close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

یک روز یک اهل آذربایجان به جای نجف به بیروت رفت!

۹ دی ۱۳۹۲
بهترین های شهروند خبرنگاری
خواندن در ۶ دقیقه
یک روز یک اهل آذربایجان به جای نجف به بیروت رفت!
یک روز یک اهل آذربایجان به جای نجف به بیروت رفت!
می‌گویند خواندن یک مقاله، زندگی «میرزاحسن رشدیه» را دگرگون کرد و او از ایران رفت تا با دانشِ آموزشِ نوین بازگردد.
 
با هوش و پشتکاری که داشت، حسن رشدیه می‌توانست بدل به یکی از مجتهدان مشهور و قدرتمند زمان خود شود، تشکیلاتی راه بیاندازد، در بازی قدرت حوزوی و سیاسی جایگاهی مطمئن پیدا کند و هزاران مقلد داشته باشد. خیلی‌ها او را نمی‌شناسند و نامش را هم هرگز نشنیده‌اند، ولی آموزش و پرورش نوین در ایران همیشه مدیون او خواهد بود.
 
میرزا حسن جوان که در ابتدای دهه 20 زندگی، امام جماعت مسجدی شده بود، می‌دانست و می‌فهمید که دنیا در تغییر است و آموزش شرط تغییر. انقلاب صنعتی، اروپا را در نوردیده بود، فاصله ایران با دنیای مدرن آن روزها هر روز بیش‌تر از روز قبل می‌شد و کودکان ایرانی هنوز اسیر ملاهای مکتب‌خانه‌دار بودند که در بهترین شرایط، از میان آن همه ذهن کنجکاو، یکی ذهن یخ‌زده مثل مال خودشان را تربیت می‌کردند.
آن چه آن زمان به عنوان مدرسه شناخته می‌شد، همانی بود که حوزه‌های علمیه در این سال‌ها هستند؛ تربیت روحانی. مدرسه‌ها ساختمان‌هایی بودند که در کنار مسجدهای بزرگ و اصلی تاسیس می‌شدند و موفق‌ترین مشاگردان مکتب‌خانه‌ها، اگر خوش اقبال و سخت‌کوش بودند، سراز مدرسه درمی‌آوردند و آخوند می‌شدند و بهترین‌های‌شان در پی مجتهد شدن.
 
نظام آموزشی مدرسه‌ای در دست روحانیون بود و حکومت سلطانی در مسوولیت خود نمی‌دید که وظیفه‌ای هم برای تربیت نسل‌های بعدی سرزمین ایران دارد. مهم‌ترین نکته این است که مشروعیت نهاد مدرسه از دولت و یا مردم نمی‌آمد، بلکه منبع آن یک روحانی بود. بدون نهاد روحانیت، آموزش فاقد مشروعیت بودرو این بزرگ‌ترین انقلابی بود که میرزا حسن رشدیه انجام داد.
 
آن روزها فضای سرکوب و خفقان بر ایران حکم‌فرما بود و آن‌ها که فکری تازه داشتند و یا به دنبال آگاهی بخشی به مردم، چاره را یا در سکوت می‌دیدند و یا مهاجرت. آن‎هایی که مهاجرت کرده بودند، هم‎چنان دغدغه مردم ایران را داشتند و با چاپ نشریه‌ها و فرستادن آن‌ها به ایران، به تلاش خود به آگاه‌ سازی مردم ادامه می‌دادند. از این میان، سه نشریه «حبل المتین»، «اختر» و «ثریا»، که اولی در کتلکته و آن دو تای دیگر در استانبول چاپ می‌شدند، پنجره‌ای بودند برای ایرانیان داخل کشور تا هوای تازه بیرون این مرزها را نفس بکشند. میرزا حسن جوان، خواننده آن‎ها بود؛ او هم هوای تازه می‌خواست.
 
می‌گویند خواندن یک مقاله در نشریه اختر زندگی میرزا حسن را دگرگون کرد. آن چه او خواند این بود :«در اروپا در هر ۱۰۰ نفر، یک نفر بی‌سواد است و در ایران در هر هزار نفر، یک نفر باسواد و این از ضعف اصول تعلیم است.»
 
 حسن جوان تصمیم خود را گرفت. او درباره «دارالمعلم» بیروت می‌دانست. کودکان ایرانی اسیر ملاها بودند و در بیروت نه تنها مدرسه‌های سبک جدید آمده بودند، بلکه معلم هم تربیت می‌کردند. پدرش را که یکی از مجتهدان تبریز بود، راضی کرد که خرج سفر و تحصیل او در بیروت را بدهد. پدر موافقت کرد و میرزا حسن رشدیه به جای رفتن به نجف و مجتهد بازگشتن، راهی بیروت شد تا یک تنه آغازگر یک انقلاب در ایران بشود. پس از دو سال تحصیل در بیروت، به استانبول رفت و از مدرسه‌های عثمانی بازدید کرد. پس از آن راهی ایروان شد و نخستین مدرسه خود را در آن‎جا تاسیس کرد.
قصه میرزا حسن رشدیه دراز است.  آوازه مدرسه میرزا حسن و مدرسه‌اش به ناصرالدین شاه که در حال بازگشت از اروپا، درایروان توقف کرده بود می‌رسد و سلطان صاحبقران که مسحور پیشرفت اروپایی‌ها شده بود و رعایای درس خوانده، ولی هم‌چنان مطیع می‌خواست، او را دعوت می‌کند تا حاصل آموخته‌هایش را به ایران بیاورد. سلطان پیش از رسیدن به تهران، پشیمان می‌شود.
 
ولی میرزا حسن تصمیم خود را گرفته است؛ راهی تبریز می‌شود تا در سن ۳۷ سالگی آغازگر انقلاب آموزشی در ایران باشد. از مدرسه او به شدت استقبال می‌شود. نیاز به گفتن نیست که از آن به بعد میرزا حسن است و سنگ‌اندازی‌ها و دست اندازهای فراوان؛ از حمله‌های کلامی روحانیون گرفتار درگذشته، حمله خشک مغزها به مدرسه میرزا حسن و تخریب آن  تا  کارشکنی‌های دولتی‌ها.  روزگار میرزا حسن هم می‌شود تاسیس یک مدرسه تازه، تعطیلی آن در نتیجه فشار و تهدید و تخریب، مدتی سکوت و دوباره مدرسه‌ای تازه راه انداختن.
 
 می‌گویند روزی که میرزا حسن از ساختمان رو به رو شاهد حمله چماق به دست‌ها به مدرسه‌اش و تخریب آن با دینامیت بوده، می‌خندیده و در پاسخ کسانی که با تعجب دلیل خنده‌اش را از او می‌پرسند، می‌گوید: «از هر آجر این مدرسه، خود مدرسه دیگری بنا خواهد شد.»
 
 بعد از انتخاب «امین الدوله» اصلاح طلب به صدراعظمی، به دعوت و حمایت او به تهران می‌آید و ناگفته پیداست که با عزل او، روزگار سخت بار دیگر آغاز می‌شود.
 
تعجبی ندارد که از سوی روحانیون پرقدرت و دولتی‌ها چنین مقاومتی در برابر میرزا حسن شکل می‌گیرد. فقط کساد کردن کاسبی مکتب‌خانه‌دارها و ملاهای متهجر گناه او نبود، میرزا حسن ستون‌های قدرت همه آن‎ها را به لرزه درآورده بود؛ جهل و فرمان‌برداری. این بزرگ‌ترین کار میرزا حسن و انقلاب او بود. با کار او، مشروعیت مدرسه دیگر از روحانیون نمی‌آمد، بلکه از نهاد علم و خود مردم بود. ولی به کمک او، آن موج دیگر آغاز به بلند شدن کرده بود. نخستین مدرسه میرزا حسن در تهران، ۹ سال پیش از انقلاب مشروطه تاسیس می‌شود.
 
مدرسه دموکراسی می‌آورد، چون به مردم قدرت می‌دهد. مایه تعجب نیست که بزرگ‎ترین دشمن انقلاب مشروطه، یعنی «شیخ فضل‌الله نوری» گفته بود: «ترا به حقيقت اسلام قسم مي‌دهم، آيا مدرسه‌های جديده خلاف شرع نيستند؟ و آيا ورود به اين مدرسه‌ها مصادف با اضمحلال دين اسلام نيست؟ آيا درس زبان خارجه و تحصيل شيمي و فيزيك، عقايد شاگردان را سخيف و ضعيف نمي‌كند؟ مدرسه‌ها را افتتاح كرديد، آن‌چه توانستيد در جرايد از ترويج مدرسه‌ها نوشتيد، حال شروع به مشروطه و جمهوري كرديد؟» و عین‌الدوله مستبد در دوره استبداد صغیر و ضدحمله استبدادیون برعلیه انقلاب مشروطه، دستور تبعید میرزا حسن به خراسان را می‌دهد.
 
می‌گویند او در گوش شازده‌اي جوان چنين فرياد برآورد: «تا اين درخت فساد، يعني اين رشديه خبيث سرپا است، شاخ و برگ شومش به همه جا خواهد كشيد. من، علي اصغرخان اتابك نيستم كه آن همه تحمل داشته باشم. او بي‎عقل بود، مار را در آستين مي‌پروراند و نمي‌دانست چه كار كند... چنان اين درخت شوم را قطع كنم كه آخرين ريشه‌اش هم خشك شود... بفرستيد رشديه را گرفته به كلات تبعيد كنند تا بفهمند حساب را چه جور تصفيه مي‌كنند و آن ريش دراز را قبل از اعزام به كلات، بفرستيد پيش من.»
 
آن آجرها بدل شدند به هزاران مدرسه در سراسر ایران و جدال مردم با حکومت‌ها و واپس‌گراها تا به امروز که عصر دهکده جهانی و دوره اینترنت است، هم‌چنان ادامه دارد. امروز هزاران میرزا حسن داریم که به دنبال آموزش و آگاه سازی مردم هستند وهم‎چنان سرکوب می‌شوند، هجرت می‌کنند، زندان می‌روند و طعم تبعید می‌چشند ولی از تربیت میرزا حسن‌های نسل بعدی دست نمی‌کشند.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

شرکت سهامی خاص بازجویی‌های فنی!

۹ دی ۱۳۹۲
محمود وایر
خواندن در ۵ دقیقه
شرکت سهامی خاص بازجویی‌های فنی!