گردآفرید سلحشوری
ده روز نخست شهریور با تصفیه استادان همنوا با اعتراضها شروع میشود. اما همین تصفیهکنندگان استادان، راهپیمایی اربعین «نعل وارونه» (Red Herring) را به آن شیوهای که در بلاگ پیشین اشاره شد، به قصد تحتالشعاع قرار دادن هرگونه اعتراض راه میاندازند. مانند چند سال گذشته، چند صد نفر از همین راهپیمایان یا در تصادفات جادهای و یا به علل بیماری، زودتر از موقع به جهان باقی میشتابند. جا دارد روانشناسان اجتماعی براساس نظریهای جدید روانشناسی توده Mob psychology تحقیق میدانی را درباره این راهپیمایان که خود را «زائران» مینامند، آغاز کنند. اگر درباره دوران استالین و تسلط حزب نازی، روانشناسان اجتماعی روشهای تحقیق برای بررسی سحر توده به دست رهبران ارائه دادهاند، فارسیزبانان هم بد نیست بدانند که سازوکار دولتهایی نظیر جمهوری اسلامی در کشاندن بیش از سه میلیون انسان ایرانی، پاکستانی و افغانستانی به مناسک و مراسم اربعین چی است. چند نمونه را برای بررسی روانشناسان اجتماعی آینده مینویسم:
در مریوان، اهل سنت را در روزهای منتهی به اربعین برای جشن مولودی سازماندهی میکنند و بعد اعلام میشود اهل سنت در جشن «وحدت اربعین» بین مسلمانان شیعه و سنی شرکت میکنند.
امسال اربعین، مداحانی تا کمر و در مواردی تا گردن در آب فرات فرو میروند، تا آنچه را که در سنت «مقاتل خوانی» برساخته در دوران صفویهاند، به زاری بخوانند، نه در خشکی کربلا، بلکه در رودخانه فرات و به یاد ابوالفضل در موبایلها ثبت کنند، و نمایش اربعین خود را به اوج دیگری برسانند.
نمونه دیگر، روضه خوانی «ابراهیم رئیسی» به مناسبت ایام محرم و در آستانه اربعین در بیرجند است. البته معنی این خبر این نیست که رییسجمهور فعلی بدترین است و قبلی دستکم بد بود. فرق «حسن روحانی» با ابراهیم رئیسی در محل و لحن روضه خوانی است. حسن روحانی در جلسه کابینه روضه خواند و رئیسی برای مردم گردآورده شده در بیرجند.
این نعلهای وارونه جدید، خیلی فرقی با روش هرساله کشاندن شورای خلیفهگری ارامنه و انجمن کلیمیان به راهپیمایی روز قدس ندارد.
از زهرخند تاریخ همین بس که فاجعه تاسوعا و عاشورایی که مردم عزادار از صفویه به اینسو بهخاطر آن بر سر و سینه میکوبند،در زمستان رخ داد و اصلا آب برای یاران و خویشاوندان امام سوم شیعیان کم نبود. این نکته را شاملو در کتاب کوچه و ملحقات آن نقل کرده است.
نمونه طنزآمیزتر اربعین امسال: «شاک»، کشیش پروتستان از ایالت پورتلند آمریکا از حضور خود در راهپیمایی اربعین ویدیویی به «تسنیم» میرساند. این کشیش نخوانده است و یا خبرگزاری تسنیم نمیخواهد بخواند که در تعزیههای عهد قاجار یک زن پوش، با موهای زرد که مسیحی و اجنبی بودن او را به تماشاچیان تکیه دولت (در محل بانک ملی فعلی در جنوب کاخ گلستان) بباورانند، در اوج و لحظه تخلیه هیجانی ( Catharsis)، به اسلام روی میآورد و میتوانید حجم اشکی را که در اشکدانها ریخته میشد، جسم کنید.
یک روز پیش از اربعین، سهشنبه۱۴شهریور، «صفا عائلی»، دایی کوچک مهسا(ژینا)، پس از چند روزی تعقیب و مراقبت و عاقبت پس از هجوم به خانهاش در سقز، دستگیر میشود. این دستگیری به صدها دستگیری دیگر در ماه شهریور اضافه میشود. پختگی مادر و دایی مهسا(ژینا) در سیاست، همچون پختگی مولوی «عبدالحمید» در زاهدان آموختنی است. پدر مهسا(ژینا) احضار میشود و او روز ۲۱ شهریور در اینستاگرام، ضمن سپاسگزاری از مردم سقز از آنها میخواهد از واکنش خشونتآمیز خودداری کنند. پدرو مادر مهسا(ژینا) هم تاکید میکنند که مراسم «دینی-سنتی» برگزار میشود. در این کلمات پدر و مادر مهسا میتوان رد احضار و فشارها را حس کرد، اما پختگی سیاسی هم در لابهلای کلمات آنها محسوس است.
در روزهای شهریور، دهها دختر دهه هشتادی در پارکی در تهران جمع میشوند، درحالیکه عکسی از شهدا و کنشگران این سالها را جلوی پیراهن خود آویخته دارند، میخوانند: «زن کشیه، برای قاتل مصونیت قضاییه، ازدواج اجباریه...»
سازماندهی این ارکستر هماهنگ در تهران امروز در هر پارکی که باشد، نشان از ظهور نسلی دارد که با دیدگاه و خواستی تازه و متفاوت از ۱۳۵۷ به حال و آینده نگاه میکند.
۲۲شهریور خبردار میشوم که نهتنها مدیر بلوکی که زیبا، مادرش و برادرهایش زندگی میکنند، بلکه همه بلوکهای فاز یک و دو اکباتان به مکانهای امنیتی احضار میشوند. بلوک سه که قاضی سراج و چند کارمند عالیرتبه در آنجا زندگی میکنند، در امان هستند، چون کمتر کسی از این فاز از پنجره آپارتمانش شعار داده است. یاد دوران برژنف در شوروی و کشورهای اروپای شرقی میافتم، در آن کشور از مادر بزرگها که تعدادشان کم هم نبود، خواسته میشد تا دم ورودی بلوکهای مسکونی بنشینند و ضمن مثلا بافتنی بافتن، هر آمدوشد مشکوکی را به پلیس مخفی گزارش دهند. با این همه در ۲۵شهریور، پلیس ضد شورش از جنوب جاده تندرستی که چند مغازه و کافیشاپ در شمال و سمت چپ مگامال ختم میشود، حضور خود را تحمیل میکند تا مبادا از فاز یک و دو اکباتان صدایی در بیاید.
تا پیش از ۲۵شهریور، روزی نیست که کنشگران مدنی و سیاسی بازداشت نشوند و چند کافیشاپ در تهران و شهرهای بزرگ تا اطلاع ثانونی، یعنی تا فروکش اعتراضات بسته میشوند. در کردستان هم بیش از سی کنشگر محیطزیست دستگیر و آزاد میشوند، تا اطمینان حاصل شود که آتش سوزی جنگل های تنک مریوان و اورامانات، به شرارههای آتش اعتراضات نمیافزاید.
عاقبت ۲۵ شهریور میرسد و کشور را در سطح و درعمق، به پادگان زرهی تبدیل میکنند تا جیک از کسی در نیاید. بااینهمه، نه در طول روز، اما ساعت ۹ شب به بعد، شعار معهود، «مرگ بر خامنهای» و شعار «ایرانو پس میگیریم»، هم در غرب و شرق تهران و چند شهر دیگر به گوش میرسد. در همان روز، «فردین جعفری» در سقز به سمت آرامستان آیچی میرود که با شلیک گلوله جنگی به زمین میافتد. برای توجیه شلیک به فردین که معلول ذهنی است، همان دلیل تراشیایی را از رسانههای رسمی میشنویم که در یک سال گذشته و از سال ۱۳۹۶ باب شده است، روایت دولتی میگوید که فردین میخواست پدر مهسا را بکشد و آن گروه چهار نفره در مرودشت استان فارس و گروه شش نفره در شهر سقز هم میخواستند تظاهر کنندگان را بکشند.
رژیم مدعی میشود لنجی را در آبهای جنوب ضبط کرده که ۱۶ هزار شوکر آمریکایی برای استفاده تظاهرکنندگان قاچاق میآورده است. رژیم میکشد و آن را «کشتهسازی» از سوی مخالفان خودش جلوه میدهد. شاید بهزودی دستگیری جنبش این روزها را هم به مخالفان و مزدوران آمریکا و اسراییل نسبت بدهد.
در دوران ناهار بازار دوم خردادی، زندان کردن و دستگیریها به اطلاعات سپاه نسبت داده میشد و وزارت اطلاعات، نقش پلیس خوب را بازی می کرد. رژیم در دوران «خاتمی» ادعا میکرد که قتلهای زنجیرهای (فروهرها، مختاری و پوینده و دیگران) را، گروه خودسر مرتکب میشد و فقط دستگاه شنود را در خانه فروهر، وزارت اطلاعات کار گذاشته بود.
هنوز که هنوز است، وزیر سابق اطلاعات دوران حسن روحانی میگوید که فعالان محیطزیستی، جاسوس نبودند و نیستند. راستی چه فرقی میکند که جناحی از رژیم به اندازه جناح دیگر جنایت نکرده باشد؟ مبادله زندانیان روز دوشنبه۲۷شهریور انجام میشود. فوتبالدوستان هم به هتل محل اقامت رونالدو، و هم بازیهای او در تیم النصر هجوم میآورند و همچنان دستگیریها در شهرستانهای کوچک مثل فلاورجان ادامه می یابد.
روز اول سال تحصیلی، بدون دردسر برای حاکمان شروع میشود. در دانشگاه علم وصنعت، دانشجویان دختر با مانتو کوتاه و بیروسری را راه نمیدهند. دختر دوستم که ماه بهمن از دانشگاه خلاص میشود، به ماشین پدرش برمیگردد و مانتوی بلند و روسری سیاه رنگ مادرش را میپوشد تا بتواند سر کلاس برود. دوستم و شوهرش که در آخرین ماههای جنگ در شبهجزیره فاو مجروح شیمیایی شده، بهاتفاق دخترشان که چند ماه دیگر از علم و صنعت لیسانس مدیریت صنعتی میگیرد، به کانادا میروند، و به همین خاطر، پدر و مادر تلاش میکنند این چند ماه هم به خیر بگذرد.
کافیشاپهایی که از یک یا دوهفته پیش از ۲۵شهریور پلمپ شده بودند، کمکم فک پلمپ میشوند. در فاز دو اکباتان هم تعطیلی دو هفتهای کافیشاپها به شکرانه سکوت پنجرههای مردم پایان مییابد. افشاگری «رضا رشیدپور» از نقش رییس دانشگاه تهران در تعطیل کردن کافههای اطراف دانشگاه، افتضاح را به اوج میرساند.
در ۲مهر در شهرستان تفرش، نیروی انتظامی حماسه میآفریند و ده زن و مرد در مهمانی مختلط دستگیر میکند. لابد سبیل نیروی انتظامی به موقع چرب نشده است.
۷مهر، نخستین سالگرد قتلعام نماز جمعه زاهدان با ۲۳ زخمی در تاریخ این روزها ثبت میگردد.
برای لمس دست اول اوضاع، شبی را تا دیر وقت به بحثهای زیبا و دوستان در شهرک اکباتان گوش میسپرم، تا ارزیابی جوانان از حوادث یک سال گذشته را بشنوم.
زیبا: از پارسال تا امسال انقلابی برای زندگی معمولی آغاز شده. من از «مجید محمدی»، جامعهشناس نقل میکنم که دراینباره مطالعه کرده است. از نظر او، این انقلاب است، چون در یک سال گذشته، صدها ترانه، شعر، نمایش در تبیین خواستههای نسل جوان آفریده شده است. همانطور که انقلاب مشروطیت با لحن، کلام ، شعر، تصنیف و مقالههایی بیسابقه همراه بود و ذهنها به گذشته برنمیگشت. این ذهنیت جدید، تغییر وضع موجود را میطلبد و این خود موتور تحولخواهی است. یک اتفاق خیلی خیلی بیاهمیت، اما برای ثبت در تاریخ باید بگویم در مدارس ابتدایی و راهنمایی منطقه ما، صبحها دیگر بعد از سه بار الله اکبر، «خامنهای رهبر» سر نمیدهند. لابد در همه مدارس تهران و شاید سراسر ایران به ناظمهای مدارس مراسم صبحگاه دستور دادهاند، تا مراسم صبحگاه را با حذف «خامنهای رهبر» شروع کنند.
دوستپسر زیبا: اما تقریبا همه گروههای سیاسی سابقهدار از چپ تا راست راهحلهایی را که در گذشته بهکار رفتهاند، میخواهند دوباره بکار ببندند و از این بدتر اینکه سرآمدان این دستهها باهم مناظره و بحث نمیکنند تا راه حلهای تازه پیدا کنند.
همدانشگاهی زیبا که مردمشناسی خوانده میگوید: من به سایت آسو مراجعه کردم و مصاحبه «چنگیز پهلوان» و تعدادی از مقالات او را هم در اینترنت خواندم، نظر او درباره برابری حقوق همه ایرانیان و آموزش چند زبانه از کودکی تا دانشگاه را قابل اجرا دیدم. پهلوان میگوید ایران دولت -ملت نیست، کشور-ملت است و اگر یک کرد یا گیلانی بتواند از کودکی در کنار زبان میانجی یعنی فارسی، چند لهجه و گویش و زبان رایج دیگر در کشور را بیاموزد و حکمرانی با تمرکززدایی همراه باشد، دیگر لزومی به تکرار جداسری و خودمختاری و مدل شکست خورده حکمرانی فدرالیزم در عراق، در ایران نیست.
میپرسم: این روزها «حمید رسایی» در کانال تلگرامی و روزنامهاش اختلاف بین مخالفان را جشن گرفته است، این به ناامیدی نسل Z و جوانهای مثل شما نمیشود؟ حاکمان هم، دم از میانجیگری ژاپن برای احیا برجام میزنند. مگر معنی آن این نیست مردم را سرکوب میکنیم، بلوچ زندانی را اعدام میکنیم، دانشجوی فعال سیاسی را از خوابگاه و اگر لازم باشد از دانشگاه بیرون میکنیم، غرب هم اغماض میکند؟
زیبا: یادمان نرود که قتل مهسا در همان زمینهای رخ داد که رژیم از سال ۱۳۹۶ کشتار و سرکوب بذر ناامیدی میکاشت. «مرتضی برزگر»، داستاننویس و مومن به اسلام در اینستاگرام مینویسد: «خبر خوب، برای ما و بد برای آنها این است که دختران ما گندماند. یکیش را بکاری صدها جوانه میزند. همانطور که حالا، مهسا نام دیگر تمام دختران ماست.»
و خبر مهم دیگر اینکه نظریهپردازان امیدوار به اصلاح نظام، تا به این حد از نظام فاصله نگرفته بودند. نگاهی به حرفهای «محسن رنان»، «مهدی نصیری»، «محسن برهانی» و «صادق زیباکلام»، نوری را در انتهای این تونل ناامیدی نوید میدهد، هرچند با عرض معذرت از مادرم و خاله گردآفرید، شاید کهنسالان امروز آن نور را به عمر خود نبینند. به هر روی، در ماههای آینده، برگزاری هر سالمرگی، اعتراض را از آرامستانها (Necropolis) به شهرها که جهان زندگان هستند میکشاند، و امید را به آینده تزریق خواهد کرد.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر