وقتی از «بارسلونا» جدا شد، از او پرسیدند بزرگترین حسرت زندگیات چه بود؟ جواب داد: «اینکه زبان انگلیسی را به خوبی نمیفهمیدم.»
بعدها او پرده از راز بزرگی برداشت و گفت که دسامبر سال ۲۰۱۲ با «سِرالکس» در «بیگ اپل»( شهر نیویورک) دیدار کرده است و باهم شام صرف کردهاند اما چون به زبان انگلیسی مسلط نبوده، متوجه بخش اعظمی از مکالمه و محاوره نشده است.
فرگوسن دو سال بعد از آن ملاقات فاش کرد که گزینههای زیادی برای جانشینی خود داشته است. از همین «لوییس فن خال» که تقریباً تمامی فاجعههای ممکن را برای «شیاطین سرخ»(لقب منچستر یونایتد) به بار آورد تا «پپ گواردیولا» و «ژوزه مورینیو». اما گفته بود: «از پپ خواستم پیش از این که پیشنهاد باشگاه دیگری را قبول کند، با من تماس بگیرد. ولی او این کار را نکرد و در جولای ۲۰۱۳ به "بایرن" پیوست.»
او در همان گفتوگو، از انتخاب «بایرن مونیخ» بهجای «منچستریونایتد» ابراز شگفتی کرد. حیرتانگیز هم بود؛ فوتبال ماشینی بایرن کجا و فوتبال دلانگیز منچستر کجا. جانشینی سِر الکس فرگوسن آنهم با پیشنهاد مستقیم این پدرخوانده، میتوانست مایه حیات طولانی یک مربی باشد. پپ صادقانه اعتراف کرد که تسلطی به زبان انگلیسی نداشته و نفهمیده که اسطوره شهر منچستر دقیقاً از او چه میخواهد.
چرخ روزگار اما گاهی همهچیز را وارونه میکند. بیایید برگردیم به سالهای حضور «ژوزه مورینیو» در «چلسی»؛ در رقیبی که لیورپولیها، منچستریها و آرسنالیها آن را یک تازه به دوران رسیده مینامند. الکس فرگوسن در مورد ژوزه تعریف دوگانهای داشت: «مورینیو مربی خوبی است اما زمانی که بحث انسانیت به میان میآید، قضیه کاملاً فرق میکند.»
یعنی در تفکرات سِر الکس، تعریفی انسانی برای مورینیو وجود نداشت. شاید هم محق بود. ژوزه، همان تازهوارد پرتغالی که یک قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را با باشگاه فوتبال «پورتو» داشت، حالا برای تمام مربیان جزیره خط و نشان میکشید. ائتلافی از دشمنان همیشگی شکلگرفته بود. فرگوسن او را تازه به دوران رسیده میدانست و «آرسن ونگر» در توصیف ژوزه گفته بود: «نظر من را میخواهید، او فقط یک منشی ساده است. این روزها بچههای ۱۰ ساله هم به چهار زبان حرف میزنند. او فقط میتواند مترجم تیم من باشد.»
اما همین مترجم، در اولین سال حضورش ابتدا «لیورپول» را در فینال «کارلینگ کاپ» شکست داد و قهرمان شد و بعد چلسی را پس از ۵۰ سال به قهرمانی لیگ برتر جزیره رساند. فصل بعد، قهرمان جام خیریه شد و با همان چلسی، پس از شکست دادن سه بر صفر منچستری که فرگوسن ساخته بود، دومین قهرمانی خود را جشن گرفت. یک دیوانه از پرتغال فرار کرده بود و در انگلستان داشت آقایی میکرد. چرا باید مرد محبوب سرالکس میشد؟
فرگوسن یک محبوب پرتغالی دیگر داشت؛ مردی که یک بار حدفاصل سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ میلادی و بار دیگر در بازه زمانی ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۸ میلادی دستیارش بود. در کتاب زندگی فرگوسن چنین میخوانیم: «دنبال یک مربی خارجی میگشتم که بتواند به چند زبان صحبت کند و رابط ما با بازیکنان خارجی باشد. "اندی راکسبورگ"، مربی سابق اسکاتلند، "کارلوس" را که آن زمان تیم آفریقای جنوبی را هدایت میکرد، به من معرفی کرد. "کوئنتین فورچون"، بازیکن منچستر هم که خود اهل آفریقای جنوبی است، معرف مثبت دیگری برای کارلوس شد. وقتی کارلوس به مصاحبه آمد، همه کار را درست انجام داد. قبلاً او را ندیده بودم. طوری لباس پوشیده بود انگار قرار است بعد از مصاحبه به مراسم ازدواجش برسد و از شیوه نشستنش بهروشنی دریافتم که بهشدت خواستار این شغل است. با دقت به من نگاه میکرد. همیشه حواسم هست تا ببینم مصاحبهشونده با مصاحبهکننده ارتباط چشمی برقرار میکند یا نه؛ چون این نکته اعتماد بهنفس آنها را نشان میدهد. کارلوس طرحهای خوبی در سر داشت و سؤالات خوبی هم میپرسید. بسیار باتجربه و مشتاق بود و من هم در استخدام او تردیدی نکردم.»
این الکس فرگوسن است؛ پدرخوانده منچستریونایتد؛ مردی که یک بار در مصاحبه با «اسکای اسپورت»، از آرزویش برای حضور پپ گواردیولا حرف میزند، یک بار هم مدعی میشود که بهترین گزینه برای جانشینی او، «کارلوس کی روش» پرتغالی بوده است.
شکی نیست که کی روش محبوبترین پرتغالی روی زمین برای سر الکس بوده و هست. نشریه «گاردین» سال ۲۰۱۵ در نقد کتاب «رهبری» که نگاهی به زندگی فرگوسن داشت، نوشت: «بازیکنانی که به تمرینات سخت کیروش معترض بودند و اعتقاد داشتند این تمرینات باید سبکتر شوند، اعتبار و نمایش خود در دیدار مقابل بارسلونا در مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان اروپا ۲۰۰۸ را مدیون تمرینات مشقتبار این مربی پرتغالی بودند؛ همان مربی که فرگوسن میخواست کاندیدای جانشینی او باشد.»
فرگوسن دقیقاً چه کسی را بهعنوان جانشین خود میخواست؟ بیش از ۲۶ سال مربی گری در منچستریونایتد، کسب تمامی افتخارات ممکن، اخذ آن لقب بزرگ «سِر» از ملکه، همه و همه ساده نبودند. خودش در کتابش گفته است که وقتی مقابل ملکه انگلستان زانو زده تا شمشیر را روی دوشش بگذارد و به او لقب سِر بدهد، آنقدر خندیده که اشکهایش سرازیر شده. او برای خودش، اسطوره و قدیسی بود در شهر منچستر. به یاد داشته باشیم که الکس فرگوسن، اسکاتلندی بود.
پدرخوانده حالا پپ را در «سیتی» میدید و کارلوس را در ایران. میل عمومی به بازگشت کی روش بر اساس نظرسنجی سال ۲۰۱۲، چندان قابل اتکا نبود. کی روش در نظرسنجی هواداران منچستر کم تر از ۲۰ درصد رأی آورد. تنها گزینه شاید همان مردی بود که به محض جدا شدن از چلسی، شیفتگی خود را به الکس فرگوسن نشان داد.
ژوزه رگ خواب منچستر را به خوبی میدانست. خودش را از سالها قبل مهیای نشستن جای پیرمرد کرده بود. اول بار در گفت و گو با «اسکای اسپورت» گفت: «هنگامیکه سِر الکس با من تماس گرفت تا این افتخار را به من بدهد که مرا از تصمیمش آگاه کند، بسیار شوکه شدم و احساس بدی داشتم. این خبر ویران گر بود!»
بعد هم فرگوسن درست یک هفته بعد از اظهارنظر احساسی گفت: «ژوره مورینیو بهترین جانشین برای من است.»
«ژوزه» اما کوتاه نیامد. وقتی هنوز مربی رئال مادرید بود، گفت: «فرگوسن برای آخرین بار در اولدترافورد مرا به گریه خواهد انداخت. به همین خاطر ترجیح میدهم که این بازی را نگاه نکنم. من و فرگوسن دوستهای خوبی برای هم هستیم. او مرا از تصمیم خود متقاعد کرد، من هم تصمیم خود پس از جدایی از رئال را به او گفتم.»
ژوزه قاعده بازی را بهتر بلد بود. بیش تر از پپ زبان انگلیسی میدانست و بهتر از کارلوس کی روش، خودش را در دل هواداران یونایتد جا کرده بود. ۲۴ ژانویه سال ۲۰۱۶ نشریه «ایندیپندنت» خبر از نامهای محرمانه از سوی مورینیو به مدیران منچستر داد و نوشت: «تمایل شدیدی دارم برای هر موفقیتی کنار شما باشم.»
هرچند که باشگاه، این خبر را تکذیب کرد اما حالا فن خال رفته و مورینیو وارد شده است.
الکس فرگوسن حداقل یکی از گزینههای جانشینی خیالی خود را سرانجام روی نیمکت شیاطین دید.
ثبت نظر