برخوردار است، چه مقدار است؟ در ایران امروز رسوم و آداب کم‌کم به فراموشی سپرده شده‌اند. اغلب کسانی که لهجه منطقه یا بخش خاصی را دارند، از گویش و لهجه مادری خود خجالت می‌کشند و می‌خواهند از تیغ لطیفه‌ها و تمسخری که بعضی افراد در سطح جامعه به آن می‌پردازند، در امان بمانند. این در وضعیت پایین جامعه است و به قولی، زیر پوست و شریان اصلی شهر اتفاق می‌افتد. این در حالی است که لهجه، هویت روستایی من است. تا چند وقت پیش اغلب مراسم ازدواج روستاییان در خود روستا‌ها برگزار می‌شد اما الان می‌بینیم که دیگر در روستاها از آن جشن‌ها خبری نیست. فرد در روستا زندگی می‌کند اما جشن عروسی خود را در شهر و تالارهای شهری می‌گیرد و از سنت و هویت اصلی خودش دور می‌شود. یا موسیقی مقامی و محلی «پیران چنگی خراسان» که هر سال در قوچان برگزار می‌شد و نوازندگان و خوانندگان مقامی شهرهای گوناگون با لهجه‌ها و فرهنگ‌های مختلف در آن به اجرا می‌پرداختند و بهترین تربیون برای آشنایی و معرفی زبان و فرهنگ‌های متفاوت بود، متاسفانه چند سالی می‌شود که به دست فراموشی سپرده شده است.

 

برخی از هنرمندان و شاعران جوان بر این باور هستند که باید از شهرها و روستای خوب به تهران مهاجرت کنند تا بتوانند دیده شوند و در رسانه‌ها و هنر امروز جایگاهی پیدا کنند. نظر شما نسبت به این نگرش چیست؟

  • مهاجرت به کجا، به تهران؟ آیا واقعا با مهاجرت به تهران وضع بهتر می‌شود؟ شکی نیست امکانات مختلفی در تهران وجود دارد و می‌توان از آن بهره برد و بستر بهتری برای ارایه و خلق کارهای هنر فراهم ساخت اما مشکل من چیزی دیگر است. بخشی از شرایط بد امروز ادبیات مربوط به همین طرز فکر در ایران است. من نمی‌توانم این را قبول کنم که رفتن به تهران شرایط را خیلی عوض می‌کند. البته این را هم بگویم که من و امثال من در شهر محل زندگی‌ خود حتی یک جای مستقل و درست حسابی برای هنر، ادبیات و خوانش اشعارمان نداریم و یا بهتر بگویم، اصلا وجود ندارد. اصلا کتاب‎خانه‌ای برای مطالعه در این حوزه‌ها موجود نیست. برای خرید کتاب مجبوریم از شهرستان‌های مجاور به مشهد برویم و این واقعا دردآور است.

 

سانسور در استان و شهر شما چه بخش‌هایی از هنر بومی را حذف کرده است؟

  • سانسور همیشه در این کشور وجود داشته و دارد. چه بخواهم و چه نخواهم، سانسور بالای سر من است. به هرحال، بخشی از هنر من، برخورد با ادبیات مدرن، فضای اروتیک و جدل با زبان است. همیشه این سوال را از خودم پرسیده‌ام آیا مجموعه شعری که دارم روی آن کار می‌کنم و قصد منتشر کردنش را دارم، مجوز می‌گیرد؟ آن هم در کشوری که تیراژ کتاب‌های شعر بیش‌تر از ۱۰۰ نسخه نیست. من کار خودم را انجام می‌دهم و با سانسور مخالفم. اگر به کتابم مجوز دادند، آن را منتشر می‌کنم. اگر ندادند، به صورت «پی‌دی‌اف» و الکترونیکی در سایت‌های ادبی منتشر خواهم کرد.

 

یک نوشته به نام «زیر خط آتش بس» از عرفان:

 

آن‌قدر پُرم از نمی‌دانم

و از لایِ اضلاع همین می‌دانم

به یال غیض در حال این بوسه

که خط می‌دهد نخ به نخ

به تخت‌خوابی

قیچی کرده‌اند تمامش را به تمامی دیگر

 

ما خواهشیم از نمی‌خوابیم

من پر از نمی‌خوابم

در رفتنی که تمام نمی‌شوند

نه تمام نمی‌شوم

 

گودی این همه تنهایی

با هجایی که سینه‌به‌سینه می‌شود

روی سینه‌ام

چرا کسی پرم نمی‌کند این‌جا؟

تا با نبودنم بند بیاندازند

در خلوت پهنِ مخلوقات

و در خیالم خالی کند دختری خالی‌ام را

 

درد سرم از دردی

که شانه به شانه می‌شوند

به شانه‌ام

و آفتاب...

و آفتاب که لمبر می‌دهد

شکوفه کند جوانه، جوانه

زیر سرخرگِ پوستِ تن

که شعله کوک شود

به ساقه ساق‌های گندمی

در کودکِ خاوری بیانه

تا روی تکلیفی از بابا

نان نمی‌داد دیگر!

کسی دیکته کند موشک

که تقویم با درد قد بکشد

و صوتِ انا الیه راجعون

در جنون

به قائم الاضلاعِ زنی شلیک کند

 

ما دربه‌دریست دربَست بدنام

روی صفحه زمین می‌خورد مدام

 

تا زخم‌ها پهلو به پهلو

سجده شود در این شعر

تمام مادر بیست و عن سالگی

خط خوردگی‌های داغ داشت

 

اصلا قسم به خطوطِ شعاع

در زنگ حادثه

روی لبه به لب‌های دختری

شعله می‌کشد هنوز!

صیغل، صیغل چرخ بخورد کلمه

به دامانِ جریدهٔ آزادی

که باسنِ تمام جهان خونی‌ست

 

اگر به نمی‌دانمی

که هنوز سیر نمی‌دانم

کسی ایمان راست کند

به زنگ حادثه هنوز

در من کسی مطمئن ست

 

نه، بان‌کی‌مون و سازمانش

به آتشِ

خط به ختمِ این لب‌ها

محتاج است

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

دستور از بالا آمد، خبرنگاران زن بدون موبایل به ورزشگاه می‌روند

۶ اسفند ۱۳۹۷
گفتگوی ورزشی
خواندن در ۳ دقیقه
دستور از بالا آمد، خبرنگاران زن بدون موبایل به ورزشگاه می‌روند