در محله من در جنوب غرب تهران، كوچههایی هستند كه دیگر از ساختمانهای بلند و كوتاه آن شعارهای شبانه به گوش نمیرسد. جوانی در سوپرمارکتی بزرگ در همین محله ساکت شده کار میکند که این روزها هر وقت مرا هنگام خرید و پرداخت جلوی صندوق میبیند، پچپچکنان جملهای را تکرار میکند : «حاج خانم! دیدی که سروصداها خوابید، نگفته بودم دل نبند؟!»
من هم در فرصت اندكی كه برای پرداخت در سوپرماركت دارم، نمیتوانم در رد بدبینی این جوان استدلال بیاورم، فقط میگویم: «بگذار کسادی بازار در فصل بهار بیاید، خواهیم دید.»
غروبها اگر نتوانم سری به دوستم و فرزندان تحصیل كردهاش در «اكباتان» بزنم و بدبینیهایی از این نوع را با دختر كنشگر و كتابخوانش در میان بگذارم، زنگ خانه مرد بلند بالایی را در محلهام به صدا در میآورم.
با این مرد بلند بالا و گربهدوست از چند ماه پیش در بازار میوه محلهام آشنا شدهام كه به گفته خودش، از دوره دوم انتخاب «محمد خاتمی» (حدود سال ٢٠٠٠ میلادی) از آلمان برگشته و با «مریم»، زنی كه قدش نصف او است و دو فرزند از شوهر اعدامی سال ١٣٦٧ برایش مانده، ازدواج كرده است.
خرید روزانه خانه و جگر مرغ برای گربهها كار این مرد بلند بالا است كه برای كمكخرج، كار ترجمه هم انجام میدهد اما حوصله تدریس زبان آلمانی به جوانها را ندارد.
از چند ماه پیش، گاهی او، همسر و فرزند خواندگان جوان و عقلرس شدهاش به قول «فریدون تنكابنی»، برای «چای، گپ و سیاست» پیش من میآیند و گاهی من میهمان چای لاهیجان دیر دم اما خستگی در كن شامگاهی آنها میشوم و از در و پیکر حرف میزنیم و یك جوری كم شدن شعار دادنهای شبانه راس ساعت ٢١ را هم جبران میكنیم.
مریم، همسر دوست آلمانیدانِ من اعتراف میكند كه در تمام بیست و چند سال گذشته، تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری منتهی به انتخاب «ابراهیم رئیسی»، شوهر و همه خویشاوندان و دوستانش را به پای صندوق رای میكشانده است: «خواهرزادهای دارم كه در امریكا داشت دکترای ژنتیک میگرفت. در دوره اول حسن روحانی به ایران آمد و با هم به اتفاق شش دوست او رفتیم تا رای بدهیم. هم او در دوره دوم روحانی در سفری به اروپا، پول تاکسی پنج نفر از دوستان ایرانی مقیم بروكسل را داد تا به اتفاق او باز هم به روحانی رای بدهند.»
میپرسم به این نوع بدبینی یا کلبی مسلکی «cynicism» این جوان پای صندوق سوپرمارکت محله که پیروزمندانه به من سرکوفت میزند دیدی سروصداها خوابید، چه واکنشی داری؟
مرد بلند بالای آلمانیدان میگوید: «در جامعهای بدون بهرهمندی از آزادی تشکل، سندیکا و اتحادیههای مستقل، روز و ساعت اعتراض را فقط جوانان محلات تهران در شبکههای اجتماعی و انعکاس آنها را در تلویزیونهای مستقر در خارج اطلاع میدهند، حالا انتظار داریم جوانهای بیکار و ناراضی هر روز در خیابان باشند و به حدود دهها هزار دستگیر شده اضافه شوند؟»
میپرسم پس با این بسامد هر از گاهی اعتراضات خیابانی، مثل روز سوم اسفند و مرگ «پیروز»، دیگر تا ماهها، حتی سالها فقط عزاداری میكنیم و به هدف سرنگونی نمیرسیم؟
میگوید: «برای جواب به تو، از یک متخصص سیاست بینالملل و یک نویسنده تاریخ اجتماعی که در دو سوی متضاد طیف فکری قرار دارند، نقل میکنم. اول از محمود سریعالقلم، از پایگاه خبری انتخاب که میگوید عربستان و اسرائیل فعالتر از امریکا و اروپا عمل میکنند و حداقل تا دو سال آینده، روش ریموت کنترل (remote Control) امریکا در رابطه با ایران ادامه خواهد داشت.»
مریم طاقت شنیدنش تمام میشود: «چرا تصمیم امریکا و اروپای غربی این قدر مهم است؟»
- خب، قبلا گفتم وقتی آزادی تشکل و سازماندهی نداریم و وقتی افراد مدعی رهبری امکان شمارش تخمینی هواداران و سازماندهی آشكار آنها را در داخل کشور ندارند، نقش تحولات بینالمللی و امریکا و اروپای غربی مهمتر میشود. این هم از عوارض جانبی استبداد مزمن،هزینه بالای مبارزه در داخل کشور و صد البته نداشتن آزادی پس از بیان است.
تذکر میدهم که پس نظر نویسنده تاریخ اجتماعی ایران چه شد؟
- داشت یادم میرفت. نظر این نویسنده که با کتابهای «ایران بین دو انقلاب» و «خمینیزم » در ایران آشنا است، چپگرا است و در مصاحبه کوتاهی با تلویزیونی در لندن میگوید (نقل به مضمون) این وضعیت مخالفان و حکومت فعلا مستقر اگر اسرائیل و امریکا حملهای نکنند، تا چند سال ادامه خواهد یافت و نه مخالفان میتوانند نظام را سرنگون كنند و نه حکومت میتواند مخالفان کاملا ساکت و اوضاع را آرام سازد.
من هم از «حسین طائب»، مشاور فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شاهد و تاییدی برای دراز دامن بودن مبارزه میآورم: «حسین طائب در مراسمی در دانشگاه علم و صنعت گفت جنگ ترکیبی، یک روزه دو روزه نیست بلكه طولانی است . امریکا الان دنبال این است كه مسایل را از اغتشاشات به مسایل امنیتی بیاورد. گام دیگر آنها، ایجاد بیثباتی اقتصادی است.»
بعد اضافه میكنم: «فارغ از این كه رژیم ریشههای بحران موجود را نمیخواهد بپذیرد، معلوم میشود كه به هر كلك و روشهای سركوبی كه بلد است و یا از روسیه یاد میگیرد، خود را برای آینده تجهیز میكند.»
مریم میپرسد: «آن امید به اصلاحات و اصرار به رای دادن از سوی اعضای خانواده من كه چند اعدامی چپ مارکسیست دارد و حتی بخشی از بدنه حاکمیت چه شد؟ این ناامید شدن این روزها از اصلاحطلبان و صندوق رای به چه دلیلی پیش آمده است؟»
من نظر میدهم: «اگر بخواهم صادقانه دلیلتراشی (rationalise) کرده و برای رخدادی علل پیدا کنم، میگویم گروهها و آدمهای مرجع همان هادیهای فکری یا فرهنگسازان كه مفهومسازی یا به قول امروزیها، گفتمانسازی میکنند، در سرخوردگی امروز از رای دادن و ناامیدی از آینده این رژیم موثرند. البته یادمان باشد تورم و کاهش بیسابقه قدرت خرید مردم، آنها را مستعد پذیرش این ناامیدی به آینده این نظام کرده است.»
دوست آلمانیدان من میگوید: «اگر مرا به استفاده از مفاهیم زیربنا و روبنا مارکسیستی متهم نمیكنید، باید به یاد جمع بیاورم كه فقیرتر شدن و كاهش قدرت خرید شهرنشینان در بیش از ۲۰ سال گذشته، روح زمانه یا ذهنیت مردم را تغییر داده و در واقع، افكار عمومی مستعد پذیرش عقاید مخالفان رژیم، از همه طیفهای فكری شده است كه هممسلكان سابق مارکسیست من به شرایط انقلابی تعبیر میكنند.»
پسر خواندهها ساكت هستند اما پسر بزرگتر كه حدود ۴۰ ساله است و هنوز مجرد، طاقت شنیدنش زودتر به سر میرسد و میپرسد: «پس بابا! به نظر شما، عقاید و به طور کلی، بینشها و ایدیولوژیها ما را متناسب با زمینه تجربه زیستی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی كه داریم، شكار میكنند؟»
- تا حد زیادی اولین و آنیترین تاثیر اوضاع اقتصادی و اجتماعی بر روی سبک زندگی «lifestyle» است و در درازمدت، تغییر نگرش «mind set» پیش میآید كه دشوارترین و دیریابتر است. به همین دلیل و دلایل پیچیدهتر، جامعهای به صرف این که چند مبارز كه برای آزادی بیان برای همه و اقلیتها در فردای سرنگونی نظام فعلی سخنرانی میکنند، به آزادیهای ماندگار دست پیدا نمیكند. در شرایط پسا سرنگونی، بیکار دنبال کار و گرسنه دنبال نان میرود و آزادی به مفهوم مدرن فردی و اجتماعی، نهادی برای دفاع ندارد و دوباره فقط پیروزمندان تازهای به قدرت میرسند.
پسرخوانده کوچک، تازه فارغالتحصیل معماری از «دانشگاه شهید بهشتی» (ملی سابق) که دغدغه «به کجا مهاجرت کنم؟» دارد، میپرسد: «پس از امروز تا آن روز چه کنیم؟ اعتراض خیابانی پرجمعیت که فعلا نداریم، شبها هم سر و صداهایی هست اما قابل توجه نیست.»
دوست آلمانیدان پاسخ میدهد: «سازماندهی جمعهای کوچک و بزرگ کتابخوانی در هر زمینهای که علاقه داریم و بحث درباره مسایل روز به موازات تشکیل گروهها در شبکههای اجتماعی. اگر میتوانیم، به عضویت احزاب در آییم. مخفی و آشکار حرف دل خود را آزادانه بزنیم و اگر تشخیص دادیم حزب و دین جدیدمان هم آن نیست که میخواستیم، تغییر دین و كیش و موضع بدهیم و انشعاب بزنیم. باید در راه سنگلاخ پیش رو، خودمان را در انجمنها، تشکیلات و گروههای مختلف ساماندهی و تعریف کنیم. جامعه تودهوار فقط پیروزمندان خود را به اسم رهبران عوض میکند اما به سمت دموکراتیزه شدن نمیروند.»
