مگذار که من به ناگزیری برسم؛
وز بودنِ خود نیز به سیری برسم.
منگر به تن ام،که نیست با من همراه،
ای عشق! تو مگذار به پیری برسم!
«فرم» منطقج ایگاه متوازن نشانهها و اجزاء براساس فواصل آنها از یکدیگر و تناسب روبه سمت تساویشان با «ایدهی نهایی» در کلیت است.
این شکل از برخورد با فرم شاید بتواند با فهم ساختار ذهنی موسیقی از دریچهی ریاضی و هندسی فواصل کمک کند، اما همچنان نمی تواند خود را در قامت مقولهای کنکرت معرفی کند و البته نیازی نیز برای این «تشخیص» نمیبیند.
فهم گزارهی بالا در نمونهی «آی عشق» در برخورد نشانههای پنج نتی بلوز، یتیم سهگاه آذری و خروج ملودیک میانهی قطعه و تغییر هارمونیک آن و حتی ظهور بی مقدمهی تنبک در رنگآمیزی ممکن است. جز مواردی کوتاه هیچ المانی نباید بر دیگری برتری داشته باشد و جهتگیری کار به سمت تجمع نشانهها و حل شدن همه چیز در «ایدهی نهایی»ست. این حلشدن نشانهها بی ارتباط با مفهوم تلقین شدهی تلفیق است. تلاشیست در جهت پدیداری امکانهای شنیداری در مراوده و رفت و آمد موسیقایی و نامتکی به امر پیش ذهنی.
«آی عشق» نیز همچون بخشی وسیع از «جنس سوم» یکباره و بیبازگشت است و از فرصتهای ممکن برای تغییر زوایای شنیداری حتی در خوانش شعر نیز سود میجوید.
«آی عشق» سرودهی دکتر اسماعیل خوییست، با گیتار پویا محمودی و کوبهایهای حبیب مفتاح.
مطالب مرتبط:
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر