در ماه می ۲۰۲۲«ایرانوایر» با همکاری «موزه یادبود هولوکاست» امریکا میزگردی با موضوع «راه حل نهایی نازیها برای یهودیان اروپایی» برگزار کرد. «ادنا فراید برگ»، تاریخدان از این موزه به پرسشهایی درباره کشتار یهودیان در آلمان نازی پاسخ داد. آزاده پورزند، کنشگر حقوق بشر از «بنیاد سیامک پورزند» یکی از شرکتکنندگان در این جلسه آنلاین بود. روایت او از این وبینار را در یادداشت زیر میخوانید:
***
در ماهی که گذشت فرصت شرکت در وبیناری را داشتم که توسط موزه هولوکاست در آمریکا و ایران وایر ترتیب داده شده بود و در آن یکی از تاریخدانان این موزه به آنچه با نام «راهحل نهایی» در دوران آلمان نازی معروف است پرداخت. «راه حل نهایی مساله یهود» در واقع کشتار جمعی عامدانه، سیستماتیک و از قبل برنامهریزی شده یهودیان اروپا است که توسط آلمان نازی به رهبری آدولف هیتلر و با همکاری همراهانش در کشورهای مختلف اروپا در طول جنگ جهانی دوم در سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ میلادی انجام شد. البته یهودیان بسیاری قبل از این تاریخ کشته شده بودند. اما از این تاریخ به بعد بود که آلمان نازی و همراهانش منابع هنگفتی را به صورت هدفمند و سیستماتیک در خدمت ماشین کشتار یهودیان صرف کردند. این کشتار جمعی سیستماتیک بسیار وحشتناک در نهایت به وقوع هولوکاست انجامید.
آنچه در این وبینار توجه من را به خود جلب کرد، نهایت نظم و عامدانه بودن در سازماندهی تدریجی ماشین مرگ و عمق خشونت و سنگدلی سیستماتیک یک نظام ایدئولوژیک تشنه به خون و همراهانش بود. آن چه در این وبینار مطرح شد برای من همچون زنگ خطری بود که یک نظام استبدادی ایدئولوژیک که همواره خشونتمحور بوده است، کاملا پتانسیل این را دارد که هر لحظه دست به سازماندهی کشتار میلیونی و نسلکشی از طریق بیرحمانهترین روشهای شکنجه و کشتار بزند. به عبارتی دیگر در طول این وبینار همواره به این میاندیشیدم که در کشوری مانند ایرانِ در چنگ جمهوری اسلامی گاهی فکر میکنیم که دیگر به قول معروف «بالاتر از سیاهی رنگی نیست» و هر آن چه را که از نظر عمق سیاستهای خشن حتی متصور نمیشدهایم، دیدهایم. اما همچنان باید به خاطر داشت که چنین حکومتی میتواند و سعی دارد با همکاری بیچون و چرای پیروانش هر روز بیش از پیش اعمال خشونت گسترده و پیچیده کند.
در این وبینار خانم دکتر ادنا فریدبرگ، یکی از تاریخدانان موزه هولوکاست در آمریکا، با جزییاتی که اغلب حتی شنیدن آن دشوار است، برای ما سازوکار راه حل نهایی، کشتارهای جمعی یهودیان و گروههای آسیبپذیر مورد هدف دیگر مانند افراد با معلولیت جسمی و یا ذهنی جدی، تصمیمات حکومتی و نحوه اجرای بسیار منظم و سیستماتیک ماشین کشتار آلمان نازی و همراهانش در اروپا را توضیح دادند. شرح این جزییات از گنجایش این مقاله کوتاه خارج است. اما تنها برای مثال به چند مورد به صورت بسیار خلاصه اشاره میکنم.
امروز تاریخدانان و کارشناسان دیگر همچنان درباره این که آيا آلمان نازی از ابتدای به کار آمدن قصد کشتار جمعی یهودیان اروپا را به صورت سیستماتیک داشت به بحث و گفتوگو می پردازند. اما به گفته خانم دکتر ادنا فریدبرگ: «آنچه مسلم است آن است که در سال ۱۹۴۱ میلادی سران نازی تصمیم به اجرای نسلکشی گرفتند که پس از آن هم بازگشتی به عقب وجود نداشت.» ایشان در پاسخ به پرسشی درباره برنامههای اولیه نازیها برای بیرون راندن یهودیها در سالهای پیش از راهحل نهایی و کوچ اجباری به جایی دور از آلمان و اروپا همچنین توضیح دادند که «همانند سیاستهای دیگر نازیها این سیاست نیز سرشار از تناقض بود. از طرفی سیاستهای سرکوب و محرومیت اقتصادی یهودیها شبیه به یک نوع از اختناق و خفگی آهسته بود که زندگی را برای بسیاری از آنها بسیار دشوار و یا حتی غیرممکن کرده بود. از طرفی یهودیها به راحتی اجازه و توانایی خروج از کشور را نداشتند. نمیتوانستند اموال خود را با خود ببرند و باید مالیات خروج هنگفتی میدادند که حتی تصورش هم برای اغلب آنها غیرممکن بود و جایی هم برای رفتن و پناه بردن نداشتند. در نهایت شرایط را حکومت طوری طراحی کرده بود که یهودیها نه امکان ماندن داشتند و نه امکان رفتن.»
همچنین در قسمت دیگری از وبینار خانم دکتر ادنا فریدبرگ درباره سیر تحولی پیچیدگی سازوکار ماشین مرگ نازی ها صحبت کردند و توضیح دادند: «میدانیم که آلمان نازی با کشتار جمعی و سیستماتیک آلمانهایی با معلولیت جسمی و یا ذهنی جدی که بسیاری از آنها یهودی نبودند، به عنوان نوعی آزمایش تکنولوژی مرگ و تربیت نیروی انسانی ماشین مرگ استفاده کرد. هنگامی که نیروی انسانی به اندازه کافی در کشتار از طریق متدهای مختلف نظیر استفاده از گاز، از طریق گشنگی دادن و یا با تزریق داروی مرگبار خبره میشدند و آمادگی و اراده خود را برای کشتار اقشار آسیبپذیر جامعه نشان میدادند به سمت بالاتری میرسیدند و به لهستان اعزام میشدند تا کمپهای مرگ را ساخته و مدیریت کنند.» گفتنیها درباره کمپهای مرگ، تیرباران های دستهجمعی یهودیان در نقاط مختلف اروپا، مجبور کردن یهودیان به مشاهده کشتار عزیزانشان و کندن گورهای دستهجمعی برای خود پیش از تیرباران، ماشینهای مرگ که در آن در حال حرکت یهودیان را به گاز میبستند و در نهایت اتاقهای اعدام به وسیله گاز سمی و سایر بخشهای این سازوکار وحشتناک و منظم و پیچیده بسیار است. اما در باب این مقاله به خلاصهای که ذکر شد که البته بسیار ناکامل است بسنده میکنم.
همانطور که در ابتدای این یادداشت نوشتم، جزییات بینهایت دردناک راه حل نهایی برایم همچون هشداری بود که در حکومتهای استبدادگر و ایدئولوژیک و تبعیضمدار با وجود تفاوتهای فاحش تاریخی و سیاسی آنها با یکدیگر یک امر به نظر مسلم میآيد: همیشه بالاتر از سیاهی رنگی است و همواره اوضاع میتواند وخیمتر، خشنتر و خونینتر شود.
یادم به ایران امروز افتاد. به این فکر کردم که همنسلان من همیشه با اخبار کشتار، اعدام، زندان و شکنجه روزگار گذراندهاند. اخیرا در گزارش سالانه سازمان ملل درباره وضعیت حقوق بشر که با تایید آنتونیو گوترش، دبیرکل این سازمان رسیده، با ذکر نگرانی نوشته شده است که تنها در سه ماهه اول سال ۲۰۲۲، دستکم ۱۰۵ نفر در ایران اعدام شدهاند. در حین این وبینار از بهاییهایی یاد کردم که باوجود همه سختیها در نهایت صلحجویی و قناعت کوشیدهاند تا در زندانی که جمهوری اسلامی برای این اقلیت مذهبی از نظر قانونی شناخته نشده ساخته است، زندگی کنند. اما امروز پس از تحمل سالها تبعیض سیستماتیک، زندان، کشتار و آدمربایی حتی اجازه ورود به دانشگاه را ندارند و یا این که مغازههایشان را با زور میبندند و به آنها اجازه کسب و کار نمیدهند. همچنین به یاد دوستان کردی افتادم که در طی سالهای فعالیتهایم برای حقوق بشر از خاطرات زندگی مشقتبار سیاسی و اقتصادی در شرایط سرکوب و تبعیض برایم گفتهاند. یادم به خاطراتشان از مشاهده تیربارانهای محلی در کودکی افتاد و به این که در دوران جنگ ایران و عراق در چه وضعیت اسفباری در ایران و یا عراق زندگی میکردند و به این که فتوای جهاد خمینی برای مبارزه با کردها در سال ۱۳۵۸ شمسی زندگی و سرنوشت آنها را که در آن زمان کودکی بیش نبودند برای همیشه تغییر داد.
در حالی که به صحبتهای تاریخدان موزه گوش میکردم یادم به کودکی خودم در بحبوحه قتلهای زنجیرهای روشنفکران افتاد و این که دیگر انگار شنیدن مفقود شدن و کشته شدن دوستان خانوادگیمان از طریق ضربات چاقو و روشهای دیگر بخشی از زندگی روزانه و وحشتهای شبانهمان شده بود. یادم به اولین باری که در ۶ سالگی به خاطر شرکت در یک مهمانی خانوادگی «مختلط» که در آن زن ها در کنار مردها بیحجاب ظاهر شده بودند به همراه پدر و مادر و خواهرم دستگیر شدم و طعم زندان را برای چند ساعتی شنیدم افتاد. به این که در اوج کودکی از بس که در مهمانیهای خانوادگی شنیده بودم که دوستان و نزدیکانمان در زندانهای شهر شکنجه و اعدام شدهاند، وحشت زده فریاد میزدم که این جا زندان است و به کودکان دیگری که در جمع ما بودند هشدار میدادم که در زندان آدمها را میکشند و این که من نمیخواهم بمیرم. واقعا چرا یک کودک ۶ ساله باید یاد گرفته باشد که یک حکومت مردمش را میکشد؟ در همین حین یادم آمد به واقعیت دردناک نسل خودم که در گیرودار کشتارهای دهه ۱۳۶۰ شمسی بیخبر از این همه خشونت حکومتی در زادگاهمان چشم بر جهان گشودیم و امروز وارثان یک سرزمین به خود آغشته و دردمند هستیم. به کشتهشدگان جنبش سبز و تظاهرات سراسری آبان ۱۳۹۸ و دهها تظاهرات دیگر فکر کردم و به مادران دادخواه که امروز شجاعانه صدای بیصدایان شدهاند.
محتوای این وبینار ترس همیشگیام را از این که حکومتی نظیر جمهوری اسلامی همواره میتواند خشنتر و جلادتر از گذشته شود از نو بیدار کرد. در نهایت درسی که من از این وبینار گرفتم این است که در شرایط تبعیض و سرکوب و خشونت نظیر آنچه در ایران رواست همیشه اوضاع میتواند وخیمتر، خشنتر، سیستماتیکتر و مرگبارتر شود. در عین حال نیز در حالی که خانم دکتر ادنا فریدبرگ دانش خود را در اختیار ما میگذاشت، به این اندیشیدم که شاید بتوانیم از تجربه وحشتناک راه حل نهایی و هولوکاست درس بگیریم و همواره تلاش کنیم تا جزییات و رازهای سازوکار تبعیض، شکنجه و مرگ در جمهوری اسلامی را با نکتهسنجی و استمرار به صورت سیستماتیک روزانه برملا سازیم تا بلکه دست این حکومت را از خشونتهای مکرر و وسیع کوتاه کنیم. بیگمان راهی است بسیار دشوار و گاهی انسان عاجز میشود که پس چرا در نتیجه سالهای سال فعالیت حقوق بشری چندین نسل بهبود چشمگیری در وضعیت به وجود نمیآيد. اما واقعیت این است که چارهای نیست جز این که با مستندسازی و فعالیت شبانهروزی حقوق بشری و برملا کردن خشونتهایی که اغلب حکومت ترجیح میدهد در خفا انجام دهد بکوشیم تا از قدرت حکومت در اعمال خشونت بکاهیم و همواره به روزی امیدوار باشیم که بتوانیم به دور از سایه ترس و سرکوب در صلح و آٰرامش زندگی کنیم و همزیستی مسالمتآمیز در کنار یکدیگر و دفاع از حقوق نه تنها خودمان بلکه حقوق دیگری را بیاموزیم تا تعصبات تاریخی و فرهنگیمان بستری برای رشد سیاستهای تبعیضآمیز و مرگبار حکومتی نشود. در نهایت این که وظیفه هرکدام از ما نه تنها دادخواهی برای جنایات گذشته که آمران و عاملان آن همچنان آزادانه ستم میکنند بلکه تلاش برای پیشگیری از گسترش خشونت و کشتار حکومتی نیز است. بدون اینچنین تلاشهایی متاسفانه اوضاع همیشه میتواند بدتر شود.
ثبت نظر