کامران معتمدی-وبلاگ کلمات خالی
اغلب ما ادعا میکنیم که میخواهیم شاد باشیم، زندگی معناداری داشته باشیم، از یکدیگر لذت ببریم، تجربه کنیم و دوستی و عشق را با دیگر انسانها و گونههای دیگر مثل سگها، گربهها، پرندهها و … شریک شویم. قسمت عجیب ماجرا اینجاست که بعضی از انسانها میخواهند ناشاد باشند و به شدت هم در این زمینه موفق میشوند، در حالی که منافع کمی از ناشاد بودن عایدشان میشود و ناشاد بودن هیچ کمکی به پیدا کردن دوست و عشق، کار بهتر، پول بیشتر و یا به مسافرتهای جذاب رفتن نمیکند. پس چرا این کارها را میکنند؟ پس از بررسی نتایج برخی از بهترین مغزها در حرفه روانشناسی به این نتیجه رسیدم که ناشاد بودن یک فرم هنری است و به نظر میرسد که برخی انسانها تلاش خلاقانهی قابل ملاحظهای برای ترویج آن دارند. به عبارت دیگر، زمانی که شرایط زندگی شما پایدار، آرام و کامیاب است – خبری از جنگ داخلی در خیابانها، قطحی، بیماریهای واگیردار و بیپولی نیست – ناشاد کردن خودتان نیاز به تصور، چشمانداز و قوه ابتکار خاصی دارد. حتی میتواند معنایی مشخص به زندگی دهد.
پس اگر برنامهای برای ناشاد بودن خود دارید، بهترین تکنیکهای اثبات شده برای انجام این کار چیست؟ ابتدا اجازه دهید که برخی روشهای مشهور مثل مصرف مواد مخدر، ارتکاب جرم، قماربازی و کتک زدن همسر و همسایه را کنار بگذاریم. ظریفترین استراتژی آنهایی هستند که هیچکس متوجه نمیشود از روی تامل دست به انتخاب آنها زدهاید و از اینرو بسیار اثربخشاند. فقط باید وانمود کنید که مانند هر کس دیگری می خواهید شاد باشید. هنر اصلی آنجاست که شما ناشاد بودن را وارد زندگی خود کنید در حالی که ادعای معصومیت و قربانی بودن دارید و این ایدهآلترین حالتی است که میتوانید ترحم و افسوس دیگران را برانگیزید.
در اینجا من اغلب جنبههای زندگی همچون خانواده، دوستان و شریک عشقی را پوشش میدهم. این حوزهها همپوشانیهایی هم با هم دارند از آنجایی که شما نمیتوانید زندگی خود را نابود کنید بدون اینکه ازدواج و شاید ارتباط با بچهها و دوستان را از بین ببرید. وقتی شما به سمت ناشادی میروید اطرافیانتان را هم ناشاد میکنید تا جایی که انها شما را ترک میکنند و همین مسئله دلیل دیگری برای ناشاد بودن به شما میدهد. پس خیلی مهم است منافعی که در هنگام ناشادی دارید را به یاد داشته باشید.
- وقتی ناشاد هستید مردم برای شما احساس تاسف میکنند. بلکه اغلب احساس میکنند که تیرهروزی و ناشادی شما تقصیر ایشان است و احساس گناه میکنند. خیلی خوبه! و عجب قدرتی است وقتی آدم کاری میکند که دیگران احساس گناه کنند. آنهایی که شما را دوست دارند و آنهایی که به شما وابستگی دارند دائما به این فکر میکنند که مبادا حرفی بزنند و کاری بکنند که شما را ناشادتر کنند.
- وقتی ناشاد هستید، از آنجایی که هیچ امیدی ندارید و انتظار ندارید که اتفاق خوبی بیفتد در نتیجه نه ناامید میشوید و نه از خواب غفلت بیرون میآیید.
- ناشاد بودن احساس ذکاوت و تفکر جهانی را به شما میدهد، مخصوصن اگر به دلیل مسئلهی شخصی نباشد و دلایل شما مربوط به جامعه باشد. شما میتوانید جوری به نظر برسید که در آن دارای دانشی اگزیستانسیال، تراژیک و ژرف هستید که دیگر انسانهای شاد قادر به درک آن نیستند.
مهارتهای ناشاد بودن خود را افزایش دهید:
اجازه دهید تا نگاهی به برخی از اثربخشترین استراتژیهای ناشاد بودن بیاندازیم. این لیست به هیچ وجه جامع نیست با این حال استفاده از چهار پنج تا از این تمرینها باعث اصلاح استعداد شما میشود.
۱. بترسید، از شرایط بد مالی خود خیلی بترسید. در زمانهای سخت اقتصادی بسیاری از انسانها از اینکه کار و پسانداز خود را از دست بدهند در هراسند. هنر از بین بردن زندگی در اینجاست که این ترس را به تمام زمانهایی که شرایط بد اقتصادی هم وجود ندارد بسط دهید. با تمرکز بر این ترس، اولویتی در زندگی خود ایجاد میکنید و هر روز میتوانید ناله کنید که روزی کمرتان خم خواهد شد و از اینکه چقدر همهچیز گران است شکایت کنید خصوصن اگر فرد دیگری چیزی خریده باشد. تلاش کنید تا با دیگران به خاطر کارهای بیاثر و ولخرجیشان دعوا کنید و ادعا کنید که بحران مالی نتیجه رفتار مالی غیرمسئولانه آنهاست.
ترس از بحران اقتصادی مزایای متعددی دارد. اول، باعث میشود که شما تا ابد در کاری که از آن متنفر هستید باقی بمانید. دوم، به خوبی با آزمندی و عقده پول داشتن و خودخواهی اسکروچوار شما متناسب میشود. سوم، نه تنها شما را از دوستان و خانوادهتان جدا میکند بلکه به خوبی استرسی، افسرده و حتی بیمار میشود. خیلی کار خوبیه!
تمرین: روی صندلی راحتی نشسته و چشمان خود را ببندید و برای ۱۵ دقیقه به تمام چیزهایی که میتوانید از دست دهید فکر کنید: کارتان، خانهتان، پساندازتان و دیگر چیزها. سپس به زندگی در خانهای بیسرپناه فکر کنید.
۲. برای ملالتی پایدار تمرین کنید. شروع کنید به ترویج این احساس که همهچیز پیشبینی پذیر است و زندگی هیچ هیجانی ندارد، هیچ امکانی برای ماجراجویی نیست و انسانهای معرکهای مثل شما در زندگی بیهدف و ملالتآوری حبس شدهاند بدون آنکه تقصیری داشته باشند. از اینکه چقدر کسل هستید شکایت کنید. موضوع ملال خود را محور صحبتهای خود با دیگران قرار دهید تا جایی که آنها به خوبی حس کنند که خودشان هم دچار ملالت هستند. قرار عاشقانهای داشته باشید ( این کار اگر ازدواج کردهاید عالی است و حتی در شرایطی که طرف مقابل هم ازدواج کرده باشد بهتر هم میشود)، دائما به مغازهگردی بروید، لباس و خودرو، لوازم ورزشی و خرت وپرت بخرید. (همیشه چند تا کارت اعتباری داشته باشید، مبادا یکی از انها کار نکند). دعواهای بیهوده ای را با همسر، رییس، دوستان و همسایهها داشته باشید، یک بچه دیگر بیاورید، شغلتان را ترک کنید، تمام پسانداز خود را تمام کنید و به جایی بروید که هیچ از آنجا نمیدانید.
مزیت جانبی کسل بودن این است که شما حتمن کسل میشود. دوستان و خانواده از شما دور میشوند. به هیچ جا دعوت نمیشوید؛ هیچ کس دوست ندارد به شما زنگ بزند و کمتر شما را میبینند. در این حالت شما احساس تنهایی کرده و حتی کسلتر شده و احساس بدبختی و ناشادی میکنید.
تمرین: خودتان را مجبور کنید که ساعتهای زیادی در روز به تماشای شوهای تلویزیونی بپردازید و تنها چکیدههای غیرمهیج روزنامهها را بخوانید که روح شما را کسل میکند. از ادبیات و هنر پرهیز کنید و دائما در پی قرارهای عاشقانه باشید.
۳. به خودتان هویت منفی بدهید. اجازه دهید تا مشکلات احساسی شما تمام جنبههای هویتتان را تحت تاثیر قرار دهد. اگر احساس افسردگی میکنید، یک انسان افسرده شوید؛ اگر از یک اضطراب اجتماعی یا ترس رنج میبرید خودتان را در گروه انسانهای فوبیک یا انسانهایی که دارایی اختلالات اضطرابی هستند قرار دهید. بر روی تمام اینها تمرکز کنید. هر روز دربارهاش صحبت کنید و مطمئن شوید که دربارهی آن چیزهایی بخوانید تا بهگونهای بیپایان بتوانید به زبان علمی هم دربارهی آن صحبت کنید. رفتارهایی که لازمهی این حالت است را تمرین کنید، خصوصن زمانی که با فعالیت و روابط معمول شما تداخل پیدا میکند. اگر اینچنین هویتی که برای خود برگزیدهاید بر روی افسردگی و نالیدن خود تمرکز کنید. خودتان را در مکانهای پرآشوبی قرار دهید که موجب حملههای وحشتزا به شما میشود. بسیار مهم است که نشان دهید اصلن از این موقعیتها یا رفتارها لذت نمیبرید اما هیچ کاری هم برای جلوگیری از آن نمیتوانید انجام دهید.
تمرین کنید تا خود را در موقعیت روانشناسانهای قرار دهید که بازگو کنندهی هویت منفیتان باشد. به عنوان مثال، اگر هویت منفی شما فردی افسرده است، شانههای خود را جمع کرده و قوز کنید، به زمین نگاه کنید، بریده و کوتاه نفس بکشید. شرایط بدنی شما برای رسیدن به چنین حالت روحی و شخصیتی بسیار حائز اهمیت است.
تمرین: ۱۰ موقعیتی که باعث اضطراب، افسردگی و پریشانی شما می شود را یادداشت کنید. هر هفته یکی از آنها را انتخاب کرده و تمرین کنید که خود را به مدت ۱۵ دقیقه در آن شرایط تجسم کنید.
۴. دعوا کنید. بهترین راه برای نابود کردن رابطه عاشقانه با شریکتان است. هر از گاهی، بدون پیش بینی، دعوا راه انداخته یا به خاطر مسئلهی بیاهمیتی گریه کنید یا تهمت بیجا بزنید. این عمل شما در بهترین حالت باید حداقل ۱۵ دقیقه طول کشیده و در مکانی عمومی باشد. در خلال این اوقات تلخی از شریک خود توقع داشته باشید که مهربان بوده و با شما احساس همدردی کند، و وقتی بعد از این ماجرا اشارهای کرد اصرار کنید که اصلن چنین کاری انجام ندادهاید و او دچار سوءتفاهم شده است. رفتاری زخمخورده داشته باشید تا شریک شما تلویحن متوجه شود که حالتان مساعد نیست.
کار دیگری که می توانید انجام دهید ان است که بیمقدمه به شریک خود بگویید «لازم است تا با هم صحبت کنیم» و سپس مسلسلوار جملاتی را بیان کنید که نشان میدهید چقدر از رابطهتان نا امید هستید. مطمئن شوید که این حمله را زمانی شروع میکنید که شریکتان تازه از فعالیت خوبی فارغ شده و تا حداقل یک ساعت حملههای خود را ادامه دهید. راه دیگری هم هست که میتوانید در ساعت کاری به او تلفن کرده یا اساماس بفرستید و دیدگاه خود را دربارهی رابطهی ناامیدکنندهتان بیان کنید. دقیقن همینکار را وقتی او با دوستانش بیرون رفته هم تکرار کنید.
تمرین: ۲۰ پیام آزاردهندهای که میتوانید به شریک عشقی خود بفرستید را یادداشت کرده و سعی کنید هر روز جملهای بدان اضافه کنید.
۵. بدغرض باشید. هر زمان که میتوانید بدترین نیت و غرض را دربارهی شریک، دوستان و همکاران خود داشته باشید. هر چیز کوچک و بیاهمیتی را توهین یا تلاشی برای تحقیر خود تلقی کنید. به عنوان مثال، اگر کسی پرسید «فلان فیلم و بهمان فیلم را چقدر دوست دارید؟» بلافاصله باید فکر کنید که او سعی در تحقیر من دارد و فکر میکند که من چیزی از فیلم نفهمیدهام و یا می خواهد به من بگوید که سلیقهام در فیلم بد است. همیشه منتظر بدترین کارها از دیگران باشید. اگر کسی در قرار ناهار با شما دیر کرد در زمانی که منتظر او هستید به تمام بارهایی که او دیر کرده فکر کنید و به خودتان یادآوری کنید که او این کار را عامدانه برای تحقیر شما انجام می دهد. مطمئن شوید که در هنگام ورود او یا خیلی عصبانی باشید یا خیلی غمگین تا تمام بعدازظهر خود را نابود کنید. اگر پرسید که چه شده، هیچ نگویید تا او عذاب بکشد.
تمرین: نام ۵ تن از اقوام یا دوستان خود را یادداشت کرده و جلوی اسم هر کدام از آنها یک کار یا حرفی که آنها به تازگی زده یا انجام دادهاند و ثابت میکند که می خواستهاند به بدبختی و ناشادی شما در زندگی اضافه کنند بنویسید.
۶. هر کاری انجام می دهید تنها به دلایل منافع فردی باشد. بعضی اوقات میخواهید تا به دیگران کمک کنید، در خیریهای حضور یابید یا در فعالیتی اجتماعی حاضر شوید. اصلن این کارها را نکنید مگر اینکه عایدی برای شما داشته باشد، مثل اینکه فرصتی فراهم شود تا به عنوان انسان خوبی دیده شوید یا بتوانید از کسی پول قرض بگیرید. هیچ وقت در دام خالصانه انجام دادن این کارها که انگار می خواهید به کسی کمک کنید نیفتید. یادتان باشد که هدف اصلی شما مراقبت از خودتان است حتی زمانی که از خودتان متنفر هستید.
تمرین: به تمام آن چیزهایی که پیش از این برای دیگران انجام دادهاید و آنها تلافی نکردهاند فکر کنید. به این فکر کنید که چطور همه اطرافیانتان میخواهند چیزی از شما بگیرند. حالا سه مورد از چیزهایی که میتواند جلوهای انساندوستانه به شما دهد اما در عین حال نفع شخصی، اجتماعی یا شغلی برای شما دارد را یادداشت کنید.
۷. نمکنشناس باشید. تحقیقات نشان میدهد آدمهایی که قدردانی خود را نسبت به دیگران ابراز میکنند از آنهایی که اینگونه نیستند شادترند. پس هرگز قدردانی خود را نسبت به کسی ابراز نکنید. شمردن خوبیها کار احمقها است. چه خوبی؟ زندگی سراسر رنج است و بعد هم میمیری. برای چه چیزی میخواهی سپاسگزار باشید؟
دوستان و اقوام خوشنیت دوست دارند تا تلاش شما برای نمکنشناسی را خراب کند. به عنوان مثال، در حالی که شما از پروژهای که به تعویق افتاده یا غذای بدی که با همسرتان خوردهاید در حال شکایت هستید آنها به شما یادآوری میکنند که باید از اینکه شغل و غذایی برای خوردن دارید سپاسگزار باشید. اینگونه تلاشها برای ترغیب قدردانی و بشاش بودن دمدستی و منحرف کننده است. کافی است یادتان باشد که چیزهایی که باید به خاطرش سپاسگزار باشید کامل و بهترین نیستند و همیشه سعی کنید تا نقصانهای کارها و دیگران را همانطور که دوست دارید پیدا کنید.
تمرین: لیستی از تمام چیزهایی که میتوانید برای آنها سپاسگزار باشید تهیه کنید. در کنار هر مورد بنویسید که چرا اینگونه نیستید. زمانی که به آینده فکر میکنید، بدترین سناریو ممکن را تجسم کنید. بسیار مهم است که برای بدترین تراژدی و فجایع همواره آماده باشید. به این احتمالات فکر کنید: حملههای تروریستی، فجایع طبیعی، بیماریهای مهلک، تصادفهای وحشتناک، شکستهای بزرگ، انتخاب نشدن فرزندتان در تیم ورزشی دانشگاه.
۸. همیشه گوش بهزنگ و در شرایط اضطراب باشید. خوشبینی نسبت به آینده تنها ناامیدتان میکند. بنابراین، بهترین کاری که میکنید این است که باور کنید ازدواجتان اشتباه بوده، فرزندانتان دوستتان ندارند، کسبوکارتان شکست میخورد، و هیچ اتفاق خوبی هرگز برایتان نمیافتد.
تمرین: تحقیقاتی درباره فجایع دستساز و طبیعی مانند، زلزله، سیل، نشر زبالههای هستهای، گازگرفتگی سگ هار که میتواند در اطرف شما رخ دهد انجام دهید. روزی یک ساعت به اینها فکر کنید.
۹. والدینتان را سرزنش کنید. والدینتان را به خاطر کمبودها، کوتاهیها و شکستهایی که در مراحل زندگی خوردهاید سرزنش کنید. چرا که والدینتان بودهاند که آن چیزی که امروز هستید را ساختهاند و کاری از دست شما برنمیآید. اگر اتفاق خوبی برای شما افتاد و یا به موفقیتی دست پیدا کردید به حساب آنها نگذارید. شانسی بوده.
دیگران را نیز به خاطر گذشته سرزنش کنید: معلم دوم دبستانتان را چون در کافهتریا سر شما داده زده، پسری که وقتی ۹ ساله بودهاید برای شما قلدری کرده، استاد دانشگاهی که به شما نمره کم داده، اولین دوست پسرتان، حتی استانی که در آن بهدنیا آمدهاید، چیزهای قابل سرزنش بینهایتاند. سرزنش کردن در هنر بدبدخت و ناشاد بودن جزیی اساسی است.
تمرین: به یکی از والدین خود تلفن کنید و بگویید که به خوبی یادتان هست که در فلان روز خاص که بچه بودید آنها چه کار وحشتناکی در قبال شما انجام دادهاند و مطمئن شوید که او به خوبی احساس بد شما را درک کند و اینکه هنوز از آن واقعه رنج میبرید.
۱۰. از خوبیهای زندگی لذت نبرید. لذت بردن از چیزهایی مثل غذا، شراب، موسیقی و زیبایی برای انسانهای بوالهوس و سطحی است. اگر اشتباهن احساس کردید که از چیزی مثل موسیقی یا یک اثر هنری لذت میبرید بالافاصله به خودتان یادآوری کنید که لذتها ناپایدارند و به هیچ وجه نمیتوانند مصیبهای جهان را جبران کنند. همین کار را در قبال طبیعت نیز انجام دهید. اگر اتفاقن متوجه شدید که در حال لذت بردن از منظرهای زیبا یا قدم زدن در کنار دریا هستید، بلافاصله توقف کرده، به خود یادآوری کنید که دنیا پر از فقر، بیماری و خرابی است و زیباییهای طبیعت نیرنگی بیش نیست.
تمرین: هفتهای یک بار، در فعالیت لذتبخشی شرکت کنید و به این فکر کنید که چه کار بیهودهای انجام میدهید. به عبارت دیگر، بر نابودی حس لذت بردن از فعالیتهای لذتبخش تمرکز کنید.
۱۱. نشخوار کنید. زمان زیادی برای فکر کردن به خود صرف کنید. به طور مداوم دربارهی علت رفتارهایتان نگران باشید، نواقص خود را تحلیل کنید و مشکلات خود را نشخوار کنید. این کار کمک میکند دیدگاه بدبینانه نسبت به زندگی در شما پرورش یابد. اجازه ندهید تا توسط احساسات و تجربههای مثبت، ذهنتان منحرف شود. نکته این است که باید مطمئن شوید که حتی ناراحتی و سختیهای کوچک هم بزرگ و بدفرجام هستند.
می توانید مشکلات دیگران و جهان را هم نشخوار کنید و به خودتان مربوطش کنید. فرزندتان مریض است؟ دائم به بار سنگینی که زندگی بر دوش شما گذاشته و نمی توانید از کار خود برای نگهداری از او مرخصی بگیرید فکر کنید. همسرتان از رفتار شما ناراحت شده؟ بر احساس بد خود تمرکز کنید. با نشخوار کردن مشکلات خود و حتی دیگران، انسانی عمیق و متفکری حساس میشوید که سنگینی جهان را بر شانههای خود احساس می کنید.
تمرین: بر صندلی راحتی نشسته و دنبال احساسات منفی مانند خشم، افسردگی، اضطراب، کسالت و … بگردید. بر روی هر کدام از این احساسات ۱۵ دقیقه تمرکز کنید. در بقیه روز مهم نیست که چه کار میکنید، آنها را در پس ذهن خود نگه دارید.
۱۲. یا از گذشته تجلیل کنید یا بدگویی. تجلیل از گذشته به شما میگوید که چقدر زندگی خوب، شاد، خوشبخت و باارزشی داشتهاید آن هنگام که بچه یا جوان بودهاید و یا تازه ازدواج کردهبودید و چقدر از تمام چیزهایی که شما را به پایین کشیده پشیمان هستید. زمانی که جوان بودید مثلن بسیار جذاب بودید و در شبی مهتابی با مردی جذاب در ساحل سامبا میرقصیدید و حالا در ازدواجی متوسط الحال ماندهاید. نباید با آنتونیو قدبلند و سیاه ازدواج میکردید. باید زمانی که فرصت بود سهامی از ماکروسافت میخریدید. در کوتاه مدت، بر روی کارهای که نباید انجام میدادید و یا نمیتوانستید تمرکز کنید. این کار مطمئنن شما را ناشاد میکنند و احساس بدبختی میکنید.
بدگویی از گذشته هم ساده است. شما در زمان و مکان اشتباهی بهدنیا آمدهاید، هرگز بهآنچه نیاز دارید نمیرسید، با شما تبعیضآمیز برخورد شده؛ هیچ وقت به کمپ تابستانی نرفتهاید. چطور میتوانید شاد باشید در حالی که چنین گذشته نکبتی داشتهاید؟ بسیار مهم است که دربارهی خاطرات بد، اشتباهات جدی و وقایع تروماتیک که اثر بسیار بیشتری در شکلگیری آینده شما نسبت به خاطرات خوب و موفقیتها و وقایع شاد گذاشتهاند، فکر کنید. به زمانهای بد فکر کنید. برایش غصه بخورید. ذخیرهشان کنید. با این کار حتمن فارغ از اینکه چه اتفاقی در زمان حال میافتد میتوانید ناشاد باشید.
تمرین: لیستی از مهمترین خاطرات بد خود تهیه کنید و در جایی نگهاش دارید که متناوبن بتوانید آن را مرور کنید. هر هفته، با کسی دربارهی کودکی وحشتناک خود یا اینکه چقدر زندگی وقتی ۲۰ ساله بودید بهتر بود حرف بزنید.
۱۳. شریک عشقیای پیدا کنید که اصلاحش کنید. مطمئن شوید که عاشق کسی با نقصانی بزرگ ( گربه جمعکن، قمارباز، دائمالخمر، مرد زنپرست، sociopath) میشوید و میخواهید او را اصلاح کنید فارغ از اینکه او خودش بخواهد اصلاح شود. عمیقن باور کنید که میتوانید او را اصلاح کنید و تمام شواهد متضاد را انکار کنید.
تمرین: به سایتهای قرار آنلاین بروید و ببینید چه انتخابهای بدی برای یک بعدازظهر میتوانید داشته باشید. تلاش کنید این افراد را ملاقات کنید. خیلی خوب است که آن وبسایت پول زیادی هم از شما بگیرد چرا که معلوم میشود شما کمبود عاطفی دارید.
۱۴. منتقد باشید. مطمئن شوید که لیست بیپایانی از آنچه دوست ندارید در اختیار دارید و اغلب آن را بیان میکنید، حتی اگر نظر شما را نخواسته باشند. مثلن، اصلن مردد نباشید در گفتن اینکه «این چی بود امروز صبح پوشیده بودی؟» یا «چرا صدات اینقدر جیغه؟» اگر کسی تخممرغ میخورد بگویید تخممرغ دوست ندارید. منفی بودن شما میتواند دربارهی هر چیزی بهکار رود.
اگر چیزهایی که شما نقدش کرده و ابراز بیعلاقهگی بدان میکنید توسط اغلب آدمها دوست داشتنی باشد کمک می کند که از دیگران جدا بیفتید. دوست نداشتن ترافیک و پشهها به اندازهی کافی خلاقانه نیست: همه می دانند که این چیزها آزاردهنده هستند و در این صورت هم توجهی به شما نمیکنند. اما دوست نداشتن یک فیلم جدید که تمام دوستانتان آن را ستایش میکنند چطور؟ راههای زیادی اصولن برای مخالفخوانی با آنچه دوستانتان بدان علاقه دارند وجود دارد.
تمرین: لیستی از ۲۰ چیزی که دوست ندارید تهیه کنید و حساب کنید که هر روز چندتا از آنها را در صحبتهای خود بهکار میبرید. برای کسب بهترین نتیجه، چیزهایی که ممکن است دوست داشته باشید را دوست نداشته باشید.
–
من تنها لیستی از راههایی که میتوانید احساس تیرهروزی کنید را نوشتم. مجبور نیستید که همهی آنها را بهکار ببرید، اما اگر تنها اقدام به انجام ۴ یا ۵ تا از آنها کردید مطمئن شوید که برای انجام ندادن همهی آنها خود را بهطور مداوم سرزنش میکنید. اگر به دفتر یک روانکاو رفتید، زیرا کسی که شما را دوست دارد به شما توصیه کرده، مطمئن شوید که بدبختیهای شما طبیعی به نظر برسد. اگر روانکاو باعث روشنگری در شما شد یا تکنیکهای ذهنی-بدنی به شما یاد داد تا از اضطراب ذهنی خلاص شوید، دربارهی خوابهای پر از بدبختی خود در شب گذشته صحبت کنید. اگر روانکاو شما در تحلیل رویا مهارت داشت، به سرعت دربارهی هزینه روانکاوی شکایت کنید. اگر از شکایتهای شما به عنوان تحلیل استفاده کرد او را متهم کنید. آخر آنکه، روانکاو دشمن شماست زمانی که تلاش میکند تا به بدبختیهای زندگی شما پی ببرد. پس در اولین فرصت از دفتر او بیرون بروید. و اگر بهطور اتفاقی به روانکاوی برخوردید که وقتی هر هفته تمام این ۱۴ مورد را برایش تکرار میکنید آرام روی صندلیاش مینشیند با من تماس بگیرید. من هم یک وقت ملاقات لازم دارم.
پ.ن: کلئو مادانز از آن معلمهای تراپی خانواده و اخلاق است که شاید در وههلهی اول متخصص نسخهپیچیهای سطحی بهنظر برسد خصوصن وقتی میفهمیم که با آنتونی رابینز هم کار کرده. با این حال ظنز موجود در این متن و رفتارهای معمولی که در این متن بود انگیزه ترجمه را فراهم کرد.
پ.ن ۲: کلمهی کلیدی منم miserable است که به فراخور جمله به ناشادی، بدبدختی و تیرهروزی ترجمه شده.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر