وبنوشتههایی برای مریم میرزاخانی
چهارشنبه 22 مرداد، مریم میرزاخانی، استاد ریاضیات دانشگاه استنفورد، مدالی را برد که برای اولین بار به یک ریاضیدان زن، و به یک ایرانی تعلق میگرفت. چنین موفقیتی برای زنی ایرانی در این سطح علمی، موجی بلند از شادی و شور در فضای مجازی فارسی زبان به راه انداخت. اما واکنشها فقط به گفتن تبریک و لذتبردن از چنین افتخاری ختم نشد. موفقیتهایی که در خارج از ایران به دست میآید دردهایی را در داخل ایران زنده میکند: دردهایی از نخبهکشی و فرار مغزها تا تبعیضهای ناروا بر زنان ایرانی. با این همه مشکلات برای ایرانی و زن ایرانی، میرزاخانی «بالا و بلند پرواز کرده است».
* * *
سحر سلطانی با یادآوری سانحه اتوبوس اهواز به نخبهکشی در ایران اشاره میکند: به دوستانم تو وایبر میگم حاضرید چی بدید در عوض حال پدر و مادر مریم میرزاخانی رو موقع تحسین واعطای جایزه داورها داشته باشید. به شوخی برگزار شد بحث و تمام. نگفتم حاضرم همه زندگیمو بدم اما امروز و امشب حال پدر و مادر علی رضا سایبان را که همکلاسی مریم بود و از کشته شده های اتوبوس لعنتی اهواز بفهمم. الان فقط یک خانه ریاضی تو انزلی به نامشه بدون بودجه و سردر دانشگاه شریف روی قبرش.
ما ایرانی ها چقدر درد داریم ، وقتی اصغر فرهادی اسکار میگیره وقتی مریم میرزاخانی بالاترین جایزه ریاضی رو می گیره باید گوشه دلمون تیر بکشه از دردهای گذشته و لبخندمون محو بشه. هیچی عوض نشده میلیون ها دلار خرج میشه بابت پایدار نگه داشتن یک فسیل بی خاصیت در کما اما هنوز دانشجوهای المپیادی و درخشان مملکت با اتوبوس ها اسقاطی این ور اون ور میشن و آرزو میکنیم کاش از ایران برن.
پریسا، یکی از کاربران گوگلپلاس، نوشته مریم میرزاخانی سند زندهای است علیه این خرافه که فقط مردها در ریاضیات موفقاند: عکسهای مریم میرزاخانی رو نگاه میکنم, خیلی خوشحالم براش, نه بخاطر جایزه ای که گرفته, بلکه خوشحالم برای اینکه از ایران رفته! ... خوشحالم براش که رفت تا هم بتونه درس بخونه و به آرزوهاش برسه, هم بتونه ازدواج کنه و بچه دار شه. چون اگه ایران میموند باید ی وقت زیادی رو صرف جنگیدن با " استروتایپ دختر ریاضی خونده بی احساس دانشگاه شریف" میکرد. باید ثابت میکرد زنانگیش تحت شعاع ریاضی خوندنش, شریفی بودنش قرار نگرفته. اونوقت کی وقت میکرد به کارهای علمیش برسه?!
خوشحالم براش که از ایران رفت تا دیگه مجبور نباشه تن به انواع و اقسام جراحی های زیبایی بده تا بتونه فشارهای اجتماعی که قالب "زن زیبا" به خانمهای ایرانی تحمیل میکنه رو تحمل کنه. خوشحالم که رفته و مجبور نیست لباسهای رنگارنگ بپوشه و آرایشهای عجیب غریب بکنه. خوشحالم که رفته و داره خودش رو بدون هیچ ماسک و نقاب و پیش فرضی زندگی میکنه. براش زندگی شادتری رو آرزو میکنم امیدوارم به همه آرزوهاش برسه.
حمید نورعلیزاده معتقد است که میرزاخانی هرچه دارد از انقلاب دارد: عمیقا باور دارم که مریم میرزاخانی و همه دختران هم عصر او، مرهون رویکرد بعد از انقلاب 57 به زن، هستند. رویکردی که زنان را جدی گرفت و از "نمایش و دیده شدن" به "دیدن و کشف جهان" هدایت کرد. البته شاید خود آنها تفقدی به این رویکرد نداشته باشند.
مریم نصر اصفهانی در مطلبی با عنوان «به افتخار صاحب دوچشم گودافتاده» از تسلای دیدن عکس مریم میرزاخانی نوشته: سالهاست عادت کرده ایم وقتی تصویر زنی در رسانهها درشتنمایی میشود یا زیبا باشد یا قربانی. هنرپیشه ای، مدلی، مانکنی با لباس پر زرق و برق یا مادر یک کشته شده یا خبرنگاری زندانی. تصویر زنها حتی وقتی بر صفحههای نمایش مجلس شورای اسلامی هم درشتنمایی میشوند بر این قاعده استثنا نیستند: «زنان ساپورت پوش». ... اخبار داخلی که روزی نیست که با تصویب قانونی یا مصاحبه مسئولی یا بستن راه ورودی (استادیوم باشد یا دانشگاه یا محیط کار) حضیض کرامت زن ایرانی را به او یادآوری نکند.
«نرو! نپوش! نخوان! بشین! بزا!»
واکنش فراگیری هم اگر شکل بگیرد از همان چشمهای میخروشد که میخواهند مسدودش کنند و نسبت وثیقی با زنانگی دارد. میشود عکسهای آزادیهای یواشکی در دنیای مجازی و مدهای غریب و پوششهای عجیب در دنیای واقعی.
...نوشته ایم و مینویسند و خواهند نوشت و خیال نکنم اثری هم داشته باشد. این چند روز اما حال من یکی که عجیب خوش شده است. از ریاضیات بیشتر از چهار عمل اصلی به یادم نیست که همان را هم با ماشین حساب انجام میدهم اما انتشار جهانی تصاویر درشت زنی با ذهنی زیبا، ظاهری ساده، صاحب دو چشم گود افتاده و تنی نحیف که بزرگترین جایزه ریاضیات جهان را از آن خود کرده و از قضا هم وطن است و از قضا نه دو رگه است و نه آنطرف بزرگ شده و نه... مال امروز و اینجای ماست گرچه بیرون از امروز و اینجای ماست، هوایم را بهاری کرده است.
پوریا ناظمی یادآوری کرده که نباید موفقیت میرزاخانی را فقط به نبوغ او نسبت داد: موفقیت مریم میرزاخانی و دیگر دانشمندان ما، باعث افتخار و خوشحالی ما میشود. اما باید مواظب باشیم تا این موفقیتها را درست توجیه کنیم. مواظب باشیم اعتبار این موفقیتها را تا چه حد و به چه چیزی مرتبط میکنیم. در مسیر پرپیچ و خم موفقیتی که مریم میرزاخانی و دیگران طی کردهاند - و ما تنها نقاط درخشان و قلهها را میبینیم و نه آن مسیر سخت و نفسگیر و دشوار و از خود گذشتگیهایی که منجر به رسیدن به این قله شده است - قبل و بیش از هر چیزی خود این افراد سهم دارند. آنها مسیرشان را انتخاب کردهاند، پشت کار داشتهاند و در روزها و لحظاتی که ما خسته میشدیم، آنها کار سخت خود را دنبال میکردند. ... پشتکار و زحمت آنها را با گفتن یک جمله که آنها نابغهاند و با ما فرق دارند، کمارزش نکنیم.
محمد نوریزاد مشکل نشر عکس بیحجاب میرزاخانی در نشریان ایران را نشانهای میبیند از درد جامعه ما: بانوی خوب، سپاس که دست کشورت را گرفتی و بر چهره ی اندوهبارش لبخند نشاندی و غبار از جمال مبارکش روفتی. در این سالهای انقلاب اسلامی، هر چه بر ایران رفته، جز خسارت و بی آبرویی و خروج نخبگان نبوده عمدتاً. تو اما با خرد و هوش سرشارت خوش درخشیدی برای سرزمینت ایران و البته برای خودت. و ایران، چه به مردان و بانوانی چون تو محتاج است این روزها.
امروز دیدم روزنامه ی شرق تصویری از تو منتشر کرده بود و بی حجابی ات را در سیاهیِ پس زمینه، گم کرده بود از ترس. بله بانوی خوب، این است درد جامعه ی ما. که جماعتی از آیت الله های ما از تماشای بلندای علم تو هیچ حسی در وجودشان نمی جنبد اما موهای ساده و سادگی تو همه ی احساس شان را به تکاپو در می اندازد. نازنین، به تو غرور می ورزیم و قدرت را می دانیم. دست ایران را در هرکجا بگیر که این روزها از درخشش عزیزانی چون تو در پوست نمی گنجد از خوشحالی.
میرزاخانی بهانهای شده برای یادآوری حقوق زنان در تابعیت. مسعود سلطانی مینویسد: خیلیها به مریم میرزاخانی افتخار میکنند و وی را مباهاتی برای ایرانی بودن. اما دخترش ایرانی نیست چون زن تابعیتش را به فرزند منتقل نمیکند. اگر کشور شوهرش هم مثل ایران بود، تابعیت شوهرش را به وی تحمیل میکرد و مریم به اجبار تابعیت ایرانیاش را از دست میداد. و چون ایرانی است ازدواجش با مردی غیرمسلمان جایز نبوده است. عطای همین ایرانی بودن پرهزینه را هم نمیتواند به لقایش ببخشد. قانون به او چنین اجازهای نمیدهد، اما املاکش را حراج میکند که خواسته است تبعهی کشوری دیگر هم باشد.
مریم به ناچار ایرانی است اما فرزندش ایرانی نیست، شوهرش اصلن نباید شوهرش باشد و با این که حق ندارد ایرانی نباشد، حق داشتن خانه در ایران را هم ندارد. مریم فقط حق دارد که مایهی مباهات ایران و ایرانی باشد.
---------------------------------------------------
* احمد شاملو، «شبانه 14»، ابراهیم در آتش
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر