close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
صفحه‌های ویژه

ما هم خانواده کسی هستیم؛ روایتی از خانواده بازداشت‌شدگان

۱۸ شهریور ۱۴۰۲
شهروند خبرنگار
خواندن در ۶ دقیقه
ما هم خانواده کسی هستیم؛ روایتی از خانواده بازداشت‌شدگان

متین سجادی، شهروندخبرنگار- تهران

زنی تنها، سرگشته و ماتم‌زده کف پیاده‌رو نشسته است. سیاه پوشیده و شال تیره‌ای روی موهای خاکستری‌اش انداخته. یک دست را حائل و تکیه‌گاه صورتش کرده و دست دیگرش بر زمین است. پشتش به درِ کرم‌رنگ فلزی بزرگی است که روی آن کاغذی چسبیده که بر آن نوشته شده «پلاک صد».

این توصیف یکی از وقایع تلخ سال ۱۴۰۱ بود که جایگاهی نمادین پیدا کرد. تصویر «بهیه نامجو» که برای پیگیری آزادی دخترش به بازداشتگاه وزارت اطلاعات استان فارس مراجعه کرده بود، اما به در بسته خورد. او مادری است که چند سال قبل، یکی دیگر از فرزندانش را در نتیجه حکمی پرمناقشه از دست داد. موضوع این گزارش بر خانواده‌هایی متمرکز است که عزیزی را پشت میله‌های زندان دارند به جرم دادخواهی یا مطالبه‌گری.

***

تعداد بازداشت‌شدگان اعتراضات سال ۱۴۰۱ بر اساس گزارش کمیته پیگیری بازداشت‌شدگان به بیش از ۲۰هزار نفر می‌رسد. این رقم بی‌سابقه، پای خانواده‌های زیادی را به موقعیت‌های نامطلوبی باز کرد که آمادگی مواجهه با آن را نداشتند. 

حس‌هایی تجربه شد که مهار آن‌ها سخت بود و اشک‌هایی ریخته شد که کمتر رسانه‌ای به آن‌ها پرداخت. این بحران‌ها در بسیاری از موارد باعث شد نقش‌هایی چون خواهر و برادر و والد و فرزند رنگی تازه به‌خود بگیرند، غبار اختلافات و روزمرگی‌ها زدوده شود و آدم‌ها دریابند که سلامتی و آزادی عزیزانشان بیش از تصور پیشین برای آن‌ها حیاتی است.

 دختری که او را در این گزارش «نیلوفر» می‌نامم در سال ۱۴۰۱ تجربه تلخ بازداشت خواهرش را از سر گذرانده است.

 او که صحبت درباره این «خاطره» به «ایران‌وایر» می‌گوید: «گفتن و نوشتنش خیلی برایم سخت است اما تلاشم را می‌کنم. جلوی چشمم با اسلحه ریختند تو خانه‌مان و خواهرم را دزدیدند و بردند. به او چشم‌بند و دست‌بند زدند. تعداد مامورها خیلی زیاد بود. حدود ۲۰ مرد و زن با قیافه‌های شبیه به هم. با اینکه زیاد بودند و اسلحه داشتند باز هم از ترس ماسک به صورت زده بودند. روزها و ساعت‌های اول باورم نمی‌شد چه اتفاقی دارد می‌افتد.»

 

ابهام و تعلیق در روزهای اول بازداشت، خانواده‌ها را مستأصل می‌کند. نیلوفر می‌گوید: «به ما نمی‌گفتند کجا دنبال خاطره بگردیم. از این و آن می‌پرسیدم کجاها بروم. بی‌هدف و بی‌امید به کلانتری و دادگاه و جاهایی که مردم حدس می‌زدند باید بازداشتگاه باشد سر میزدم. ولی کسی جوابی به من نمیداد. انگار قسمتی از شکنجه‌شان همین بود. کم‌کم باور کردم که حالا‌حالاها قرار نیست برگردد. دو ماه نخوابیدم، غذا نخوردم، فیلم ندیدم، موزیک گوش ندادم، دوستانم را ندیدم و به‌زور جلوی مادر  و پدرم ادای خندیدن به اوضاع و قوی بودن درآوردم. هر روز به همان جاهایی که امید داشتم باشد، سر زدم و هر روز ناامیدتر به خانه برگشتم. جهنمی که خواهرم در آن گرفتار بود را با جزییات تصور میکردم شاید تسکین پیدا کنم. تا صبح نمی‌خوابیدم و منتظر می‌شدم هوا روشن شود تا بروم جلوی دادگاه انقلاب شاید خبری از او بگیرم. بازپرس از بالا زنگ میزد به منشی دم در که ببین خواهر فلانی آمده؟ ببین با چادر آمده؟ بعد باز هم بدون جواب من را به خانه می‌فرستادند.»

خاطره خواهر جوان نیلوفر پس از دو ماه آزاد می‌شود اما دلهره آن روز‌ها واضح و حاضر است: « یک سال از آن روزها می‌گذرد. ما هنوز شب و روز حتی توی خانه خودمان آرامش نداریم. صدای پا که توی پله‌ها می‌آید همه‌ وجودمان می‌لرزد. قلبمان از جا کنده می‌شود و باز همه آن خشم و وحشت و انزجار مثل لحظات اول تسخیرمان می‌کند.»

نیلوفر می‌گوید هنوز هم همه چیز را با جزییات تصویر می‌کند: «نمی‌دانم او چه کشیده. با او نبودم تا بتوانم درک کنم اما ذره‌ای از رنج من هم به عنوان چشم انتظار او گم نشده.»

 

ناتوانی افراد برای پیگیری پرونده شریک زندگی در حالتی که  ارتباطات آن‌ها در شناسنامه ثبت نشده‌، پیچیده‌تر از وضعیت اقوام درجه یک است.  دوست دختر حمید(مستعار) در میانه اعتراضات در تهران بازداشت شده بود. خانواده‌ها از ارتباط این دو اطلاع دقیقی نداشتند و حمید فقط یک بار با مادر او صحبت کرده بود. زنی که فارسی را به درستی متوجه نمی‌شد و این مشکل، ارتباط او با خانواده و نقش‌آفرینی جهت هماهنگی و پیگیری پرونده را با مشکل مواجه می‌ساخت. در نهایت دوستان و همکلاسی‌های او پیگیر ارتباط با خانواده شدند و ارتباط مؤثری بین او و والدین دوست‌دخترش شکل نگرفت.

 

یاسین(نام مستعار) پس از حضور در اعتراضات جنبش «زن زندگی آزادی» مدتی را در بازداشتگاه گذراند. او به ایران‌وایر می‌گوید: «همیشه نگران مادرم بودم. سال ۹۸ نگذاشته بودم بویی ببرد که در اعتراضات شرکت می‌کنم و پارسال هم چیزی نگفتم. حتی شک هم نمی‌کرد و خیالش از بابت من راحت بود تا این که دستگیر شدم. روزهای اول پس از بازداشت من خیلی ترسیده بود. با پدر مسنم هم صحبت نمی‌کرد و انگار از درون فرو ریخته بود. در همین وضعیت چند بار به امید صحبت با مسئول یا پیدا کردن کسی که بتواند خبری از من به او برساند به شهر دیگری سفر کرد و هر بار ناامید برگشت. در این دوران دوستانم خیلی کمک کردند. هم او را آرام کردند و هم نگذاشتند اسم من فراموش شود. وقتی از انفرادی به بازداشتگاه عمومی رفتم و به گوشم رسید که نامم در چند رسانه مطرح شده واقعاً دلگرم شدم و این را مدیون دوستانم هستم. اگر بخواهم باز در یک جنبش اجتماعی شرکت کنم حتماً اعتراضم را به شیوه هوشمندانه‌تری بیان خواهم کرد، چون نمی‌خواهم یک بار دیگر شاهد رنج مادرم باشم.»

 انوشه(نام مستعار) پس از  حوادث سال ۸۸ مدت یک هفته در بازداشت و انفرادی بود. او تلفنی احضار شده و با والدینش به محل بازجویی رفته بود. انوشه می‌گوید: «صبح بازداشت شدم و آن‌ها تا شب دم در مانده بودند. نمی‌دانستند باید چکار کنند. نه از قانون و مقررات خبر داشتند و نه تا به آن روز پایشان به همچین فضاهایی باز شده بود.» 

تبصره ماده ۴۸ آیین دادرسی کیفری یکی از ابزارهای فشار بر متهمان امنیتی است. طبق این تبصره، به بهانه محرمانه بودن تحقیقات در اتهامات امنیتی، از ورود وکلای انتخابی به پرونده‌ها جلوگیری می‌شود و عملا تمامی بازداشت‌شدگان اعتراضات به این ترتیب فرصت دریافت خدمات حقوقی را از دست می‌دهند. این مسأله باعث سردرگمی و رنج دوچندان خانواده‌ها می‌شود.

انوشه در این باره می‌گوید: «پس از چند روز که بازپرس برایم قرار وثیقه صادر کرده بود و سند را همراه داشتند، تا آخر وقت اداری در راهرو نشسته بودند و فکر می‌کردند قرار است برای ادامه فرآیند صدایشان بزنند، اما اصولا برای پیگیری این کار باید در محل دیگری حاضر می‌شدند. آن روز چهارشنبه بود و به همین خاطر آزادی من تا شنبه به تأخیر افتاد؛ آن هم در وضعیتی که اسارت لحظه به لحظه آن روزها غیر قابل تحمل بود.»

مادر انوشه در آن روزهای سردرگمی هر روز به بازداشتگاه مراجعه می‌کرده اما امکان ملاقات به دست نمی‌آورده. او در روزهای بعد همین کار را ادامه می‌داد و در توجیه به اطرافیان می‌گفت:‌ «این طوری حداقل می‌دانم فاصله‌ام با دخترم فقط یک دیوار است. این‌طوری به او نزدیک‌ترم.»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

اخبار

نازیلا معروفیان، روزنامه‌نگار زندانی به طور موقت آزاد شد

۱۸ شهریور ۱۴۰۲
خواندن در ۱ دقیقه
نازیلا معروفیان، روزنامه‌نگار زندانی به طور موقت آزاد شد