close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
صفحه‌های ویژه

چشم‌هایش؛ الهام: هنوز به آینه نگاه نمی‌کنم

۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
آیدا قجر
خواندن در ۸ دقیقه
پس‌زمینه عکس، خونریزی را در فوندوسکوپی چشم الهام نشان می‌دهد
پس‌زمینه عکس، خونریزی را در فوندوسکوپی چشم الهام نشان می‌دهد
از ۲۰ آبان ۱۴۰۱ تا لحظه انتشار این گزارش، شش ماه گذشته است اما الهام هنوز خودش را در آینه نگاه نمی‌کند(عکس از اعتراضات بندرعباس)
از ۲۰ آبان ۱۴۰۱ تا لحظه انتشار این گزارش، شش ماه گذشته است اما الهام هنوز خودش را در آینه نگاه نمی‌کند(عکس از اعتراضات بندرعباس)
یک چشم الهام ۲۰ آبان در تجمعی که در یکی از شهرهای استان هرمزگان شکل گرفته بود، نابینا شد و تشخیص‌های اشتباه پزشکان باعث شدند درمان او دو ماه دیرتر آغاز شود (عکس تزیینی است)
یک چشم الهام ۲۰ آبان در تجمعی که در یکی از شهرهای استان هرمزگان شکل گرفته بود، نابینا شد و تشخیص‌های اشتباه پزشکان باعث شدند درمان او دو ماه دیرتر آغاز شود (عکس تزیینی است)

در میان صدها نفری که طی اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ چشم یا چشمان خود را از دست داده‌، شمار زیادی در این مدت در عرصه عمومی شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها حضور نداشته‌اند. این مساله می‌تواند به خاطر ترس از تهدیدهای امنیتی و شغلی، محدودیت‌های خانوادگی یا انزوای آن‌ها باشد. 

«الهام» یکی از آن‌ها است؛ زن ۳۵ ساله‌ای که در خانه‌اش را باز گذاشته بود تا معترضان زیر سرکوب نیروهای مسلح، در آن پناه گیرند اما خودش هدف شلیک سرکوب‌گران قرار گرفت و یک چشمش را از دست داد. کاستی‌های درمانی و اشتباهات پزشکی اما باعث شدند که وضعیت چشم الهام وخیم‌تر شود. 

از ۲۰ آبان ۱۴۰۱ تا لحظه انتشار این گزارش، شش ماه گذشته است اما الهام هنوز خودش را در آینه نگاه نمی‌کند. او پس از بیان هر چند جمله، صدایش به گریه می‌نشیند و از افشای هویت و تصویر خود هراسناک است؛ هم از نیروهای امنیتی و هم محدودیت‌های خانوادگی و هم قضاوت جامعه. 

***

«دو سه روز یک‌بار خودم را در آینه می‌بینم. وقتی می‌خواهم به سرکار بروم، از شیشه استفاده می‌کنم. وقتی می‌بینم پلک چشمم هم افتاده است، دلم می‌گیرد. هربار در آینه به چشمم نگاه می‌کنم اما چشمم به من نگاه نمی‌کند؛ حتی بعضی وقت‌ها حس می‌کنم این چشمم است که می‌گرید.» 

تمامی این جملات در بغض و گریه الهام به سختی شنیده می‌شوند. او حرف‌هایش را با این جمله به پایان می‌برد: «نامردیه به چشم زدن.» 

الهام که سه سال از ازدواج و مهاجرتش به استان هرمزگان می‌گذرد، فوق‌لیسانس ریاضی دارد و در یک شرکت بازرگانی مشغول به کار است. او ته‌تغاری خانواده‌ای پر جمعیت است که مادرش را در سال ۱۳۹۴ از دست داد و پدر پیرش مداوم تکرار می‌کند: «مطمئن هستم به خاطر مهربانی دلت، بینایی‌ تو برمی‌گردد.» 

یک چشم الهام ۲۰ آبان در تجمعی که در یکی از شهرهای استان هرمزگان شکل گرفته بود، نابینا شد و تشخیص‌های اشتباه پزشکان باعث شدند درمان او دو ماه دیرتر آغاز شود؛ دو ماهی که برای الهام مملو از درد جسمانی و زخ‌زبان‌های روحی بود برای چشمی که آسیبش روز به روز بدتر می‌شد تا نزدیکانی که به او می‌گفتند: «حالا رفتی بیرون که چی؟ خوب شد کور شدی؟» 

چنین برخوردهایی نه فقط برای الهام بلکه برای تمام آسیب‌دیدگان نقص عضو شده توسط سرکوب‌گران رنجی مضاعف است که در روایت‌های برخی‌ از آن‌ها بسیار شنیده‌ایم. این گروه از آسیب‌دیدگان بیش از سایرین به انزوا رانده می‌شوند. 

 

توهم نبود، ضارب واقعا پوزخند زد

«از همان شب مدام به نزدیکانم می‌گفتم [ضارب] قبل از این که شلیک کند، در چشم‌های من پوزخند زد اما آن‌ها باور نمی‌کردند و می‌گفتند توهم زده‌ام. ولی وقتی غزل رنج‌کش عین همین تجربه من را نوشت، بقیه باور کردند. خنده‌اش مدام در ذهنم هست.» 

الهام در خانه بود و می‌خواست برای انجام کاری خارج شود اما نمی‌دانست که در اطراف خانه چه خبر است. سروصدای کوچه توجه او را جلب کرد و از خانه خارج شد. چراغ‌ها خاموش بودند و تاریک‌ و روشنای شب، چندین زن توجه او را جلب کردند که میان درخت‌ها پنهان شده بودند. چند موتورسوار از نیروهای سرکوب در کوچه مانور می‌دادند و چراغ‌ به سمت بوته‌ها و درختان می‌انداختند و هر زنی را می‌دیدند، با لگد می‌زدند. الهام برای نخستین بار بود که با چنین صحنه‌‌ای مواجه می‌شد: «خشک شده بودم. چندین زن از پنجره‌های مجتمع روبه‌روی خانه‌مان بیرون آمدند و شروع به فریاد کشیدن کردند که بی‌شرف‌ها! ول‌شون کنید، چرا می‌زنید؟ یکی از موتورسوارها از ترک موتور پایین پرید و اسلحه‌اش را به سمت پنجره‌ها چرخاند و تهدید کرد تا همه به داخل بروند. من و همسرم تکان نخوردیم. وحشت‌زده بودیم. انگار توان حرکت نداشتیم.» 

موتورسوارها از کوچه خارج شدند و الهام و برخی از همسایه‌ها به سمت زنان رفتند. زنان جوان با خشم و اشک از همسایه‌ها خواستند که درهای خانه‌های خود را برای پناه گرفتن معترضان باز بگذارند. الهام و همسرش به خانه برگشتند اما در حیاط را باز گذاشتند که دوباره صدای اعتراضات اوج گرفت و آن‌ها هم به خیابان بازگشتند. 

جمله‌های الهام دوباره بغض‌آلود می‌شوند: «من اصلا فکرش را هم نمی‌کردم که شروع به شلیک کنند. ۱۰ متر از خانه دور شده بودم که تیراندازی به سمت مردم شروع شد. موتورسوارها انداختند وسط جمعیت. شاید یکی از همان موتورسوارهای قبلی من را جلوی در دیده بود. بین همه جمعیت سلاحش را آورد بالا و گرفت سمت من. کنارم یک ماشین بود. هم‌زمان پوزخندش را در چشمانم دیدم. صدایی مثل پاشیدن شن و ماسه به ماشین شنیدم و ناگهان رنگ‌ها در چشمم درهم ریختند. همه‌جا سیاه شد و چشمم سوخت.» 

الهام دستش را روی چشمش می‌گذارد و شروع به دویدن می‌کند اما موتورسوار به دنبال او می‌رود و الهام لابه‌لای درخت‌ها و پیاده‌روها می‌دود تا خودش را داخل حیاط خانه‌‌اش می‌اندازد. حالا حیاط خانه پر شده است از معترضانی که پناه آورده‌اند. خودش گوشه‌ای می‌نشیند و گریه سر می‌دهد. 

 

اگر پزشک درست تشخیص می‌داد

در میان روایت‌های آسیب‌دیدگان از ناحیه چشم، با دو مدل برخورد کادر درمان مواجه هستیم؛ گروهی که طبق قسم پزشکی و رویکرد انسانی، نجات مریض برای‌شان در اولویت قرار دارد و گروهی دیگر که به دلایلی، مثل همکاری با نهادهای امنیتی یا نگرانی از تهدیدات امنیتی، اولویت‌های دیگر دارند. 

آن‌چه بر الهام گذشت اما باعث شد که درد افزایش یابد و بهبودی‌ او به تاخیر بیفتد. 

همان شب الهام را به اورژانس بیمارستان می‌رسانند و او هم از نگرانی تهدیدات امنیتی می‌گوید که شاخه‌ای به چشمش خورده است. آن شب چشم‌پزشک در بیمارستان نبوده است. بالاخره چشم‌پزشکی را پیدا می‌کنند که بعد از معاینه چشم الهام به او گفت زجاجیه خونریزی کرده است و مشکل دیگری نیست. چند قطره برای الهام تجویز می‌شود و به خانه برمی‌گردد: «مدام می‌گفتم من حتی نور را هم نمی‌بینم اما می‌گفت نگران نباش، زود خوب می‌شوی! از مطب که خارج شدیم، فقط استفراغ می‌کردم. شاید ترسیده بودم. شب خیلی سختی بود. وقتی کره چشمم حرکت می‌کرد، احساس می‌کردم چشمم به یک چیزی گیر کرده است.»‌

سه روز به همین شکل گذشت و الهام قطره‌ها را در چشم خود می‌ریخت. ناگهان از کنار چشمش جسمی خارج شد؛ تکه‌فلزی تیز به اندازه کنجد که مثل ساچمه، گرد نبود. 

پزشک بعدی گفته بود که چیزی نیست و قرنیه‌اش خراش برداشته است. پزشک به الهام گفته بود که بعد از یک ماه خوب می‌شود. 

بعد از یک ماه، الهام متوجه کوچک شدن چشمش می‌شود. چشم او همیشه اشک‌آلود بوده است و قرمز. وحشت دوباره به دل الهام می‌افتد و باعث می‌شود با برادرش تماس بگیرد تا متخصصی در استانی دیگر پیدا کنند. هنوز خانواده‌اش از ماجرا خبر نداشتند. الهام به استانی دیگر می‌رود و یکی از سرشناس‌ترین چشم‌پزشکان را ملاقات می‌کند. برادرش کمی قبل به او هشدار داده بود که بهتر است حقیقت را نگوید. 

الهام هم چیزی نمی‌گوید: «می‌ترسیدم چیز دیگری هم در چشمم مانده باشد. پشت دستگاه که نشستم، ناگهان پزشک داد زد که برای این چشم چه اتفاقی افتاده که شبکیه کنده شده، چشم آب مروارید آورده و هنوز خونریزی دارد؟»‌

اما وقتی الهام طبق نسخه آن پزشک فوندوسکوپی و رادیوی چشم را انجام می‌دهد، پزشک حاضر به پذیرش او نمی‌شود و از طریق منشی‌ خود به او پیغام می‌دهد: «برو و سه ماه دیگر بیا. باید صبر کنید تا بعد از خوب شدن، فکری برای آن کنیم.» 

دل الهام آرام نمی‌گیرد. با مدارک پزشکی به سراغ متخصصی دیگر می‌رود تا بالاخره حقیقت را به او می‌گویند. 

پنجم دی ماه شده بود که به او گفتند باید دو عمل جراحی انجام دهد تا آب‌مروارید عمل شود و خونریزی زجاجیه را تخلیه و پشت شبکیه چشم او دارو تزریق کنند. 

حالا بعد از انجام این جراحی‌ها، ظاهر چشم الهام خوب است اما هیچ بینایی ندارد. 

دکتر «روزبه اسفندیاری»، پزشک سابق اورژانس تهران و مشاور «ایران‌وایر»‌ می‌گوید: «در سونوگرافی مشخص است که تروما به چشم چپ این خانم وارد شده است. کره چشم پاره نشده بود. لنز و عدسی سر جای خودشان بوده‌اند ولی دچار آب‌مروارید شده است. هیچ‌گونه جسم خارجی در چشم چپ نیست. قسمت مهم آسیب این است که می‌گوید در قسمت پشتی چشم، افزایش اکو داریم؛ یعنی تراکم بالای آن بخش به خاطر خونریزی بوده است. هم‌چنین در ناحیه تحتانی، محیطی و در مجاورت بینی، شبکیه آسیب‌ دیده است و یک جدا شدگی شبکیه به شکل موضعی و به اندازه ۱۲ میلی‌متر دیده می‌شود.» 

به گفته دکتر اسفندیاری، تشخیص‌های پیش از عمل برای الهام، آب مروارید، پارگی عضلات عنبیه، خونریزی زجاجیه، جدا شدگی قسمت تحتانی شبکیه و تحلیل و تخریب قسمت مرکزی شبکیه بوده است. خونریزی چشم الهام را تخلیه‌ کرده‌ و برای ترمیم جداشدگی شبکیه، به پشت چشم او گاز زده‌اند. 

 

فکر به مرگ و خودکشی در ماه‌های نخست نابینایی

برخورد اطرافیان با الهام، از پزشکان و پرسنل درمانی بیمارستان‌ها و کلینیک‌های مختلف تا نزدیکان و دوستان متفاوت بوده‌اند؛ گروهی او را توبیخ می‌کردند، برخی مورد تمسخر قرار می‌دادند و گروهی دیگر اما به دل‌جویی از الهام می‌پرداختند: «برخورد نزدیکانم که مدام من را مقصر می‌دانستند یا به جای دل‌داری می‌گفتند خیلی‌ها بدتر از تو شده‌اند، خدا را شکر کن، دردم را اضافه می‌کرد. کنایه‌ها رنج مضاعف بودند. روزگار سختی را گذراندم. فقط همسرم بود که مدام می‌گفت تو برای من قهرمان هستی و خودم که به خودم تلقین می‌کردم زن قوی هستم. آن روزها اصلا فکر نمی‌کردم می‌توانم به روتین زندگی برگردم. حتی به مرگ و خودکشی هم فکر کرده بودم. به همسرم می‌گفتم حق انتخاب داری، می‌توانی من را ترک کنی. او کنارم ماند، حالا من هم تا حدودی به روتین برگشته‌ام.» 

همکاران الهام هم از جمله افرادی بوده که در حمایت از او عمل کرده‌اند. آن‌ها پرونده‌های کاری‌ را صبح‌ها برای او به خانه‌اش می‌آوردند و عصرها تحویل می‌گرفتند. ماه‌ها گذشت تا بالاخره الهام توانست از خانه، تاریکی و تنهایی خارج شود و دوباره قدم به زندگی بگذارد. 

 

زنده ماندن به امید دادخواهی 

صدایش ابتدا به خشم بلند می‌شود: «نمی‌دانم چه‌طور می‌توانم برای شکایت اقدام کنم. از کی شکایت کنم؟ بالاخره یک روز از بین خودشان لو می‌رود که چه کسانی فرمان شلیک به چشم‌ها را داده و چه کسانی ماشه را کشیده‌اند. هرکسی دل چشم کور کردن ندارد. من به امید همان روز زنده هستم.»

مکث می‌کند. از او می‌پرسم اگر آن روز فرا رسید و ضارب را مقابل خود دیدی، به او چه می‌گویی؟ 

مکث به بغض و گریه می‌رسد: «نمی‌دانم، شاید گریه کنم. فقط گریه می‌کنم و می‌گویم چه‌طور دلت آمد؟ خب به دست می‌زدی، به پا می‌زدی، چرا به چشم؟ چشمی که چراغ بدن است. چه‌طور دلت آمد؟» 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

اخبار

ادامه حواشی حضور بدون حجاب پانته‌آ بهرام؛ مدیر سینما لوتوس اخراج شد

۳۱ فروردین ۱۴۰۲
خواندن در ۱ دقیقه
ادامه حواشی حضور بدون حجاب پانته‌آ بهرام؛ مدیر سینما لوتوس اخراج شد