تارا اورامی، شهروندخبرنگار
شرایطی که ۲۴شهریور بر شهر «سقز» حاکم شده بود، بهخوبی مشخص میکرد که سالگرد «مهسا(ژینا)امینی» روزی برای برگزاری مراسم عزاداری یکساله شدن از دست دادن او نخواهد بود. از ورودیها و خروجیهای شهر گرفته، تا اطراف منزل پدری مهسا امینی و آرامستان «آیچی»، و حتی اقدامات قبل از آن مانند نصب دوربینها و بازداشت دهها شهروند و فعال مدنی، گویای آن بود که حکومت خود را سراپا مسلح و آماده کرده است تا نگذارد مراسمی مانند چهلم مهسا تکرار شود. یعنی همان روز که انگار آخرالزمان شده بود و تا چشم کار میکرد جمعیت به حمایت از خانواده ژینا و برای دادخواهی ۴۰ روز سرکوب، مثل رود جاری شده بودند. اما کسی فکرش را نمیکرد که این حکومت نهتنها به خانواده ژینا اجازه ندهد که یک مراسم سالگرد ساده برگزار کنند، بلکه پدر مهسا را در خانه و یک شهر ۲۰۰ هزار نفری را حصر کنند.
***
میخواهم حسوحال اهالی سقز را در چنین روزی بیان کنم. سقزیها سالهاست میخواهند تونل «سقز_بانه» تعمیر و جاده ارتباطی این شهر دو بانده شود، اما خبری نیست؛ و به یکباره شب قبل از سالگرد، خبر اعلام میشود که تونل در دست تعمیر و جاده تا اطلاع ثانویه بسته است.
سقزیها سالهاست منتظر آبگیری کامل سد «چراغویس» هستند تا با رهاسازی آب مازاد، رودخانه خشکیدهای که از وسط شهر میگذرد، سیراب شود و آنها هم مثل مردمان خیلی از شهرها، از جریان آب و جریان زندگی، آزادانه در شهر خود لذت ببرند، اما به یکباره شب قبل از سالگرد، آب را باز و رودخانه را پُر از آب میبینند که میلیونها لیتر آب بیهوده و تنها با هدف بستن راههای فرعی آرامستان آیچی در رودخانه جان به لب رسیده، جاری میشود.
اهالی سقز و برخی شهرهای اطراف میخواهند که هرچه زودتر فرودگاه نیمهکاره و ۳۰ ساله این شهر به اتمام برسد و با مانند خیلیهای دیگر، از این امکان حملونقل راحت استفاده کنند، ولی هر بار بهبهانه نبود بودجه، تکمیل آن به تعویق میافتد. اما درست در روزهای قبل از سالگرد مهسا، چند فروند هواپیما با هدف جابهجایی نیروهای مسلح و ادوات مورد نیاز در این فرودگاه به زمین مینشیند.
همه این مطالبات و بسیاری مطالبات دیگر، قرار بود با زبان و شعارهای دیگری ازجمله «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر حکومت فاشیستی» و «زن، زندگی،آزادی» در روز ۲۵شهریور۱۴۰۲، همانند ۲۵شهریور و ۴آبان۱۴۰۱، یعنی چهلم مهسا، فریاد زده شود؛ اما حکومت جمهوری اسلامی با تمام توان جلوی این کار را گرفت.
برای همین، روز ۲۵شهریور۱۴۰۲، خشم و بغضی دیگر در دل خیلی از اهالی سقز شکل گرفت. بغض را میتوان در دل و چشم خیلیها دید. کسانی که طاقت نمیآوردند و هرازگاهی تا سر کوچه میرفتند و نومیدانه برمیگشتند، یا همانها که نگران و مضطرب چشم به صفحه و اخبار تلویزیون دوخته بودند و یا با موبایل، مدام شبکههای اجتماعی را ورق میزدند.
شاید هم خیلی نگران بودند، که البته حق داشتند. نگران از اینکه مبادا آن چند نفری هم که بیرون رفتهاند، به سرنوشت گمشدگان و کشتهشدگان و کورشدگان یک سال اخیر، یا بازداشتیهای چند روز گذشته دچار شوند. آنها همانقدر که مشتاق به خلق حماسه هستند، از خلق تراژدی نیز نگرانند. خیلیها هنوز داغ بر دل دارند، خیلیها هنوز منتظر خبری از فرزند بازداشتیشان یا پدر و مادر دربندشان هستند. خیلیها منتظرند هر آن نیروهای امنیتی برای بازداشتشان به او حملهور شوند؛ برای همین همه بغض دارند. بغضی که مطمئنا، روزی دیگر خواهد شکست.
ثبت نظر