close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مصطفی عزیزی آنطور که من میشناسم

۲۲ خرداد ۱۳۹۴
شراگیم زند
خواندن در ۳ دقیقه
مصطفی عزیزی آنطور که من میشناسم
مصطفی عزیزی آنطور که من میشناسم

مصطفی عزیزی را این روزها بیشتر به عنوان برنامه ساز سابق تلویزیون و سازنده ی سریالهایی مثل مسافر و گاوصندوق معرفی میکنند اما او برای من بسیار بیش از این بود...در ابتدا او را از طریق وبلاگ و نوشته هایش میشناختم و او نیز نوشته های من را در وبلاگی که داشتم دنبال میکرد. آن زمان من در وبلاگ خود زیاد در مورد زندگی شخصی ام وراجی میکردم (هنوز هم البته چنین میکنم منتهی در فیسبوک!) و او میدانست که در یک فروشگاه مواد پروتئینی یا همان سوسیس کالباس فروشی خودمان با حقوق بخور و نمیری فروشندگی میکنم...یک روز پیشنهاد داد که به دفترش حوالی جردن بروم و یک چایی بخوریم و گپی بزنیم ...در همان ملاقات اول پیشنهاد داد که بیایم در شرکت فیلمسازی و تبلیغاتی که داشت مشغول به کار شوم  و اینگونه شد که من از دنیای فرآورده های گوشتی به دنیای فرآورده های فرهنگی پا گذاشتم که همه چیز آن برایم تازگی داشت.
در آنجا من به درستی تفهیم وظیفه نشده بودم و بیشتر وقتم با سر و کله زدن با منشی و حسابدار و آبدارچی شرکت میگذشت و البته جلسات مباحثه با خود ایشان هم که همیشه به راه بود..به قول علاء محسنی که او نیز آنجا مشغول به کار بود، دفترمان جمعی بود از همه چیز دانان وبلاگ نویس که هیچکدام نمی دانستیم آنجا دقیقا کار و سِمَت و وظیفه مان چیست. اگرچه شرکت دائما پروژه میگرفت و پروژه ها نیز به انجام میرسید اما جو آنجا لااقل برای من طوری بود که انگار بر سر کلاسی به صورت مستمع آزاد نشسته باشم و جدی ترین فعالیتی که میکردم رفتن بر سر لوکیشن های مختلف فیلمبرداری و دیدن بازیگران شناخته شده از نزدیک بود... و البته بحث های بی پایان در مورد مسائل مختلف با خود ایشان که جدی ترین تغییر در من نیز در خلال همان بحثها اتفاق افتاد...مصطفی عزیزی آدم کتابخوانی بود و به عنوان کسی که لااقل دو بار در انتقال کتابهایش داوطلبانه به عنوان حمال نقش داشته ام باید بگویم خانه ی او معدن بی انتهایی از کتاب بود...در خلال بحثهایی که میکردیم بارها شده بود که کتابی به من بدهد و از من بخواهد بروم آن را بخوانم و بعد بیایم و بحثمان را ادامه بدهیم ... در عرض کمتر از یک سال آنقدر بحث کردیم و آنقدر کتاب به من داد که بخوانم که در نهایت من تبدیل به آدم دیگری شدم...الان که برخی عقاید و افکار آن روزهایم را به یاد می آورم به خودم میگویم که عجب حوصله ای داشت این انسان و چه عایدش میشد از این سر و کله زدن با یک جوانک جاهل پر مدعای متعصبی مثل من...؟

مصطفی عزیزی چند سال پیش برای دیدن فرزندانش و بررسی امکان کار و فعالیت در کانادا ایران را ترک کرد...اما بعد از یک اقامت کوتاه تصمیم به بازگشت گرفت...روزی که فهمیدم تصمیم دارد به ایران بازگردد خواستم منصرفش کنم چون میدانستم به هر حال هیچوقت در اظهار نظر و نوشته هایش محافظه کار نبوده است و حدس میزدم ممکن است برایش دردسری درست شود...اما او تصمیمش را گرفته بود و امیدوار بود که مشکلی پیش نیاید و از طرفی به شدت هم دلتنگ برای پدر و مادرش بود.

حالا او در بند است و برایش هشت سال زندان بریده اند...خبرش را که از پسرش آرش میگیرم میگوید خوب است...میگوید اوست که از درون زندان دارد به همه روحیه میدهد...چه کار میشود کرد؟ بیائیم امیدوار باشیم که حکم این انسان نازنین در دادگاه تجدید نظر بشکند و او آزاد شود...گرچه او خود آزادی را همواره در آزاده زیستن میدانست.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

۱۰ سال زندان برای مهدی هاشمی رفسنجانی؛ واکنش پدرش چیست؟

۲۱ خرداد ۱۳۹۴
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۷ دقیقه
۱۰ سال زندان برای مهدی هاشمی رفسنجانی؛ واکنش پدرش چیست؟