close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
صفحه‌های ویژه

غریق را باید نجات داد؛ داستان لهستانی‌هایی که یهودیان را نجات دادند

۴ آبان ۱۴۰۲
مازیار بهاری و هانا سامرویل
خواندن در ۱۴ دقیقه
سربازان اس اس یهودیان لهستانی را از گتوی ورشو به اردوگاه‌های مرگ می‌برند
سربازان اس اس یهودیان لهستانی را از گتوی ورشو به اردوگاه‌های مرگ می‌برند
زوفیا کوساک-شوتسکا، نویسنده لهستانی، مؤسس کمیته موقت کمک به یهودیان یا ژگوتا
زوفیا کوساک-شوتسکا، نویسنده لهستانی، مؤسس کمیته موقت کمک به یهودیان یا ژگوتا
پلاک گرامی داشت ژگوتا برای نجات یهودیان لهستانی در موزه هولوکاست یاد واشم در اورشلیم، اسراییل
پلاک گرامی داشت ژگوتا برای نجات یهودیان لهستانی در موزه هولوکاست یاد واشم در اورشلیم، اسراییل
نمونه‌ای از اوراق شناسایی جعلی ژگوتا برای یهودیان و فعالان مدافع حقوق یهودیان در دوران اشغال لهستان. ۱۹۴۲. کارت شناسایی Tadeusz Sarnecki با این نام جعلی: Kaziaierz Hutecki از فعالان ژگوتا.
نمونه‌ای از اوراق شناسایی جعلی ژگوتا برای یهودیان و فعالان مدافع حقوق یهودیان در دوران اشغال لهستان. ۱۹۴۲. کارت شناسایی Tadeusz Sarnecki با این نام جعلی: Kaziaierz Hutecki از فعالان ژگوتا.
۱۹۴۲. کارت شناسایی Ewa همسر. این زوج از طرف ژگوتا به یهودیان کمک می‌رساندند و حتی بعضی از آنها را از گتوها به صورت غیر قانونی خارج می‌کردند
۱۹۴۲. کارت شناسایی Ewa همسر. این زوج از طرف ژگوتا به یهودیان کمک می‌رساندند و حتی بعضی از آنها را از گتوها به صورت غیر قانونی خارج می‌کردند

«این سکوت را دیگر نمی‌توان تحمل کرد. دلیلش هر چه باشد، شوم است. هیچ‌‌کس نباید در برابر جنایت بی‌تفاوت باشد. هرکس که در برابر قتل سکوت کند، هم‌دست قاتل می‌شود. هرکس که قتل را محکوم نکند، به قتل رضایت داده‌ است. به این دلیل است که ما کاتولیک‌ها و لهستانی‌ها صدای اعتراضِ خود را بلند کرده‌ایم.»   

این جمله‌های پرشور را «زوفیا کوساک-شوتسکا»، نویسنده محافظه‌کار لهستانی که از فعالان سازمانِ کاتولیک و ضدفاشیستِ «جبهه مبارزه برای تولد مجدد لهستان» بود، در ماه آگوست سال ۱۹۴۲ نوشته است. 

او این اعلامیه را تحت عنوان «اعتراض کن!»، در واکنش به تبعید و کشتار یهودیانِ گتوی ورشو نوشت که از ماه جولای همان سال و در ابعادی گسترده آغاز شده بود. 

کوساک-شوتسکا در این متن از مسوولیت لهستانی‌های کاتولیک می‌گوید و از آن‌ها می‌خواهد تا به جنایات آلمانِ نازی علیه یهودیانِ لهستان اعتراض کنند. با این حال، نگاه او در مورد آن‌چه ممکن و عملی است، سنجیده است: «ما به هیچ‌وجه نمی‌توانیم جلوی جنایاتِ آلمان‌ها را بگیریم؛ نه کمکی از دست‌مان برمی‌آید و نه می‌توانیم کسی را نجات دهیم.»

شاید به باور بسیاری، فردی مثل کوساک-شوتسکا که پیش از جنگ رمان‌ها و مقالاتِ ملی‌گرایانه و اغلب یهودستیزانه‌ای نوشته بود، نمی‌توانست نامزد مناسبی برای رهبریِ جریانی اعتراضی علیه نازی‌ها و دفاع از یهودیان لهستانی باشد. نظراتِ یهود‌ستیزانه او حتی در اعلامیه «اعتراض کن!» هم به‌ وضوح به چشم می‌خورند؛ مثلاً آن‌جا که می‌گوید: «احساساتِ ما نسبت به یهودیان تغییر نکرده است. ما هم‌چنان آن‌ها را دشمنِ سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکِ لهستان می‌دانیم. علاوه بر این، می‌دانیم که آن‌ها حتی بیش از آلمانی‌ها، از ما متنفرند و ما را مسوول بدبختی‌های خود می‌دانند.» 

با این حال، کوساک-شوتسکا با اتکا به آن‌چه «وجدان مسیحی» می‌نامد، در سپتامبر ۱۹۴۲، «کمیته موقت کمک به یهودیان» را ایجاد کرد. این کمیته در کمتر از یک سال، به «شورای کمک به یهودیان» یا «ژِگوتا» تغییر نام داد. 

شورای کمک به یهودیان که نام رمزش ژِگوتا بود، در چهارم دسامبر ۱۹۴۲ تاسیس شد. ژگوتا مثل کمیته موقت کمک به یهودیان، به‌ طور رسمی بخشی از دولت لهستان در تبعید بود و از سوی سازمان‌های یهودی که خارج از مناطق اشغالی لهستان فعالیت می‌کردند، حمایت می‌شد. شبکه ژگوتا در تمام آن سال‌ها کوشید تا جانِ یهودیانی را که تحت سلطه آلمان نازی زندگی می‌کردند، نجات دهد. 

فعالیت‌های مخفی شبکه ژگوتا زمانی آغاز شد که تقریباً سه سال از شروع جنگ جهانی دوم گذشته بود. 

 

اشغالِ لهستان در دوران نازی‌ها

حمله آلمان به لهستان در اول سپتامبر ۱۹۳۹ و نابودی ارتش این کشور در ظرف چند هفته، آغازگر جنگ جهانی دوم بود. هفدهم سپتامبر، اتحاد جماهیر شوروی بر اساس پروتکل‌های محرمانه‌ «پیمانِ عدم تجاوز» یا «پیمانِ مولوتف–ریبنتروپ» که بین شوروی و آلمان وضع شده بود، به مناطق شرقی لهستان حمله کرد. در پایان ماه، آلمان و شوروی لهستان را در امتداد رودِ «بوگ» به دو قسمت تقسیم و کاملاً اشغال کردند. 

اشغال لهستان توسط آلمان به غایت خشن و وحشیانه بود. نیروهای اشغال‌گر لهستانی‌های یهودی و غیریهودی را به‌ طرز بسیار خشنی سرکوب کردند. براساس ایدئولوژی نژادپرستانه‌ نازی‌ها، لهستانی‌ها و دیگر اقوام اسلاو، چه از منظر فرهنگی و چه از منظر نژادی، پست و بی‌ارزش بودند. 

بازتابِ وحشیانه این باورها را می‌توان به‌خوبی در ماه‌های اول اشغال کشور دید. نازی‌ها بر نابودی فرهنگ و هویت لهستانی متمرکز شدند. طرح «آلمانی‌سازی» برخی از ساکنان لهستان و تبعید دیگران نیز در همین راستا به اجرا گذاشته شد. 

هم‌چنین می‌توان به سیاست «لبنسراوم» یا «فضای زندگی» اشاره کرد که با هدف ایجاد شهرک‌هایی در مناطق اشغالی طراحی شده بود. علاوه بر این، نیروهای «اس‌اس» و پلیس در همان ۹ ماه اولِ اشغالِ کشور، ده‌ها هزار غیرنظامی لهستانی را به این بهانه که ممکن بود مقاومت علیه نازی‌ها را سر و سامان دهند، قتل‌عام کردند. نخبگانِ تحصیل‌کرده، روشن‌فکران، آموزگاران، روحانیون و سیاست‌مداران از جمله قربانیان این کشتارها بودند. 

نازی‌ها لهستانی‌ها را از منظر نژادی، «پست‌» و از منظر سیاسی، «خطرناک» می‌دانستند اما یهودیان را از همه‌ نژادها پست‌تر و خطرناک‌تر می‌دیدند. یهودیان به باور آن‌ها، یک «تهدید وجودی» بودند که باید کاملاً از بین می‌رفتند. 

بازتاب عملی این امر در لهستان اشغالی را می‌توان در برخورد متفاوت نازی‌ها با یهودیان لهستانی در مقایسه با همسایگان مسیحی‌شان دید. در دهه ۱۹۳۰، لهستان محل زندگی بزرگ‌ترین و متنوع‌ترین جوامع یهودی در جهان بود. در آستانه جنگ جهانی دوم، حدود سه میلیون و ۵۰۰ هزار تن از شهروند لهستانی (حدود هشت تا ۱۰ درصد کلِ جمعیتِ کشور) یهودی بودند.

نیروهای اشغال‌گر آلمان از همان روز اولِ اشغال، سیاست‌های بی‌رحمانه، یهودستیزانه و تدابیر خشن و تبعیض‌گرایانه‌ای را علیه یهودیان لهستانی به اجرا گذشتند. سرکوب یهودیان با ایجاد گتوها (مناطقی از شهر که یهودیان به اجبار و تحت شرایطی هولناک در آن‌جا منزوی شده و زندگی می‌کردند) شدت گرفت. در دورانِ اشغال، آلمان‌ها صدها گتو در شهرها و شهرستان‌های اشغالی ایجاد کردند. آن‌ها در درون این گتوها، میلیون‌ها مرد، زن و کودک یهودی را به کار اجباری وا داشتند، گرسنگی‌ دادند و تحت خشونت قرار دادند. بزرگ‌ترین گتوی یهودیان در لهستانِ اشغالی، در ورشو، پایتخت این کشور قرار داشت. 

گتوی ورشو در پاییز ۱۹۴۰ تاسیس شد. در مجموع بیش از ۴۰۰ هزار یهودی در این گتو که با دیوار از بقیه شهر جدا شده بود، زندانی بودند. 

در سال ۱۹۴۱، نازی‌ها تصمیم گرفتند «راه‌حل نهایی مساله یهود» که نقشه نابودی کل یهودیان اروپا را ترسیم می‌کرد، به اجرا بگذارند. آن‌ها یهودیان را از گتوها به اردوگاه‌های مرگ که به همین منظور ساخته بودند، منتقل کردند؛ قتل‌گاه‌هایی مانند «خِلمنو»، «بِلزک»، «سوبیبور»، «تربلینکا» و «آشویتس-بیرکِناو».

در سراسر اروپا، مقامات اشغال‌گر آلمان کوشیدند تا از باورهای یهودستیزانه‌ای که دهه‌ها در جوامع اروپایی ریشه دوانده بودند، سوء استفاده کنند. پروپاگاندای نازی‌ها در لهستان بر این نکته تاکید می‌کرد که یهودیان دشمنِ مشترک و باعث و بانی مسایل و مشکلاتِ لهستان ‌هستند. آلمان‌ها هم‌چنین مخفی کردن یهودیان را جرم و حکمِ خاطیان را اعدام اعلام می‌کردند. با این حال، لهستانی‌هایی بودند که این خطر بزرگ را به جان خریده و یهودیان را نجات دادند. عده‌ای هم البته با نازی‌ها همکاری و در «شکار یهودیان» نقش ایفا می‌کردند. اما بیشتر آن‌ها نسبت به آن‌چه بر یهودیان می‌گذشت، بی‌تفاوت بودند. 

در واقع، الگوی رفتاری غیریهودیانِ لهستانی، مشابه ساکنانِ دیگر کشورهای اروپایی که تحت سلطه آلمان نازی بودند، بر پایه‌ یهودستیزی، فرصت‌طلبی و طمع و هم‌چنین ناشی از فشارهای اجتماعی و قومی و نیز تمکین و ترس از حاکمان و مقامات تعیین می‌شد. 

 

ژگوتا؛ کمک‌های سری در شرایط فوق‌العاده

در این اوضاع خوفناک بود که ژگوتا عملیات فوق‌العاده جسورانه نجات یهودیان را در ابعادی بسیار وسیع سازمان‌دهی کرد. 

ژگوتا سازمانی مخفی بود و به همین دلیل هم مشخص نیست دقیقاً چند تن، یهودی یا غیریهودی با این شبکه همکاری می‌کردند. با این حال، بنیاد «یَد وشِم» اعلام کرده است که فعالیت‌های ژگوتا یکی از درخشان‌ترین برگ‌های تاریخ کمک به یهودیان را رقم زده است: «آن‌ها با وجود این که سایه مرگ لحظه‌ای رهای‌شان نمی‌کرد، فداکارانه و تحت هرگونه شرایطی به فعالیت خود ادامه دادند.»

در دوران اشغالِ لهستان، هر کسی که به یهودیان کمک می‌کرد یا آن‌ها را پناه می‌داد، حکم مرگ خود را به‌ دست خود امضا کرده بود. 

«اِوا وامپوزک»، مورخ «موزه یادبود هولوکاست» در امریکا به «ایران‌وایر» می‌گوید: «فعالیت در جریان مقاومت کار خطرناکی بود.  آن‌ها و به طور بالقوه، خانواده‌های‌شان بهای بسیار بسیار سنگینی برای این کار پرداختند.»  

فعالیت‌های زیرزمینی ژگوتا ابعاد و اشکال مختلفی داشتند. ژگوتا فعالیت‌های خود را در ورشو و با اتکا به ۱۲ سازمان یهودی و غیریهودی که یا پیش از جنگ یا در دوران جنگ شکل‌ گرفته بودند، آغاز کرد. حزب سوسیالیستِ «فدراسیون عمومی کارگران یهودی» و اصنافی چون «اتحادیه پزشکان» و اعضای سازمان زیرزمینی «ارتش میهنی» و هم‌چنین مردم عادی که داوطلبانه به این جریان یاری رساندند، از جمله گروه‌هایی بودند که با ژگوتا همکاری می‌کردند. ده‌ها تن از اقشار مختلف، از جمله سندسازان ماهر، عکاسان و کارمندان ادارات در تولید و چاپ مدارک جعلی با هدف نجات جان یهودیان مشارکت داشتند. آن‌ها اسنادی جعلی مثل کارت‌‌‌ شناسایی، گذرنامه‌، گواهی غسل تعمید، قباله ازدواج و حتی مجوزهای کاری شهرداری‌ را با کیفیت بالا که کاملاً قانع‌ کننده و شبیه به اصل بودند، بین یهودیان توزیع می‌کردند تا آن‌ها بتوانند در محلاتِ به‌اصطلاح «آریایی»، در بیرون از گتوی ورشو رفت‌وآمد کنند و از گزندِ نازی‌ها در امان بمانند. 

تنها یهودیان نبودند که برای فرار از گتوی ورشو به مدارک جعلی احتیاج داشتند، فعالانِ ژگوتا نیز می‌بایست برای حفظ امنیت خود و خانواده‌های‌شان از هویت‌های ساختگی استفاده کنند؛ برای نمونه، «تادِئوش جی. سارنسکی» تحت نام «کاژیمرش هوتسکی» و همسرش «اِوا» که یهودی بود و در خفا زندگی می‌کرد، با نام «رِجینا سبولسکا» فعالیت می‌کردند. آن‌ها از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ به‌ عنوان پیام‌رسان برای ژگوتا کار کردند. این زوج مخفیفانه پول، مواد غذایی، دارو و مدارک و نامه‌ها را به دست یهودیانی می‌رساندند که در اردوگاه‌های کار اجباری «پیوترکوف تربونالسکی»، «رادوم» و «ستاراخوویتسه» زندانی بودند. هم‌چنین بارها به این زندانیان کمک کردند تا از این اردوگاه‌ها فرار کنند. 

یکی دیگر از فعالانِ سازمان ژِگوتا، «تادِئوش بیلویچ» نام داشت که عضو حزب سوسیالیست لهستان بود و در شاخه کراکوف ژگوتا فعالیت می‌کرد. او موفق شد سه گروه از پناه‌جویان یهودی را از مرز لهستانِ تحتِ اشغال آلمان عبور داده و به اسلاوکی بفرستد. 

بعضی از اعضای ژگوتا، تعدادی از یهودیان فراری را در خانه‌های خود پنهان کردند؛ مثلاً «یولیان گروبِلی» که رهبری ژگوتا را برعهده داشت و همسرش «هالینا»، خانه‌ خود در نزدیکی شهر «مینگسک مازوویتسکی» را به محل امنی برای فعالان یهودی تبدیل کرده بودند و آن‌ها را در آن‌جا مخفی می‌کردند. آن‌ها هم‌چنین چندین بار به داخل گتوی ورشو رفته و تعدادی از کودکان یهودی را که فرزندان خود معرفی می‌کردند، از گتو بیرون آورده و نجات‌شان دادند. 

برخی خانواده‌ها در تمام دوران جنگ سرپرستی از یهودیان فراری را برعهده گرفتند. عده‌ای دیگر نیز آدرس خانه خود را در اختیار نیروهای مقاومت می‌گذاشتند تا یهودیان فراری بتوانند مدتی در آن‌جا پنهان شوند. راهبه‌های کاتولیک، از فرقه‌های مختلف، از جمله «اورسولین‌»، برای نجات کودکان یهودی با ژگوتا همکاری کردند. راهبه‌هایی که در عملیاتِ نجات فعال بودند، اغلب با استفاده از مدارک جعلی که ژگوتا برای این کودکان فراهم کرده بود، آن‌ها را در میان کودکان یتیم غیریهودی که سرپرستی‌‌شان را برعهده داشتند، پنهان می‌کردند. 

پروفسور «استانیس‌آو کیلبزنسکی»، لهستانی غیریهودی که در آوریل ۱۹۴۰ به اردوگاه کار اجباری «داخائو» فرستاده و سپس با پرداخت رشوه آزاد شده بود، به سازمان ژگوتا اجازه داد تا از آپارتمانش در خیابان «ساسکا» ورشو به‌ عنوان مکانی امن برای یهودیانی استفاده کند که از گتوی ورشو فرار کرده بودند. 

اعضای سازمان ژگوتا همواره با ترس از این که نیروهای آلمانی هویت‌شان را کشف یا همسایه‌ها آن‌ها را به پلیس معرفی کنند، فعالیت می‌کردند. 

اوا وامپوزک می‌گوید: «در مجموع، تهیه مدارک و تامین سرپناه کار سختی بود که در بسیاری از مواقع به دلیل بی‌توجهی یا عدم آگاهی از این که فعالان تحت نظر بودند، شکست می‌خورد.» 

 

سرگذشت ایرِنا سِندلر

یکی از فعالان ژگوتا که در عملیات نجات کودکان از گتو نقش داشت و تقریباً نزدیک بود جان خود را در این راه از دست بدهد، «ایرِنا سِندلر» نام داشت. 

سِندلر دختر یک سوسیالیست بود که در محیطی متنوع بزرگ شده بود. او در مدرسه و در کار، دوستان یهودی و غیریهودیِ زیادی داشت و وقتی که در سپتامبر ۱۹۳۹ آلمان نازی به لهستان حمله کرد، به عنوان  مددکار اجتماعی در بخشِ خدمات رفاهی شهرداری ورشو کار می‌کرد.

با شروع جنگ، سندلر و تعدادی از همکاران غیر یهودی‌ او تصمیم گرفتند به دوستان و همکاران یهودی خود کمک کنند. این موضوع در اکتبر ۱۹۴۰، زمانی که اشغال‌گران آلمانی یهودیان را مجبور کردند تا به گتوی ورشو منقل شوند، اهمیت بیشتری پیدا کرد. 

شرایط در گتو به‌ سرعت وخیم و وخیم‌تر می‌شد و مقامات به عمد از تهیه مواد غذایی و خدمات اولیه به یهودیان سرباز می‌زدند. بیماری‌هایی مهلک گتو را در برگرفته بودند. یکی از شگردهایی که سندلر برای کمک به همکاران یهودی‌ خود و سایر ساکنان گتو به‌ کار می‌برد، استفاده از مجوز ویژه شهرداری ورشو برای کنترل بیماری‌های همه‌گیر بود. او و همکارانش با این مجوز و به بهانه انجام بازرسی‌های بهداشتی و جلوگیری از شیوع بیماری‌های واگیردار، موفق شدند به گتو رفت‌وآمد کرده و در حین کمک‌رسانی و همکاری با سازمان‌های رفاهیِ یهودیِ مستقر در گتو، راه‌هایی را نیز برای انتقال کودکانِ یهودی به خارج از گتو و مخفی کردن آن‌ها طراحی کنند.  

وامپوزک می‌گوید: «آلمانی‌ها اساساً از ابتلا به تیفوس و سایر بیماری‌هایی که در اثر ازدحامِ بیش از حد جمعیت در گتو شیوع یافته بودند، وحشت داشتند. سندلر با استفاده از این مجوز موفق شد در طول جنگ به داخل گتو برود و غذا، دارو، لباس و پول‌‌هایی را که از طریق اداره رفاه اجتماعی شهرداری دریافت می‌کرد، بین ساکنان گتو توزیع کند. او به لطف این مجوز موفق شد از افراد زیادی درخواست کمک و همکاری کند.»

این مجوز هم‌چنین به او کمک کرد تا شبکه هم‌دستان خود را گسترش دهد؛ برای نمونه، با این مجوز می‌توانست با رانندگان آمبولانس ارتباط برقرار کند: «می‌گویند که او بارها موفق شده بود کودکانی را با آمبولانس به این بهانه که به یک بیماری واگیردار مبتلا هستند، از گتو فراری دهد.»

اما ایِرنا و شبکه کوچکش در سال ۱۹۴۲ با بحرانی مالی مواجه شدند. این در حالی بود که شرایط در گتوی ورشو برای یهودیان زندانی روز به روز ناامیدکننده‌تر می‌شد. در آن زمان بود که سندلر و همراهانش کاملاً به‌ طور اتفاقی با فعالان ژگوتا آشنا شدند و به جمع آن‌ها پیوستند.

سندلر که نام مخفی‌ او «یولانتا» بود، توانست به عملیاتِ نجات کودکان از آن زندان ادامه دهد. اما روز به‌ روز رفت‌وآمد به داخل گتو سخت‌تر می‌شد و تیم نجات چاره‌ای جز این نداشت که بیش از پیش از شبکه‌ فاضلاب شهری برای انتقال کودکان بزرگ‌تر به مناطق آریایی ورشو استفاده کند. در این میان، انتقال کودکان کم سن و سال‌تر به مراتب پیچیده‌تر و پیامدش هم این بود که تیم نجات می‌بایست خطرات بزرگ‌تری را به جان بخرد و شگردهای خلاقانه‌تری را به‌کار بگیرد؛ مثلاً مجبور شدند کودکان را با داروهای آرام‌کننده بخوابانند و سپس آن‌ها را در جعبه یا در چمدان بگذارند و با کامیون و ماشین از گتو خارج کنند. 

سندلر بعدها تعریف کرد که چه‌گونه مجبور بوده است مادران را قانع کند تا فرزندان‌شان را به او بسپارند و طبیعتاً بسیاری حاضر به این کار نبوده‌اند.

در اوایل سال ۱۹۴۳، سندلر به سمت مدیریت بخش رفاه کودکانِ سازمان ژِگوتا منصوب شد. او با حمایت ده‌ها زن دیگر در شبکه‌اش، تا پایان جنگ کوشید از طریق روابطی که با یتیم‌خانه‌های ورشو و شهرهای خوتوموو و تورکوویتسه داشت، کودکان را پنهان کند و پناه دهد. این عملیات گسترده‌ای بود که شامل تهیه مدارک جعلی برای کودکان و هم‌چنین آموزش به آن‌ها می‌شد که می‌بایست با گذشته و تاریخ خانواده‌ جدید‌شان آشنا می‌شدند و در بسیاری از موارد، آداب و رسوم و مناسک کاتولیک‌ها را می‌آموختند تا اگر روزی مقامات آلمانی از آن‌ها «امتحان» می‌گرفتند، یهودی بودن‌شان فاش نشود. 

سندلر هویت، خانواده و آدرس جدید تمام کودکانی را که در سرتاسر لهستان پنهان شده بودند، روی نوارهای کوچک کاغذی که رمزگذاری شده بودند، یادداشت می‌کرد.

در شب ۱۹ تا ۲۰ اکتبر ۱۹۴۳، مقامات آلمانی سندلر را بازداشت کردند اما او قبل از این که به‌ دست گشتاپو بیفتد، موفق شد تمام اسناد و یادداشت‌های مخفی خود را به یکی از دوستانش، «یانینا گرابوسکا» که آن شب در خانه ایِرنا بود، بدهد و او نیز آن‌ها را پنهان کرد.

یانینا لحظاتی قبل از آن‌ که نازی‌ها درِ آپارتمان را بشکنند، این مدارک را در لای لباس‌های خود پنهان کرده بود. سندلر را به مقر خوفناکِ گشتاپو در خیابان «شوها» در ورشو بردند و در آن‌جا شکنجه کردند. چند ماهی را در زندان «پاویاک» به‌ سر برد و مرتب در مقر گشتاپو مورد بازجویی قرار گرفت. او را کتک زدند و استخوان‌های پایش را شکستند اما سندلر حتی تحت این شکنجه‌های وحشیانه نیز حاضر نشد نام کودکان را فاش کند و محل زندگی آن‌ها یا نحوه ثبت اسناد و مدارک‌شان را در اختیار مقامات بگذارد. او نام هم‌دستان خود را نیز فاش نکرد. 

در اواخر ژانویه ۱۹۴۴، سندلر را برای آخرین بار به خیابان شوها بردند تا اعدامش کنند اما در آخرین لحظه، اعضای ژگوتا موفق شدند یک افسر جوان آلمانی را با رشوه بخرند و جان او را نجات دهند. سندلر پس از فرار از دست گشتاپو مخفی شد،اما تا پایان جنگ به مبارزه مخفیانه علیه نازی‌ها ادامه داد.

 

ژگوتا بعد از جنگ جهانی دوم

در همان سال‌های نخستِ پس از جنگ، اعضای ژگوتا نه تنها به دلیل فعالیت‌های‌شان مورد احترام قرار نگرفتند بلکه رژیم کمونیستی که در آن دوران قدرت را در لهستان به‌ دست گرفته بود، آن‌ها و «ارتش میهنی» و سایر سازمان‌های جریان مقاومت را که یا کمونیست نبودند یا با کمونیست‌ها مخالف بودند، به «همکاری با فاشیسم» متهم کرد. برخی از اعضای ژگوتا مثل «ولادیسلاو بارتوشفسکی» دستگیر و زندانی شدند. دیگران، از جمله زوفیا کوساک-شوتسکا مجبور به مهاجرت شدند. 

وامپوزک می‌گوید: «داستان [ژِگوتا] را هیچ‌کس تعرف نکرد. از منظر سیاسی و به باور کمونیست‌های پس از جنگ، داستانی قابل قبول  نبود.»

در واقع، در دهه ۱۹۶۰ بود که ماجرای ژگوتا دوباره مطرح شد. در سال ۱۹۶۵، بنیاد «یَد وشِم» سِندلر را شایسته عنوان افتخاری «درستکار در میان ملل» دانست و سپس در ظرف چند سال، این عنوان به سایر اعضای ژگوتا نیز اهدا شد. 

ایرنا سندلر در ۹۸ سالگی چشم از جهان فروبست.

در  مواردی، از زندگی ایرنا سندلر اسطوره‌ ساخته‌اند؛ امری که او را نیز بسیار دلخور می‌کرد. همواره تأکید داشت که رفتار و کردارش «غیرمتعارف» نبوده بلکه کاملاً «عادی» بوده‌اند. او در سال ۲۰۰۷ در گفت‌و‌گویی می‌گوید: «من این طور تربیت شده‌ بودم که غریق را باید نجات داد، فارغ از این که از چه دین یا ملیتی است. اصطلاح قهرمان به شدت مرا آزار می‌دهد. واقعیت خلاف این حرف است. من هم‌چنان از این‌که خیلی کم‌تر از آن چه باید می‌کردم کردم، عذاب وجدان دارم.» 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

اینجا از فقر ازدواج می‌کنند؛ درباره کودکان بی‌شناسنامه در قشم

۴ آبان ۱۴۰۲
ثمانه قدرخان
خواندن در ۷ دقیقه
اینجا از فقر ازدواج می‌کنند؛ درباره کودکان بی‌شناسنامه در قشم