میپرسم: «برای سنجش مدعیان رهبری در داخل و خارج چه محکی را بهکار گیریم؟»
دوست بلند بالا خطاب به دو فرزند خواندهاش میگوید: «از هر مدعی رهبری بخواهید كه مواضع گذشته خود را با معیاریهای امروزش نقد كند، مثال بزنم؛ مثلا امروزه پادشاهیخواهان و چپها با اعدام مخالفند. باید پرسید آیا اعدامهای مخالفان پیش و بعد از انقلاب، بهویژه در روزها و ماههای اول پس از انقلاب ۱۳٥٧ را هم اشتباه میدانند؟ در خصوص شكنجه و زندان به خاطر داشتن فلان كتاب را هم پادشاهیخواهان و درباره حمایت از گروگانگیران در سفارت امریکا نیز گروههای چپ و مجاهد و دیگرانی که تورهای زیارتی به سفارت امریکا برای تشویق خط امامیها راه میانداختند، باید جواب بدهند. مسایل امروز را در پلتفرمهایی که سرکردگان و مدعیان رهبری حضور دارند، پیش بکشید تا پاسخ دهند و باز پاسخها را با پرسشهای جدید نسل خود به چالش بکشید.»
مریم هم جملههایی خطاب به پسران خود میگوید: «البته اگر آزادی بیان، اندیشه و پس از بیان و تشکیل احزاب و اتحادیههای مستقل برایتان مهم نیست، هر حکومت غربگرا با هر اسم و شکلی پس از سرنگونی روی کار بیاید، شماها را راضی خواهد کرد اما به قول فرج سرکوهی، از دمکراسی ماندگار یا سوسیال دموکراسی و هواخواهان توسعه همه جانبه خبری نخواهد بود و هر چند دهه باز یک گروه میزند زیر میز و اسم آن را انقلاب فلان میگذارد؛ مثل خیلی از کشورهای جهان.»
قبل از این كه این چای، گپ و سیاست تمام شود و به خانه برگردم، به دوست بلند بالای آلمانیدان میگویم: «بقال جوانی در محله هست كه در چند ماه گذشته با موتور به تظاهرات كوچك اما چابك میرفت و در سال ١٣٨٨ هم برای چند روز بازداشت شده بود. او دیروز به من گفت حاج خانم! دلار كه رفت بالای ۵۵ هزار تومان، دیگر سقوط نظام حتمی است و دیگر هم تظاهرات لازم نیست و خود به خود نظام میافتد! نظرت چیست؟»
پاسخ میدهد: «اگر شبكه مساجد و سر گروههای جمعآوری خمس برای آقای خمینی نبودند، سازماندهی ممكن نبود. هیچ كشوری با فقیرتر شدن، بدون وجود سازماندهی برای سرنگونی نظام حاكم تواناتر نمیشود. دلار ۱۰۰ تومان هم بشود، به صرف بیارزشتر شدن ریال، سقوط نظام حتمی نیست. از امروز تا آن روز سرنگونی، ۷۰در صد از كل جمعیت زیر ۵۰ سال ایران وقت دارند با هم در گروهها و احزاب زیرزمینی و روزمینی و جرگههایی از دوستان و خویشاوندان به اجماع بر سر اولویتهایی که میخواهند، برسند و نظر خود را به نویسندگان قانون اساسی جدید و نمایندگان مجلس موسسان بفرستند و پرسشهای دقیق از مدعیان رهبری بپرسند.»
راه سنگلاخ است و بدون آن که ما مردم هر آنچه فکر میکنیم را ابراز نکنیم و دیدگاهمان در برخورد با هم به حد کافی سابیده نشود، سرنگونی نظام فعلی ما را به جامعهای دمکراتیک نخواهد رساند. یادمان نرود که دولت -ملتهای اروپای غربی که بسیاری از مخالفان نظام ظاهرا مسقر فعلی در آنها زندگی، کار و تحصیل میکنند، در پی قرنها مبارزه به اینجا رسیدهاند. تازه این جوامع اروپای غربی و امریکای شمالی همین امروز هم دستخوش تغییرند.
یادمان باشد ما تربیت یافته جامعهای هستیم که تغییر را «بدعت» و بدعت را «حرام» میدانسته است؛ نه فقط در این چهل و چند سال بلکه از قدیمالایام.
همیشه عادت بوده و هست یا حاكمان وضع موجود را حفظ كنند و یا مردم میخواهند با نگاه دریغناك (نوستالژیک) به گذشته با شكوه رمانتیزه (romanticized) شده آن، گذشته را برگردانند و آینده را شبیه گذشته بسازند.
متن فیلمنامه «طومار شیخ شرزین»، اثر «بهرام بیضایی» را پیشنهاد میکنم که در گدههای دوستانه و خانوادگی بخوانید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر