close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

نگذاشتم ژنرال‌های جانی بر پیکرت نماز بخوانند

۸ بهمن ۱۳۹۸
بلاگ میهمان
خواندن در ۳ دقیقه
متن نوشته «حامد اسماعیلیون» است. نویسنده و دندانپزشکی که همسر و دختر ۹ ساله‌‌اش، «ری‌را» مسافر پرواز ناتمام هواپیمای اوکراینی بوده‌اند
متن نوشته «حامد اسماعیلیون» است. نویسنده و دندانپزشکی که همسر و دختر ۹ ساله‌‌اش، «ری‌را» مسافر پرواز ناتمام هواپیمای اوکراینی بوده‌اند

متن زیر نوشته «حامد اسماعیلیون»، نویسنده و دندانپزشکی است که همسر و دختر ۹ ساله‌‌اش، «ری‌را» مسافر پرواز ناتمام هواپیمای اوکراینی بوده‌اند، هواپیمایی که با شلیک موشک پدافند خودی در نزدیکی فرودگاه ساقط شد و همه ۱۷۶ سرنشین آن جان باختند.

حامد اسماعیلیون در این نوشته خبر داده که پیکر همسر و فرزندش را برای برگزاری مراسم تشییع به تورنتوی کانادا منتقل کرده است. در روزهای گذشته خبرهایی مبنی بر مصادره پیکر قربانیان این فاجعه از سوی حکومت منتشر شد و در ویدیوهای منتشرشده از مراسم تشییع قربانیان جو امنیتی و حضور نیروهای حکومتی محسوس بود. حامد اسماعیلیون این یادداشت را در صفحات شخصی‌اش ‌در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته، خطاب به همسرش نوشته است: نمی‌خواستم به پیکر تو و فرزندمان اهانت شود، نگذاشتم ژنرال‌های جانی بر پیکرت نماز بخوانند.

 

«پریسای عزیزم، بیست روز دندان بر جگر فشردم. پریسای عزیزم بیست روز در این تونل سیاهِ وحشتناک خون‌دل خوردم و دم نزدم. پریسای عزیزم بیست روز از درد و اندوه و استرس در آن شوره‌زار، در آن شهر سیمانی، در جمعِ مردمانی دل‌شکسته با لب‌های بسته با مشت‌های گره‌کرده، غرق در ناتوانیِ خویش، فریادم را فروخوردم تا کسی صدایم را نشنود.
پریسای عزیزم، به خاطر تو، به خاطر برگرداندنِ تو و دخترمان ری‌را به تورنتو بیست روز خفقان گرفتم. ساکت ماندم و بر اظهارنظرهای دولتیانِ یاوه‌باف، لاطائلاتِ آدمکش‌ها و ترشحات چرکین دهان‌های بدبو چیزی ننوشتم.

پریسای عزیزم حالا تو اینجایی، پیش خودم. می‌دانستم چه بر سر جنازه‌ها خواهند آورد. تاریخ‌ این چهل‌ویک سالِ منحوس را واو به واو می‌دانم. بساط نماز میت و دوربین و گورستانشان را از بر هستم. می‌دانستم چگونه خانواده‌های بی‌پناه را در منگنه خواهند فشرد. می‌دانستم چگونه صاحب‌عزا خواهند شد و به ریش ما خواهند خندید. دیدیم. همگی در این بیست روز باهم دیدیم. همان‌طور که در گذشته دیده بودیم.

با دوستان خودم و خودت مشورت کردم. من برای تدفینِ شما به ایران آمده بودم اما ورق برگشت. وقتی به ایران آمدم چیزی برای از دست دادن نبود اما وقتی رسیدم بیرون کشیدنِ شما از دهان هیولاها هدف بزرگم شد. همان ساعت انتشار بیانیه‌ی خفت‌بار تصمیممان را گرفتیم که شما به کانادا برگردید و من مجریِ این تصمیم بودم.

پریسا جان! جنگیدم، با چشمان اشک‌بار و قلبی شکسته جنگیدم، آواره‌ی وزارت خارجه‌ی جهنمی‌شان در میدان توپخانه شدم، سرگردان در پزشکی قانونیِ متعفنشان در کهریزک، آن طویله‌ی بی‌دروپیکر به این‌وآن رو انداختم، خودم را حقیر کردم بیچاره کردم تا تو و ری‌را برگردید تا سنگ‌ها را بردارم و به هدفم برسم. پریسا جان! توش و توانی نمانده است تا روایت آن دو هفته‌ی جهنمی را بنویسم. غمِ تو غمِ از دست دادنِ تو چاهِ عمیقِ سیاهی‌ست که ته ندارد و مدام غلیان می‌کند.

اما پریسا جان! نگذاشتم به پیکر پاک تو و دخترمان ری‌را اهانت شود. نگذاشتم عمامه‌به‌سرهای فرصت‌طلب و ژنرال‌های جانی با دک‌وپز قرون‌وسطایی‌شان بر پیکرت نماز بخوانند. نگذاشتم عزاداران حرفه‌ای، سیاه‌پوشان مادرزاد، مطربان گورخانه و مکبرانِ بدصدا دور شما حلقه بزنند. نگذاشتم تو را بر شانه‌هایشان بگیرند در سلفی‌هایشان ظاهر شوی کثافتِ مغزشان مشام تو را بیازارد و وهنِ کارناوالِ حقیرشان تو و ری‌را را از من ناامید کند. نگذاشتم آن پرچم را بر تابوت شما دراز کنند نگذاشتم پلاکاردی بزنند نگذاشتم به حریم شما وارد شوند نگذاشتم در آن گورهای بی‌نام‌ونشان که برایت در نظر گرفته‌اند در قطعه‌ی شهدا تو را و ری‌را را دفن کنند سنگ‌قبر شهید بر مزارت بنشانند و روزی هم در آینده آن سنگ‌قبر را بشکنند.

پریسا جان گفته بودم در ثروت و فقر، در بیماری و سلامت، در بدترین و بهترین روزها در کنارت هستم تا روزی که مرگ ما را از هم جدا کند؛ اما مرگِ تو مرگِ تو و مرگِ فرشته‌ی زیبایمان ری‌را مرا بیشتر از همیشه به تو پیوند داد. مرگ ما را از هم جدا نکرد. قتلِ ناجوانمردانه‌ی تو مرا با تو محکم‌تر از گذشته یکی کرد.

پریسای عزیزتر از جان! تو حالا اینجایی پیش خودم. با عزت و احترام در خانه‌ات در تورنتو تشییع خواهی شد و به کمک دوستانم و دوستانت که خواهر یگانه‌ی آن‌ها بودی مراسمی محترمانه برای تو و ری‌را تدارک می‌بینم. پریسای عزیزم مرا به خاطر بیست روز سکوت ببخش. ببخش ببخش ببخش مرا ببخش. پریسا جان مرا ببخش. چاره‌ای نبود.»

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان‌وایر

نارضایتی از اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل در پتروشیمی‌های ماهشهر

۸ بهمن ۱۳۹۸
خواندن در ۱ دقیقه
نارضایتی از اجرای طرح طبقه‌بندی مشاغل در پتروشیمی‌های ماهشهر