تارا اورامی، شهروند خبرنگار
۶۱ کولبر در شش ماه نخست سال جاری، کشته و زخمی شدهاند. این آماری است که بهتازگی توسط «کولبرنیوز» منتشر شده است. این کولبران در مناطق مرزی و مسیرهای بین جادهای سه استان «آذربایجان غربی»، «کردستان» و «کرمانشاه»، براثر عواملی مثل تیراندازی مستقیم مرزبانها، بارش بهمن و سرمازدگی، رفتن روی مین و سقوط از کوه، جان دادهاند. مرگ و قتل کولبران، یکی از پدیدههایی است که در جمهوری اسلامی نهتنها جلوی آن را نمیگیرند، بلکه با قاچاقچی خواندن مردمانی که در فقر و محرومیت زندگی میکنند، از خود رفع مسوولیت میکنند.
***
نام «فرهاد خسروی» را کمتر کسی است که بهخاطر نسپرده باشد. کولبر ۱۴ سالهای که پیکر یخزده او را در مسیر کولبری یافته بودند، در خودرو گذاشته بودند و در آغوش مردی جوان با چشمهایی بسته، به جهانی دیگر رفته بود.
تصویر تشییع پیکر فرهاد توسط همشهریهایش، درحالیکه تکه نانی بر سر گرفته بودند و روی تابوت او گذاشته بودند و فریاد میزدند «برای یک تکه نان»، در حافظه جمعی بسیاری از مردمان ایران، نقش ماندگاری بسته است.
اما این تنها فرهاد نبود و نیست. بلکه هر ساله، افراد بسیاری اعم از زن و مرد، پیر و جوان و نوجوان، جان خود را برای همان تکه نانی که از ایشان دریغ شده است، از دست میدهند.
در آمار تازه «کولبرنیوز»، چهار کولبر با تیراندازی مستقیم مرزبانان، دو کولبر بر اثر تصادف، دو کولبر دیگر بهخاطر غرق شدن در آب، یک کولبر بر اثر سقوط از کوه، کولبری دیگر بهخاطر سرمازدگی و یکی دیگر با ایست قلبی، جان دادهاند. ۵۰ کولبر دیگر نیز بر اثر عواملی مشابه، زخمی شدهاند.
نه فقط آنها از بین رفتهاند و عزا به دامان خانههایشان نشسته است، بلکه نان هم در خانههای آنها ناپدید شده است.
پنج تن از کولبران کشته و زخمی شده از اهالی «آذربایجان غربی»، ۲۱ کولبر از استان «کردستان»، و ۳۵ کولبر از استان «کرمانشاه» هستند.
اما خودشان چه میگویند؟ آنها که هنوز جان در بدن دارند و تن خسته از تبعیض و ظلمشان را در مسیر سخت و پرخطر کولبری برای معیشت به خطر میاندازند.
همراهانم خونین بر زمین افتادند
«شورش»، کولبر جوان متولد سال ۱۳۶۵ و اهل سقز است که در مسیر «بانه» کولبری میکند؛ او به شهروندخبرنگار «ایرانوایر» میگوید: «پیشتر کارگری میکردم، اما همیشه هشتم گرو نهم بود. با پیشنهاد یکی از دوستانم به کولبری فکر کردم و تصمیم گرفتم به آنها بپیوندم. قبلا درباره سختی کولبری شنیده بودم، اما وقتی وارد دسته کولبرها شدم، تازه متوجه شدم که چه کار سختی است؛ به معنای واقعی باید هر روز جانت را کف دستت بگذاری.»
او ادامه میدهد: «گروه دهها نفره ما شبانه ساعت ۱۲ از منزل خارج و بهسمت بانه راه میافتیم و در طول مسیر بر تعدادمان افزوده میشود. مطابق قرار قبلی، بارها را که شامل اجناس مختلف از جمله لوازم خانگی است، در مکان مشخصی تحویل میگیریم و بعد از طی مسیری سخت که سه تا چهار ساعت طول میکشد، در مکان دیگری که از قبل تعیین شده تحویل میدهیم. پول را بهصورت نقدی دریافت میکنیم و بهسمت سقز باز میگردیم.»
شورش میگوید: «اگر سرما و یخبندان و برخی عوامل دیگر نباشد، همهچیز در سه ساعت و چند دقیقه اتفاق میافتد. مرزبانان در یک آن، شروع به تیراندازی میکنند. بارها به چشم خود دیدهام که همراهانم براثر شلیک گلوله بر زمین افتادهاند و غرق خون شدهاند. در بعضی موارد امکان ایستادن و کمک کردن وجود دارد، اما گاهی از ترس جان خود، حتی نمیخواهی ببینی کدامیک از دوستان و همراهانت افتادهاند و فقط میخواهی از محل دور شوی.»
اخاذی مرزبانان و فرماندهانشان از کولبران
«هیوا»، کولبر دیگری است که کمتر از ۲۰ سال سن دارد. او هم در گفتوگو با شهروندخبرنگار ایرانوایر، به زوایای دیگری از کولبری میپردازد: «چیزهای عجیبی راجع به کولبران و بارهایی که جابهجا میکنند شنیده بودم. به یاد دارم که سال گذشته نماینده سقز و بانه گفته بود که برخی کولبران اسلحه قاچاق میکنند؛ این چیزها دروغ محض است. کولبرها نهایتا یا مشروب حمل میکنند، یا لوازم خانگی و برخی کالاهای دیگری که در داخل گرانتر تهیه میشوند.»
هیوا ادامه میدهد: «باری که حمل میکنیم بهصورت جعبه است. من شاید دو الی سه جعبه را بتوانم حمل کنم، اما افرادی هستند که تا ۶ جعبه با خود حمل میکنند. وزن هرکدام از جعبهها، نزدیک به ۳۰ کیلوگرم است و بر دوش کشیدن این همه وزن، توانایی خاصی میخواهد. گاهی اوقات سربازان مرزبانی مخفیانه و بدون اطلاع فرمانده خود، کولبران را از مرز رد میکنند، اما بابت این کار مبالغی هم از کولبران دریافت میکنند. گاهی هم فرماندهان این کار را میکنند که در آن صورت، مبالغ بیشتر میشود.»
این روایتهای کوتاه، تنها بخشی از حقیقتی است که بخشی از اهالی ایران، با آن دست به گریبان هستند. محرومیتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، باعث شده است که کمرهای صدها تن زیر بار کولبری خم بماند، تنشان زخمی شود و اگر جان سالم بهدر ببرند، چند روز بعد دوباره جان بر کف بگذارند؛ فقط برای یک تکه نان.
ثبت نظر