شایا گلدوست
پادکست رنگینکمانی «زیر سقف آسمان» در «ایرانوایر»، مجموعهای است از داستانهای زندگی اعضای این جامعه فارسیزبان به روایت «شایا گلدوست»، زن ترنس و کنشگر مسایل جنسی و جنسیتی.
در اپیزود چهاردهم، داستان زندگی «سامان» را میشنوید، مرد همجنسگرا ساکن آمریکا. روایتی از محیطی جنسیتزده که دوران کودکی را در آن سپری کرده است، تا مهاجرت و پیلهای که پاره شد و از او انسان تازهای ساخت؛ اما او برای همه روزهایی که پشت سر گذاشته، کمی دلتنگ است.
***
سامان میگوید: «سالها پیش به آمریکا مهاجرت کردم و در لسآنجلس زندگی میکنم. مهاجرت همیشه شرایط را بهتر که نه، اما تغییر میدهد. در زندگی برای دفاع از خود و افرادی شبیه به خودم که از خانواده "الجیبیتیکیو" هستند، بسیار تلاش کرده و دویدهام و حالا اینجا، در این نقطه از زندگی ایستادهام. دلم برای روزهای گذشته تنگ میشود؛ روزهایی که شاید به این اندازه تنها نبودم. با همه تلاشی که برای رسیدن به آرامش انجام دادهام ولی گاهی از همه ناآرامیهایی که در اطرافم مشاهده میکنم، آزار میبینم.»
اولین تجربه یا احساس جنسی برای همه افراد عجیب است و میتواند در خاطر باقی بماند. انگار این اولین رویارویی هر فرد با خود بالغش است، اما متاسفانه اگر گرایش، هویت و تمایلات جنسی و جنسیتی فرد با آنچه که فرهنگ و جامعه و قانون تعریف می کنند متفاوت باشد، ممکن است باعث ایجاد سردرگمی و احساس بیگانگی فرد با خود شود.
گرایش جنسی در انسانها برخلاف آنچه در گذشته تصور میشد، یک طیف بسیار گسترده است و افراد میتوانند از منظر جنسی و یا عاطفی در هر کجای این طیف قرار بگیرند و هویت جنسی خود را تعریف کنند.
«انجمن روانپزشکی آمریکا»، از سال ۱۹۷۴ و سازمان بهداشت جهانی در سال ۱۹۹۲، همجنسگرایی را از لیست بیماریهای روانی خارج کردهاند. نتیجه تحقیقات دانشمندان علوم اجتماعی و رفتاری و متخصصان روانشناسی در جهان این است که همجنسگرایی، یک شاخه سالم از طیف گسترده گرایش جنسی در انسان است.
سامان می گوید: «از روزهای کودکی، تفاوت خود را احساس میکردم و بسیار به بدن و اندام جنسی پسرهای دیگر کنجکاو بودم؛ تا آنجا که سعی میکردم در بازیهای بچهگانه، این کنجکاویها را بهشکلی ارضا کنم.»
همه ما ناگزیر از محیطی که در آن زندگی میکنیم و افرادی که با آنها در ارتباط هستیم، تاثیر میگیریم. مدرسه شاید برای خیلی از افراد اولین اجتماع بزرگی است که تاثیر خود را بر افراد میگذارد و تجربیات آن دوران میتواند اثرات ماندگاری در تمام زندگی فرد داشته باشد.
تجربیات سامان از دوران تحصیل تجربیات خوبی بود، تجربیاتی که انگار فضای خودشناسی و درک و پذیرش خود را برایش فراهم کرد، شاید سامان خوششانس بوده است که قوه طنز و نگاه خاصش به مسائل، گذر از مسیری دشوار را برایش راحتتر کرده است؛ گذر از دورهای که برای افرادی مانند سامان میتواند به تلخترین تجربیات زندگی بدل شود.
سامان میگوید که دوران دبیرستان در شکلگیری شخصیت او بسیار تاثیرگذار بوده است؛ برای اویی که در انسانها، سلیقهها و افکارشان کنکاش میکرده است. در دبیرستان عشق را تجربه کرده بود؛ عشقی که بسیار دوستانه شکل گرفت، اما برای او معنای متفاوتی داشت: «در دوران پیشدانشگاهی با یکی از دوستانم آنقدر نزدیک و صمیمی بودیم که فکر میکردم از سمت او هم احساسی وجود دارد، اما در واقعیت اینطور نبود. من دچار سوءتفاهم شده بودم، یا شاید بهتر است بگویم، عاشق شده بودم. با خودم میگفتم ایکاش جور دیگری بود و ایکاش میتوانستیم کنار هم بهترین لحظهها را بسازیم. ضربهای که از شنیدن نه و پذیرفته نشدن در آن دوران به من وارد شد، یکی از بزرگترین دلایل برای اضطرابهایی بود که تحمل میکردم. شاید بهتر است بگویم بزرگترین ضربهای بود که در آن دوران به روحم وارد شد. بااینوجود، مدرسه برایم فضای خوبی بود تا خودم را بشناسم و حتی برای دوستانم آشکارسازی کنم؛ هرچند فضای آن روزها به اندازه امروز باز نبود.»
اما دانشگاه فضای دیگری بود. او دانشجو ریاضی «دانشگاه صنعتی شریف» بوده است. میگوید: «در دانشگاه تقریبا همه بچهها مرا بهعنوان یک همجنسگرا میشناختند؛ البته که کنجکاو هم بودند تا سر از زندگی هم در بیاورند. در آن دوران، تلخیهای بسیاری را هم از نگاه و حرفهای مردم تجربه کردم، اما بااینوجود دوران دانشگاه برایم یکی از دورانهای خوب زندگی بود. نمیدانم، شاید این روزها آنقدر دلتنگ آن دوران هستم که تنها میتوانم خاطرات خوب را به یاد بیاورم.»
هرچند مهاجرت همه آنچه که میخواسته را به او نداده است، اما میگوید که از اینکه مهاجرت کردهام، خوشحالم: «خود ۳۱ سالهام را اینجا ترجیح میدهم در مقایسه با سامان ۳۱ سالهای که در تهران میماند؛ اما دلیل مهاجرت برای من متفاوت با چیزی بود که اکثر افراد مهاجرت میکنند. همه زندگی کنجکاو بودم و دنبال کشف کردن. چیزی که بسیار دوست داشتم کشف کنم، زندگی الجیبیتیکیوها در دنیای آزاد بود.»
قصه سامان، نگاهی متفاوت به تجربه زیسته یک مرد همجنسگرا در ایران و زندگی پس مهاجرت در آمریکا است. اگر فضای فرهنگی، اجتماعی و قانونی در ایران برای قشر رنگینکمانی به گونه دیگری بود، آیا نیاز بود که افرادی مانند سامان کولهبار استعدادها، هنرها و آرزوهای را با خود برداشته و آن را در سرزمین دیگری پهن کنند و دلتنگی برای روزها و خاطرات گذشته، بخشی از آنچه باشد که هر لحظه احساس میکنند؟
قصه «دلتنگی» را میتوانید از اینجا گوش کنید.
مطلب مرتبط:
لغتنامه مختصر اصطلاحات حوزه جنس و جنسیت
راهنمای حفظ حریم جنسی و جنسیتی رنگینکمانیها در مراجعه به پزشک
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر