شلیک به چشمهای معترضان صرفا به نابینایی یک یا دو چشم آنها منتهی نشده است، بلکه نیروهای سرکوب در اصفهان، ۲۶آبان، در مراسم چهلم «احمد شکراللهی» از کشتههای این اعتراضات، با شلیک مستقیم به چشمهای «سید جواد موسوی»، او را کشتند.
«ایرانوایر» پیشتر در گزارشهایی مفصل از آسیب هدفمند به چشمهای معترضان نوشته است. همچنین طبق بررسیهای حقوقی، شلیک هدفمند به چشمهای معترضان میتواند اتهام «جنایت علیه بشریت» را بهدنبال داشته باشد. مسالهای که «جاوید رحمان»، گزارشگر ویژه حقوقبشر سازمان ملل نیز در آخرین گزارش خود، به آن پرداخته است.
چند معترض دیگر با شلیک سرکوبگران به چشمهایشان در یکی از وحشیانهترین سرکوبهای جمهوری اسلامی کشته شدهاند، یا چشمهای خود را از دست دادهاند؟
سید جواد موسوی یکی از معترضانی است که هم به چشمهایش شلیک شد و هم جانش را از دست داد. پیکرش را هم کنار کانال آب انداختند و موتورسواران دور پیکرش خندهها زدند.
***
پیکری با دستهای باز و چشمهایی بسته شده روی زمین افتاده است؛ این تنها تصویر از «سید جواد موسوی» پس از شلیک به چشمهایش است. در ویدیویی که منتشر شده است، صدای موتورسواران به گوش میرسد که در نزدیکی پیکر بیجان سید جواد موسوی میرانند و میخندند.
سرکوبگران جواد را در ۲۶آبان، همزمان با مراسم چهلم کشته دیگری به نام «احمد شکراللهی» دنبال کردند، در حیاط خانهای که پناه گرفته بود، با بالا رفتن از در حیاط، چشمهایش را هدف گرفتند و کشتند.
سید جواد موسوی متولد بهمن ۱۳۶۱، مسوول بهداشت کارخانه «پروفیل سپاهان» بود. او که از ابتدای اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ در تجمعات معترضان شرکت میکرد، برای مراسم چهلم احمد شکراللهی زودتر از کارخانه برگشت، ناهاری خورد و به حسینیهای که مراسم در آن برگزار شده بود، رفت.
صبح همان روز، پیش از رفتن به سر کار، در اینستاگرام خود استوریای درباره آن مراسم منتشر کرد و از دیگر معترضان دعوت کرد که در آن مراسم، خانواده همشهریشان را همراهی کنند. مراسم از ساعت ۲.۵ تا ۵ بعدازظهر برگزار میشد.
جمعیت پرشماری همراه با عزاداران، پس از مراسم حسینیه به آرامگاه نزدیک میشدند و لحظهبهلحظه صدای شعارها بلندتر میشد. به همان میزان هم بر شمار سرکوبگران اضافه شده بود.
معمولا روزها و شبهایی که جواد به اعتراضات میرفت، بعد از دو ساعت به خانوادهاش خبر میداد. ساعتها میگذشتند، اما خبری از تماس جواد نبود و تلفنش روی حالت پرواز قرار داشت.
سرکوبگران گازهای اشکآور را به میان جمعیت شلیک کردند. جمعیت معترضان از هم پاشیدند. نیروهای موتورسوار در خیابان اصلی و کوچهپسکوچهها بهدنبال معترضان افتاده بودند. جواد بههمراه تعدادی از دوستانش در خانه زن مسنی که برای پناه گرفتن معترضان درهای حیاط خانه خود را باز گذاشته بود، جمع شدند.
بچههای دیگر به داخل ساختمان رفتند. جواد آخرین نفر بود. هنوز در حیاط بود که نیروی سرکوبگر بالای در حیاط رفت. سلاح خود را کشید و مقابل فریادهای جواد، به چشمهای او شلیک کرد. شاهد میگوید که جواد ضارب را میشناخت و سعی داشت خودش را معرفی کند تا جلوی شلیک را بگیرد. اما نیروی سرکوبگر برای کشتن او تردید نداشت.
بچههای دیگر فرار کردند. چشمهای جواد با تکه پارچهای بسته شد. دیگر نیروهای سرکوبگر سر رسیدند، پیکر جواد را با خود بردند و تا سه روز بعد، به خانواده جواد دروغ گفتند.
سرکوبگران را میشناخت
به گفته اطرافیان و نزدیکان جواد، او فعالیتهای خود را علیه جمهوری اسلامی از دهه هشتاد آغاز کرده بود. در جریان «جنبش سبز» و اعتراضات سال ۱۳۸۸، جواد یکبار بازداشت شد و بعد از دو روز، با پادرمیانی آشنایان آزاد شد. از همان سالها بود که اعتقادات مذهبیاش هم فروریخت.
درباره جواد میگویند که او به گفتوگو معتقد بود. از همان نوع گفتوگوهایی که در آغاز اعتراضات سراسری مقامات جمهوری اسلامی از آن دم میزدند. جواد در منطقه «خوراسگان» اصفهان شناخته شده بود. با بسیجی و سپاهی هم به بحث مینشست تا بلکه بتواند چشمهای بسته و مغزهای شستوشو داده آنها را به حقیقت بگشاید. اما انگار آنها اینبار در سرکوب مصممتر از همیشه بودند، و شناخته شده بودن یا نبودن قربانی، فرقی به حالشان نداشت.
برخی از حاضران در خانه آن زن مسن، روایت کردهاند که جواد حتی به دیگران گفته بود: «نترسید. [نام شخص] است. میشناسمش.»
سید جواد موسوی، همان شب در پی شلیک مستقیم به چشمهایش کشته شد.
خاکسپاری با حضور لباس شخصیها
از ۲۶آبان که جواد کشته شد، تا حدود ساعتهای ۲ صبح ۲۹آبان که با خانواده او تماس برقرار میشود که پیکر فرزندشان را تحویل بگیرند، پاسخ مقامات به پیگیریهای دوستان و خانواده، مملو از دروغ بود. یکبار به آنها گفته بودند که پای جواد تیر خورده است. بار دیگر گفته بودند که بستری است. تا در نهایت، صبح روز ۲۹آبان، پیکر سید جواد موسوی با حضور پرشمار نیروهای امنیتی و لباس شخصیها به خاک سپرده شد.
به خانواده سید جواد موسوی اجازه ندادند که پیکر فرزندشان را در محلی که میخواستند به خاک بسپارند. بلکه به آنها گفتند باید در «امامزاده امکلثوم» که چند سالی است سر برآورده است، در قبری خاکش کنند که دو پیکر دیگر از شهروندان منطقه، سالهای پیش در آنجا به خاک سپرده شده بود.
مادر جواد اصرار داشت که بایستی صورت فرزندش را ببیند تا مبادا پیکر شخص دیگری را به اسم فرزندش به خاک بسپارند. همهمهای برپا بود. تعداد نیروهای لباس شخصی از خانواده و دوستان جواد بیشتر بودند. مقابل فریادهای مادر جواد، خانوادهاش برای لحظهای توانستند گوشهای از صورت او را ببینند و بعد خاکسپاری انجام شد.
اما نیروهای امنیتی پیشتر در محل حاضر شده بودند. آنها حتی در مراسم هفتم سید جواد موسوی هم خانواده را برای عزا، ترک نکردند و سایه سنگین خود را بر آن آرامستان پهن کرده بودند.
در محل خاکسپاری سید جواد موسوی، چهار دوربین کار گذاشته شده بود که حالا دو دوربین باقی مانده است.
امروز امامزاده کلثوم در خوراسگان #اصفهان در محاصره نیروهای امنیتی بود تا مانع حضور مردم در مراسم هفتم شهید راه آزادی #سیدجوادموسوی بشوند
— صدای اصفهان (@VIsfehan) November 27, 2022
۶ آذر #مهسا_امینی pic.twitter.com/QhslgUVguZ
سناریوسازی آغاز شد
در جواز دفن سید جواد موسوی، علت مرگ «برخورد جسم پرتابهای سخت» ذکر شده که به بافت مغزی آسیب وارد کرده است. هنوز معلوم نیست سلاحی که با آن به چشمهای جواد شلیک کردند، چیست.
به گفته یکی از نزدیکان سید جواد موسوی، پس از خاکسپاری پیکر او، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در تماس با خانواده اصرار داشتهاند که آنها شکایت ثبت کنند. حتی به آنها پیشنهاد مبلغی پول، خاکسپاری او در قطعه شهدا و تامین هزینه فرزندان جواد داده شده بود تا به قول خودشان، سروصدا به راه نیفتد.
جواد پدر دو فرزند بود؛ پسری ۹ ساله و دختری ۵ ساله.

خانواده جواد حاضر به پذیرفتن پیشنهادهای نیروهای امنیتی و اطلاعاتی نشدند. برای همین شایعات سر برآورد و در محل پیچید که سید جواد موسوی عامل اطلاعاتی «اسراییل» بوده است، و آن شب میخواستند با دوستانش بمبگذاری کنند. حتی شایعات تا به آنجا پیش رفت که سید جواد موسوی پولها را به تساوی میان دوستان خود تقسیم نکرده بود و برای همین یکی از دوستاناش او را کشت.
اگرچه شایعات برای مدتی دهانبهدهان میگشت؛ آنهم در محلهای مذهبی، اما به مرور که حقیقت سرکوب جمهوری اسلامی بیش از پیش برملا شد و شایعات رنگ باختند. خانواده سید جواد موسوی همچنان تحت فشار هستند.
پازلی که در سناریو ناقص ماند
نیروهای امنیتی مدتی بهدنبال خودروی جواد بودند. وقتی پیکر او را با خود برده بودند، سوییچ ماشین و تمامی مدارک و کارتهای او را هم ضبط کرده بودند. اما دوستانش در گروههای چند نفره، از همان شب شلیک به چشمهای جواد، کوچهپسکوچههای محل را زیر و رو کردند تا خودرو او را پیش از نیروهای امنیتی پیدا کردند.
لپتاپ جواد در خودرو بود و در آن لپتاپ، پر بود از ویدیوهای اعتراضات. او طی مدت اعتراضات، ویدیوهای خود را برای رسانهها ارسال میکرد. اما برخی از دوستان و نزدیکانش معتقدند که نیروهای امنیتی در پی جاساز کردن مدارک و لوازمی بودند که بتوانند برای سناریوی امنیتی خود، دلیل طرح کنند.
اما واقعه دیگری هم پیشتر رخ داده بود. نزدیکان او میگویند چند شب پیش از شب واقعه، خودرو جواد توسط نیروهای سرکوب شناسایی میشود و با پینتبال رنگی، هدف قرار میگیرد.
آیا نیروهای لباسشخصی و نیروهای سرکوب، خودرو جواد و او را از پیش، نشان کرده بودند؟
ثبت نظر