این نوشته مروری بر کتاب «در جستجوی جهانی بهتر، سفر پرماجرای حقوق بشری» است که «پیام اخوان» حقوقدان و وکیل حقوق بشری ایرانی تبار در کانادا نوشته است. نسخه فارسی این کتاب اخیرا از سوی نشر آسو چاپ شده است.
***
کتابهایی که آنقدر جذابیت داشته باشد که بهسختی بتوان آن را زمین گذشت و از هر لحظهای در روز استفاده کرد تا آن را خواند، در زندگی هر کسی زیاد نیست. آن هم به زبان فارسی که لذت خواندن از ایران و ایرانی را هزاران کیلومتر دور از زادگاه خسته و زخمی ما، دو چندان میکند.
«پیام اخوان» فقط وکیل زبردست نیست. نویسندهای با قلم پرکشش با طبع طنز قوی است. کتاب او، هم یک روایت حقوقی است، هم سفرنامه است، هم داستان یک زندگی پرماجرای مهاجر بهایی ایرانی در کانادا پس از انقلاب خونین بهمن ۵۷. یک رنجنامه برآمده از وجدان انسان معاصر در برابر ظلمهای آشکار و پنهان حاکمان و در نهایت یک نوید از اینکه میتواند رهبران جنایتکار را در برابر دادگاه نشاند.
در حالی که شما را از تاریکترین و وحشتناکترین دالانهای ظلم در تاریخ معاصر ایران، یوگسلاوی سابق، رواندا و البته عراق در همسایگی ایران، عبور میدهد، پیامی بشارتگونه به سوی شما میآورد که بگوید عدالت سرانجام میتواند دستیافتنی باشد. چنانکه برای مجرمان بزرگ بینالمللی همچون رهبران صرب روزگاری دور از تصور بود، اما ناباورانه زمینه تحقق پیدا کرد و به واقعیت بدل شد.
نوید رسیدن روزی که اگر رهبری در هر کشوری از جهان دست به جنایت بزند، صرفا به دلیل مصونیت، از عواقب فجایعی که ساختند، تا ابد در امان نخواهد ماند.
زمانی که این مرور بر کتاب پیام اخوان نوشته میشود، دادستانی دیوان کیفری بینالمللی جایی که پیام در آنجا کار کرده، «ولادیمیر پوتین» رییس جمهور روسیه را به اتهام ارتکاب جنایت جنگی تحت تعقیب در آورده است. پوتین از بیم دستگیری، سفر به آفریقای جنوبی جایی که قول داده بود او را تحویل دادگاه نخواهد داد، لغو کرده است.
کتاب «در جستجوی جهانی بهتر» با شرح آخرین خروج نویسنده در سن خردسالی، از زادگاه دوست داشتنی و انقلاب زدهاش ایران آغاز میشود. سرزمینی که برای او و خانوادهاش سرشار از مفهوم زندگی، اقوام و دوستان، دوست داشته شدن و دوست داشتن بود.
در هواپیمایی که برای واپسین بار تا امروز او را زمین ایران جدا میکرد و با عبور از آسمان کشور به سوی کانادا میبرد، آخرین تصاویر از ایران شکل میگرفت و دلهره جای جدید به آن اضافه میشد: «کمی انگلیسی بلدم، کانادا را دوست دارم، از آشنایی با شما خوشوقتم این کلمات را با دقت تمرین کرده بود و آنها را مانند ذکری مقدس تکرار میکردم… همانطور که سرزمین زادگاهم در افق محو میشد برای آخرین بار به گذشته معصومانه خود نگاهی انداختم. به شکلی مبهم احساس میکردم که دیگر به خانهای که روزگاری میشناختمش، باز نخواهم گشت.»
ایرانی که پیام در آن بزرگ شده بود و آن را اینک در هواپیمایی که او را با خود به کانادا می برد مرور میکرد، سرشار از بازی و سرخوشی کودکانه در زمانهای بود که به مدد برنامههای رفاهی دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی که بالارفتن قیمت نفت آن را ممکن کرده بود، روزبهروز شکل مدرنتری مییافت.
طبقه متوسط آن رشد میکرد و آینده تضمینیافتهتری در پیش رو داشت اما این تصویر پس از انقلاب بهمن ۵۷ به زودی رنگ باخته بود چنانکه حالا نه رفاه و زندگی، که حیات آنها در خطر بود.
زمانی که پیام ایران را ترک میکند، در خیالات کودکانه خود تصویری از این نداشت که دوستان نزدیک والدینش که آنها را خاله و عمو صدا میکرد یا دوست ۱۷ سالهاش «مونا محمودنژاد» را دیگر نمیبیند. نه به دلیل دوری مسافت ایران و کانادا. نه، به هیچ وجه. بلکه بهدلیل اینکه جمهوری اسلامی آنها را فقط و فقط به جرم اینکه بهایی هستند به جوخههای اعدام سپرد. در روزگاری که افکار عمومی نه از چنین جنایت هولناکی خبردار میشد و نه امکان اطلاعرسانی درباره اعدام آدمها به دلیل دینشان وجود داشت.
اعدام آنها با تحمیل شکنجه و دردهای عمدی دیگری بود که پاسداران به نام دین و اسلام و خمینی مرتکب میشدند. ماموران پدر مونا را قبل از خودش اعدام کردند آن هم بابت نوشتن انشایی که ماموران جمهوری اسلامی آن را نمیپسندید. چنان درد و رنجی و آزار روحی در این جنایت درج است که حتی بازگو کردن آن اینجا، روح و جسم شمای خواننده را فرسوده میکند.
«آنچه خانوادهام میترسیدند بر سر جامعه آسیبپذیر بهایی ایران بیاید، در حال تحقق بود. خمینی نفرت شدیدی از بهاییان داشت. او در نخستین روزهای انقلاب اعلام کرد که این اقلیت دینی در واقع یک حزب سیاسی است که انگلیسیها و آمریکاییها برای نابودی اسلام درست کردهاند… رییس دادگاه انقلاب به وضوح اعلام کرده بود که مجازات ارتداد، مرگ است. قرار بود عزیزان ما با اجازه دینی کشته شوند.»
پیام اخوان دانشآموخته حقوق دانشگاه هاروارد با تمرکز بر حقوقبشر است جایی که «باراک اوباما» رییس جمهور آینده آمریکا هم آنجا درس میخواند. همدانشگاهیهایش عمدتا وارد بخشهایی از کار حقوقی شدند که درآمدهای سرشاری در انتظارشان بود راهی که پیام آن را انتخاب نکرد اما سرنوشت، تصادف، بخت یا هرچیزی دیگری که نام آن را بگذارید، تدارک دیگری برایش دید که تحصیلات پیام، از قبل آن را مهیا و ممکن کرده بود: «برای من مبارزه در راه حقوقبشر انتخاب یک حرفه نبود بلکه تنها راه رسیدن به رستگاری بود.»
سازمان ملل متحد در صدد برپایی دادگاهی برای محاکمه متهمان جنایت جنگی در یوگسلاوی سابق بود که مقر آن در لاهه هلند برپا میشد. پیام اخوان یکی از دادستانهای دادگاه سازمان ملل متحد شد. گردش روزگار همه چیز را در جای درست خود نشانده بود:
«در سال ۱۹۹۰ اندکی پیش از شروع جنگهای یوگسلاو، از دانشکده حقوق فارغالتحصیل شدم. در حالیکه میکوشیدم با زخمهایی که رژیم جنایتکار ایران به خانوادهام وارد کرده بود، کنار بیاییم، میخواستم بدانم که حقوق بینالملل چگونه میتواند به کسانیکه از بیعدالتی رنج میبرند، کمک کند. در حالی که همکلاسیهایم مترصد بودند تا در وال استریت به ثروت کلانی دست پیدا کنند، من درباره اجرای عدالت در حق "آدم های بد" خیالپردازی میکردم. آن هم در زمانهای که دادگاه جرایم جنگی روایتی دستنیافتنی بهنظر میرسید».
آنچه پیام اخوان در پایاننامهاش نوشته بود و در سر میپروراند، بهسرعت زمینه تحقق یافت چنانکه نه تنها رویای او تعبیر شد که حقوق بینالملل بهشکل اساسی و بنیادین تحول یافت. دیگر تعقیب قضایی رهبران حکومتها بهدلیل ارتکاب جنایت علیه انسانها، خواب و خیال نبود. مصونیت سیاسی سد سکندر برای فرار آنها از کیفر و عدالت نبود. روند تعقیب رهبران جنایتکار هرچند سخت و طولانی و زمانبر، اما شروع شده بود:
«سفر غیرمنتظره من در مسیر عدالت جهانی در ۳۰ سپتامبر ۱۹۹۲ نخستین روز ورودم به یوگسلاوی جنگ زده آغاز شد… در ۳ آوریل ۱۹۹۴ در مقام مشاور حقوقی دادستان دادگاه بینالمللی کیفری یوگسلاوی سابق، وارد لاهه شدم… شاید هنگامی که در زندگی خود اندوه و فقدان را تجربه کرده باشیم، اندوه و فقدان دیگران هم برایمان اهمیت بیشتری پیدا کند. هنگام ورود به دفتر سرد و بیروح جدیدم با آن فرش آبی زشت و مبلمان پلاستیکیاش بسیار خرسند بودم. گویی آسمان باز شده بود و این فرصت تاریخی در دامنم افتاده بود. اما از اینکه میدیدم موفقیت حرفهای و رنج بشری با یکدیگر تلاقی دارند، احساس متناقضی داشتم. هم احساس غرور میکردم هم احساس فروتنی.»
دادگاه بینالمللی کیفری یوگسلاوی سابق اولین تجربه موفق سازمان ملل در محاکمه رهبران مرتکب جنایت جنگی در جهان بود و سابقهای مهم در تکرار آن برای روندا، لبنان سیرالئون و کامبوج و انگیزهای غیرقابل انکار برای تاسیس دیوان کیفری بینالمللی، اولین دادگاه دائمی جهانی شد که یکی از دادستانهای آن اینک دستور بازداشت پوتین به اتهام جنایت جنگی در اوکراین را داده است. نویدی از به پایان رسیدن سوءاستفاده از مصونیت سیاسی رهبران کشورها.
پیام اخوان در این دادگاهها تجربه فعالیت و اثرگذاری داشته است. بختی که نصیب هر حقوقدان علاقمند به حقوقبشر نمیشود. او این اقبال بلند را داشته که دردهای انباشته بشری و شخصی را به مسیر عدالت کیفری بیاورد. دردهای ناشی از تجربه رودررو با جنایت علیه دوستان و نزدیکانش در ایران و سپس رخبهرخ شدن با جنایت و جنایتکاران و قربانیان در یوگسلاوی سابق، رواندا و عراق پس از دوره داعش یا دولت اسلامی.
او اینک در شهرها و کشورهای مختلف، همراز و همراه قربانیان و عدالتجویان است. در لاهه، وکالت شکایتی را بر عهده دارد که علیه دولت میانمار بابت اتهام نسلکشی مسلمانان روهینگیا در جریان است. در پرونده شکایت چهار کشور اوکراین، کانادا، سوئد و بریتانیا بابت ساقط کردن هواپیمای مسافربری با موشکهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مشورت میدهد.
کتاب او برای هر انسان امیدوار به عدالت جهانی در برابر حاکمان جنایتکار، بشارت و انجیلی حقوقی است. علامتی از امید بهجا به این که مظنونان و متهمان جنایتهای چهار دهه اخیر ایران را هم بشود روزی به دست عدالت سپرد. از قربانیان این چهار دهه در حد امکان دلجویی کرد و نوید روزهای روشن به ایران داد.
«مدتها پیش بر خلاف میلم مجبور به ترک خانه شدم. این سفر را دوست نداشتم اما دریافتم که چارهای ندارم. سرگردان، زخمخورده، و متحیر قدم در مسیر شگرف گذاشتم که مرا با خود به مکانها و فضاهای شگفت انگیز برد… اگر مکررا قلبمان بشکند، اگر در زمانی که احساس فقدان میکنیم به اندازه کافی صبور باشیم، مقاومت شگفتانگیز روح بشری را کشف خواهیم کرد…. کمی انگلیسی بلدم. این کلمات را به دقت در مسیر سرنوشتساز خود از تهران به تورنتو تکرار میکردم. درست پیش از آنکه جهان معصومی که روزی میشناختم، برای همیشه فرو بریزد. اکنون انگلیسی را بهتر صحبت میکنم اما این را هم میدانم که اگر خوب گوش کنیم صدایی را خواهیم شنید که بدون نیاز به کلمات با ما سخن میگوید: میدانم که خستهای اما بیا. راه، همین است.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر