حالا شش ماه میگذرد از آغاز اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ و نخستین هفتهای که اولین چشمها توسط نیروهای سرکوبگر کور شد. سال جدید در راه است، اما بسیاری از آنهایی که چشم از دست دادند، کارشان را هم از دست دادند و برخی حتی حلقههای حمایتی اطراف خود را.
«علی زارع»، جوان ۲۳ ساله اهل اردبیل و ساکن «نازیآباد» تهران، یکی از آنهایی است که کارش را از دست داده، او با کارگری در بازار روزگار میگذراند، اما از دست دادن چشماش، به از دست دادن کارش هم انجامید.
***
۱۵مهر بود. پسر جوانی که خیال هم نمیکرد شش ماه پر از درد و تنهایی را تجربه کند، در «نازی آباد» تهران قدم به خیابان گذاشت. جمعه شبی بود که او کار نمیکرد. «علی زارع»، کارگری در بازار تهران بود. آن شب مثل شبهای قبل، در اعتراضات شکلگرفته در تهران حضور داشت. نیروهای سرکوب شروع به شلیک کردند. گلوله به سمتاش شلیک شد. گوشه چشماش خراش خورد. خون ریخت. اما انگار فقط یک نشانه بود برای شلیک بعدی.
یکی از حاضران در تجمع، علی را به خانهاش برد و صورت خراشخوردهاش را شست. علی به خیابان برگشت و همراه رفیقش به سمت «ولیعصر» تهران رفت. ولیعصر در آن هفتههای نخست، مرکز اعتراضات در تهران بود. آنها در پیادهرو بودند، درست روبهرو دانشگاه. دود بود و آتش، شعار بود و نیروهای سرکوب.
نیروهای سرکوب، زنی را گرفته بودند که با خود ببرند. تعدادی از معترضان جوان به سمت نیروهای سرکوب رفتند، علی هم میان آنها بود. بینی آن زن، خونین شده بود. جمعیت جوان توانستند آن زن را از دست سرکوبگران بیرون بکشند و خودشان هم عقبتر بروند. علی پشت سطل زبالهای که آتش زده بودند، پناه گرفته بود. کمی که فضا آرام گرفت و نیروهای سرکوب هم عقب نشستند، میخواست اطراف را بسنجد تا جایش را تغییر دهد، از پشت سطل زباله آتشگرفته، سرک کشید. همینکه سرش را بیرون برد، گلوله ساچمهای پلاستیکی چشماش را شکافت. علی روی زمین افتاد. از درد فریاد میکشید.
معترضان او را عقب کشیدند. دست علی روی چشماش بود. دستش را برداشت، یک لخته خون ریخت کف دستش. ترسید. چشماش بود؟ از فردی که کنارش بود پرسید. پاسخ شنید: «نه داداش، چشمت سر جاشه.»

چشماش سر جاش بود، اما دیدش نه. در میان جمعیت، زنی بود که خود را پرستار معرفی کرد. علی را با خودش به منزلش برد. خون و چشماش را شست و قطرهای به چشم به خون نشسته ریخت. ساعت سه یا چهار صبح بود که بالاخره به خانه رسید. به خانوادهاش هیچ نگفت. رفت در اتاقش و تا صبح به خودش پیچید.
۱۰ روز تاخیر در درمان، تشخیص نادرست؛ چشمش رفت
از ۱۵ تا ۲۴مهر زمان برد تا علی به بیمارستان مراجعه کند. هرکجا که مراجعه میکرد، پر بود از نیروهای امنیتی و او هم بهخاطر خانوادهاش که همراهیاش میکردند، منصرف میشد. ۱۰ روز طول کشید. ۱۰ روز در درد و تاریکی گذراند تا در بیمارستان فارابی تهران مورد عمل جراحی چشم قرار گرفت.
در آن زمان پزشکان تشخیص دادند که بایستی قرنیهاش بخیه بخورد و لنز مصنوعی برایش کار گذاشته شود. پزشکان همانوقت به او گفته بودند که اگر زودتر مراجعه کرده بود، احتمال بازگشت بینایی وجود داشت. دومین جراحی چشم، در اول اسفند انجام شد، بعد از آنکه سه ماه درد نفسش را گرفته بود. برای درد به بیمارستان مراجعه کرد، اما ناگهان متخصصان متوجه شدند که شبکیه چشم علی آسیب دیده است. خون داخل چشماش جمع شده بود. خون را خالی کردند، برای چسبندگی شبکیه، ژل [روغن] تزریق کردند و برای ۲۴ ساعت او را در بیمارستان بستری کردند. یک هفته بعد هم باید به شکم میخوابید تا شبکیه جدا شده، بچسبد.
تاخیر در دسترسی به درمان، یکی از مهمترین عوامل تشدید آسیبدیدگی چشم است که پزشکان در گفتوگو با «ایرانوایر» بر آن تاکید داشتهاند.
دکتر «روزبه اسفندیاری»، پزشک سابق اورژانس تهران و مشاور پزشکی «ایرانوایر» توضیح میدهد: «جداشدگی شبکیه پروسهای پیشرونده هست. اگر روز نخست تشخیص درست انجام میشد، یا حتی اگر همان روز شک به جداشدگی شبکیه اتفاق میافتاد و بیمار وارد پروسه درمان میشد، قطعا پیشآگهی بهتری میداشت و احتمالا عوارض کمتری اتفاق میافتاد. یعنی اگر به جداشدگی شبکیه شک میکردند و مثلا بیمار تحت جراحی و تزریق روغن سیلیکون قرار میگرفت، احتمالا از عواقب و عوارض بعدی تا حد زیادی پیشگیری میشد. یکی از اقدامات لازم در بهبود پیشآگهی این عارضه قبل از انجام جراحی شبکیه، توصیه به عدم فعالیت بدنی سنگین است. بهعبارت دیگر، بیمار با آسیب و جداشدگی شبکیه همچنان به فعالیتهای بدنی خود ادامه داده است که این قضیه میتواند باعث جداشدگی بیشتر شبکیه و تبدیل یک جداشدگی ناکامل به یک جداشدگی بیشتر و احتمالا کامل شبکیه بشود. البته این بدان معنا نیست که کاهش فعالیتهای بدنی تضمینی برای جلوگیری از جداشدگی بیشتر شبکیه باشد. گاهی با وجود تشخیص درست و محدود کردن فعالیتهای بدنی، باز هم آسیب پیشرفت میکند»
عدم تشخیص بههنگام توسط متخصصان میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. دکتر اسفندیاری توضیح میدهد که در کنار عدم تشخیص بهموقع، عوامل دیگری هم درگیر است، از جمله «ممکن است خونریزی و التهاب داخل چشم بهقدری شدید بوده باشد که در معاینه نخست امکان دیدن و بررسی لایه انتهایی چشم، یعنی شبکیه و تشخیص جداشدگی آن وجود نداشته باشد. از سوی دیگر ممکن است فرد آسیب دیده توسط متخصص چشم معاینه نشده باشد و یا تورم بافتهای اطراف چشم ناشی از ضربه باعث شده باشد که امکان باز کردن چشم و معاینه کامل چشم مقدور نباشد. ولی باز هم در تمام این موارد، روشهای تصویربرداری مختلفی از جمله سونوگرافی چشم وجود دارد که برای تشخیص جداشدگی شبکیه بهکار میروند و در موارد شک به این عارضه، چشمپزشک ملزم به استفاده از این روشها است.»
از سوی دیگر این پزشک تاکید میکند که تفاوتی بین ساچمه فلزی و پلاستیکی از این جهت وجود ندارد، «هر ترومایی حتی مشت میتواند چنان شدید باشد که باعث پارگی وجداشدگی شبکیه شود. بدین صورت که تروما میتواند در زمان برخورد به چشم، بهصورت لحظهای شکل کره چشم را از حالت کروی بهحالت بیضوی تغییر دهد و این تغییر شکل لحظهای میتواند باعث کشیدگی شدید زجاجیه بر روی شبکیه، و در نهایت جداشدگی شبکیه شود. بهعبارت دیگر برای اینکه جداشدگی و پارگی شبکیه اتفاق بیفتد، لازم نیست که حتما جدار چشم دچار پارگی و از هم گسیختگی شود، بلکه حتی ضرباتی که جدار چشم را پاره نمیکنند و تمامیت و یکپارچگی چشم را تغییر نمیدهند هم، میتوانند باعث پارگی و جداشدگی شبکیه شوند.»
به گفته این پزشک، ضربه به چشم میتواند بهمرور باعث جداشدگی شبکیه شود، در حالی که ممکن است در معاینه اولیه جداشدگی شبکیه وجود نداشته باشد و این اتفاق بهمرور و در زمان دیگری حادث شود.
برای گذار از پروسه از دست دادن، حمایت لازم است
علی چشم راست خود را در همان نخستین ماه اعتراضات سراسری از دست داد. بعد از این مدت، هنوز هم نور خورشید وقتی شدید میشود یا هنگامیکه در زمستان به سفیدی برف نگاه میکرد، چشم آسیبدیدهاش میسوخت. پلک چشم آسیب دیده علی دچار افتادگی شده است، برای همین وقتی سعی میکند که آن را باز کند، باز هم چشمش میسوزد.

بینایی چشم آسیبدیده در حد تشخیص روز و شب است؛ خورشید که برمیآید، میفهمد که صبحی دیگر آغاز شده است و شبها، همه تاریکی است.
آیا او و دیگر آسیبدیدگان از ناحیه چشم، باور کردهاند که چشم خود را از دست دادهاند؟ آیا اطرافیان آنها حمایتهای لازم را برای آنها داشتهاند؟
حس «تنهایی»، یکی از نخستین احساساتی است که بعد از چنین از دست دادنی، بهسراغ قربانی میآید.
«شهرزاد پورعبدالله»، رواندرمانگر همکار «ایرانوایر» توضیح میدهد: «خانوادههای این آسیبدیدگان بایستی درک کنند چه شانسی داشتهاند که فرزندانشان زنده ماندهاند. ممکن بود آنها کشته شوند. آسیبدیدگان بایستی بتوانند سوگواری کنند؛ برای چشمی که از دست دادهاند. تا این پروسه سوگواری به انجام نرسد، پذیرش از دست دادن ناممکن است. در این مسیر، حمایت خانواده، دوستان و اطرافیان و جامعه، امر مهمی است.»
این رواندرمانگر ادامه میدهد: «تنها چیزی که در این پروسه نباید اتفاق بیفتد، تقصیرانگاری است. آنهایی را که کشته شدهاند، همه میشناسند و تصاویرشان در جهان منتشر شده است. اما روزگار آنهایی که چشم از دست دادهاند و کسی آنها را نمیشناسد چیست؟ اگر این افراد حمایت لازم خصوصا از جانب خانواده را دریافت نکنند، ممکن است به احساس پوچی برسند یا به خود آسیب برسانند. خانواده نخستین حلقه امنی است که آسیبدیدگان به آن نیاز دارند.»
پورعبدالله توضیح میدهد که وقتی ترومایی به فردی وارد میشود، سه مرحله پیش روی اوست؛ نخست بایستی تروما به رسمیت شناخته شود، سپس افراد بایستی به مرحله روتین زندگی وارد شوند تا در آخرین مرحله بتوانند باورهای خود را بر اساس شرایط جدیدشان بازتعریف کنند.
چشمهایش برای آزادی ایران
بالای صفحه علی در اینستاگرام نوشته شده است: «چشمم فدای آزادی کشورم.»
او دیپلمه تاسیسات از کاردانش است. بعد از اتمام تحصیلات، به بازار وارد شد. ابتدا دنبال کار بر اساس دیپلم خود بود، اما هر کجا مراجعه میکرد سابقه کار میخواستند. در نتیجه، پای به کارگری در بازار گذاشت.
اما پس از آنکه چشماش آسیب دید و در پی درمان افتاد، صاحبکارش هم او را بیکار کرد؛ آنهم درست شب عید.
یکی از نزدیکان علی میگوید که او همیشه در کودکی آرزو داشت که زودتر بزرگ شود و جوانی کند، هر بار با رسیدن عید نوروز، به فکر استراحت و چند روز خوشگذرانی با رفقا و اقوامش بود.
حالا نوروز ۱۴۰۲ فرا میرسد. صدها تن در اعتراضات سراسری ایران کشته شدهاند و دستکم ۵۸۰ تن چشم یا چشمهای خود را از دست دادهاند. هزاران تن ترومای زندان و شکنجه را از سر میگذرانند و علی هم بهدنبال کار است. ولی هنوز در تظاهراتها شرکت میکند.
او در شب چهارشنبه سوری، در اینستاگرامش استوری منتشر کرد که به خیابان خواهد رفت و نوشت: «اگه بدی دیدید، حلال کنید.»

ثبت نظر